مناسک گرایی(آیین گرایی)
-
+
مشارکت حداقل و رفتارهای تبعی
انزواگرایی
-
-
بی تفاوتی، عدم مشارکت
طغیان و شورش
+/-
+/-
مشارکت در اعتراض و خشونت گرایی
تفسیر جدول به شرح زیر است:
۱ـ همنوایی: چنانچه وسایل دستیابی به اهداف، با اهداف تعیین شده در جامعه متناسب، همسو و هماهنگ باشد همنوایی[۶۳]در جامعه پدید خواهد آمد که اکثریت افراد جامعه سعی در تطابق با آن دارند. به زعم وی، افراد در چنین وضعیتی رفتار فعال و مشارکت جویانه را در عرصه های مختلف اجتماعی و سیاسی از خود نشان خواهند داد.
ابداع یا نوآوری: وقتی است که افراد اهداف جامعه را می پذیرند اما وسایل مورد پذیرش برای وصول به این اهداف را رد می کنندو این گونه افراد از رویه همنوایان اجتماعی در مشارکت ورزی تبعیت نمیکنند اما روشهای جایگزینی را برای آن جستجو می کنند که همخوانی با روش مرسوم اجتماعی ندارد.
مناسک گرایی[۶۴]
افراد برخلاف نوع ابداع گرایی، با وسایل پذیرفته شده اجتماعی برای رسیدن به اهداف توافق دارند اما خود هدف، مورد قبولشان نیست و لذا در کنش ورزی اجتماعی از خود مشارکت فعالانه و خلاقانهای را بروز نمیدهند، اما در عین حال بی تفاوت هم نبوده، صرفاً کنش اجتماعی و سیاسی پیروزمنشانه ای را از خود نشان می دهند.
انزواگرایی[۶۵]
افراد نه اهداف مورد قبول جامعه و نه وسایل نیل به آنها را نمی پذیرند و از آنجا که هیچ جایگزینی را نیز مدنظر ندارند رفتار توأم با بی تفاوتی اجتماعی و سیاسی را از خود نشان خواهند داد و از هرگونه مشارکت در فعالیتهای گوناگون پرهیز می کنند. احساس ناکامی، سرخوردگی و سپس شکست می شود و در نهایت با بهره گیری از ساز و کار گریز تناقض خود را با انزواگرایی و بی تفاوتی نمایان گر می سازد(مرتن، ۱۹۳۸؛ نقل از صداقتی فرد،۱۳۹۲).
سرکشی و طغیان: زمانی است که افراد در حین نپذیرفتن اهداف و وسایل نیل به اهداف مورد قبول جامعه، سعی دارند اهداف و وسایل نوینی را جایگزین نمایند که معمولاً در گروه های انقلابی با اهداف براندازی ساختار سیاسی قابل مشاهده است که گاه با رفتار خشن نیز توأم میگردد(صداقتی فرد، ۱۳۹۰: ۵۰).
نمودار ۲-۱- الگوی نظری مرتن و تبیین بی تفاوتی اجتماعی
رایت میلز[۶۶]
میلز از یک سو به تضاد میان آزادی و عقل و آثار تقسیم کار برجامعه اشاره کرده و از سوی دیگر بوروکراسی و عقلگرایی مفرط را از سویی دیگرتأکید کرده و معتقد است این عوامل در بیاحساسی اخلاقی که مستقیماً یا فرایند عقلانی شدن در ارتباط است، مؤثر واقع شده است. میلز بی تفاوتی در جوامع تودهای را همچون شرایطی روحی می بیند که به زعم وی ریشه بسیاری از مسائل به شمار میرود. به نظر او، بی تفاوتی به عدم حساسیت اخلاقی در افراد جامعه میانجامد و این گونه افراد با سکوت و خاموشی خود، بیرحمیهایی را که توسط رهبرانشان اعمال می شود میپذیرند. آنها هرگاه که با دهشتهای اخلاقی رو به رو شوند خشمگین نمی شوند و نمی توانند به منش، تصمیم گیریها واعمال رهبرانشان واکنش اخلاقی نشان دهند. به اعتقاد میلز، اجتماعات تودهای در این وضعیت از طریق تصاویر صرفی که معطوف به فرد است سهم دارد که در آن فرد ناظر هرگونه رویدادی است اما انگار شاهد چیزی نیست. میلز این عدم حساسیت اخلاقی یا بی تفاوتی را مستقیماً به فرایند عقلانی شدن مربوط می کند(صداقتی فرد،۱۳۹۲: ۳۶).
تونیس[۶۷]
تونیس از جمله جامعه شناسانی است که در برخورد با مسائل انسانی،رویکردی رمانتیک دارد و سعی می کند جوامع گذشته و نوع ارتباطی را که در آنها موجود بوده است به صورت اتوپیا جلوه دهد. او بر خلاف اندیشمندانی چون لرنر و همگام با دورکیم و مارکس معتقد است که انسان در سبز فایل بسیار فردگرا شده است. این امر به او اجازه میدهد که نسبت به دیگران یا کل سیستم اجتماعی بی تفاوت باشد. وی شکل روابطی را که تاکنون وجود داشته است به دو دسته تقسیم می کند: نوع اول روابطی است که مبتنی بر صمیمیت و پیوندهای عاطفی، خونی و طبیعی است و اصل اساسی در آنها تمایل افراد است به درگیری اجتماعی و تعاون بدون محاسبه هزینهها و فایده است. تونیس این شکل از رابطه اجتماعی را در نوعی از گونه شناسی(تیپولوزی) جامعه قرار میدهد که خودش آن را “اجتماع”[۶۸] مینامند. از نظر روانشناسی،نوعی اراده بر این جامعه حاکم است که وی آن را “اراده ارگانیک”[۶۹] می نامند که مبتنی بر رفتارهای غریزی و عاطفی و مبین درگیری فعال فرد به واسطه پیوستگی و تعلق است.
نوع دوم، روابطی است که مبتنی بر منطق و عقلانیت است. چنین روابطی مستلزم حسابگری و تحلیل هزینه و فایده است.
چنین روابطی در گونه شناسی"تیپولوزی” تونیس در«جامعه»[۷۰] وجود دارد که مربوط به سبز فایل است. به لحاظ روانشناسی، نوعی اراده بر این جامعه حاکم است که وی آن را اراده سنجیده [۷۱] می نامند(کازنو،۱۳۶۴: ۲۳).
به طور خلاصه، تونیس خصلت اساسی جوامع جدید را کنشهای عقلانی معطوف به هدف(به زعم مارکس وبر) واکنش های منطقی(پاره تو) می داند که بر اساس آن افراد کمتر ترجیح می دهند که در سیاست یا اجتماع درگیر شوند(مسعود نیا،۱۳۸۰: ۱۶۳).
دورکیم بر این باور بود که تونیس فرد گرایی را در ستیز با نظم اخلاقی می بیند. در چنین دنیایی اجتماعی، افراد به صورت اتمهای جداگانه شناور در فضا و بدون وابستگی به یکدیگر در میآیند(۱۹۷۲:۱۴۶)[۷۲].
گروه ها و جماعاتی که در آنها روابط اجتماعی حاکم است نوع خاصی از سازمان اجتماعی را به وجود می آورد که جماعت یا گماین شافت است و آنهایی که روابط جامعه ای بر آن غالب است نوع متضاد سازمان اجتماعی یا گزل شافت را به وجود میآورند.
جماعت
جماعت از اشخاصی تشکیل شده که دارای روابط طبیعی یا خود به خودی و همچنین اهداف مشترکی هستند و احساس تعلق به جمع دارند. بنابراین جماعت یک کل ارگانیک و منافع اعضا با زندگی و منافع جمع یکی است.
جامعه
جامعه بر خلاف جماعت، در جامعه روابط بین اشخاص بر پایه منافع فردی است و طبعاً این روابط از نوع رقابت، سبقت و یا حداقل نوعی از روابط اجتماعی است که بر اساس «بی تفاوتی» در مورد دیگران است. سازمان اجتماعی روابط«سرد» است که در آن تنوع منافع و حسابگری حاکم است(زنجانی زاده،۱۳۸۷ :۲۲۹-۲۲۸).
کارل مانهایم[۷۳]
مانهایم انسان دوران گذشته را هراسناک از مواجهه با شرایط طبیعی و انسان دنیای صنعتی را گرفتار عقلانیت می دانست؛ در هر دو حالت انسان ها برای حفظ خود ناچارند به عضویت در گروه یا سازمانی در آیند تا امنیت و آرامش را تجربه کنند. او معتقد است هر قدر که جامعه صنعتی و تقسیم کارش پیشرفته تر باشد انسان ها نیاز بیشتری برای کارکردهای معقول خواهند داشت تا پیش بینی پذیر باشند. بنابراین مانهایم نیز آثار صنعتی شدن، عقلانیت، دیوانسالاری، تخصص و اسارت بشر به واسطه تمدن جدید اشاره کرده و تمام این موارد را بسان عواملی در نظر گرفته است که در انسان احساس بی قدرتی، ناتوانی و ناامیدی ایجاد می کند(صداقتی فرد،۱۳۹۲: ۳۶).
استرلین[۷۴]