پژوهش درباره عدالت از جمله مباحثی است که به رغم برخورداری از قدمت، هنوز تازگی خود را حفظ کرده است. در واقع، پرسش از عدالت هسته اصلی فلسفه سیاسی از جمهوری افلاطون تا به حال بوده است. افلاطون در جمهوری بر این اعتقاد است که هیچ امیدی برای نوع بشر نمیتواند وجود داشته باشد مگر اینکه عدالت غالب شود. بر طبق نظر وی، عدالت به شکلگیری نهادهای اجتماعی منجر میشود که به حفظ ساختار و بهبود زندگی و فعالیتهای ما یاری میرساند. بعلاوه عدالت از ما انسانهایی والا (منطقی و وظیفهشناس) میسازد. به گفتهی افلاطون، عدالت شرایطی را فراهم میسازد که بشریت میتواند تحت لوای آن رشد یابد (Chen, 2007: 386).
به طور کلی عدالت یک مفهوم بنیادی در زندگی اجتماعی است و معیاری که افراد، همه چیز- از جهان اقتصادی و نظم اجتماعی تا حوادث زندگی روزمره- را با آن میسنجند. میتوان گفت دغدغه و نگرانی در مورد عدالت مشخصه ذاتی بشری است (Sanders, 2001: 3). واژه عدالت به معانی بسیاری اشاره دارد و اغلب برای طیف گستردهای از مفاهیم- انصاف، استحقاق و شایستگی- به کار میرود (Craig, Heldon &Werdorf, 2002: 21). اهمیت توجه به مقوله عدالت هنگامی دوچندان میشود که بدانیم عدالت ذهنی (احساس عدالت) در افراد مختلف جامعه به شکلگیری رفتارها، نگرشها و عقاید متنوع و شناختهای متفاوت منجر خواهد شد (Craig, Heldon & Werdorf, 2002: 21). از اینرو عدالت به عنوان متغیری مستقل و تأثیرگذار بر گرایشهای سیاسی در این پژوهش مورد توجه قرار گرفته است.
نظریههای عدالت به بررسی این پرسش فلسفی میپردازند که عدالت چیست. مفهوم عدالت بخش اعظم مبنای اخلاقی نظریهی دموکراسی را به دست میدهد، به ویژه عدالت اجتماعی راه مناسب برای توزیع منافع و مسئولیتهای همکاری اجتماعی در نظامهای دموکراتیک را شرح میدهد (لیپست، ۱۳۸۳: ۹۶۴). درباره خاستگاه عدالت سه نظریه کلی وجود دارد: دیدگاه نخست معتقد است، انسان طبعاً عدالتخواه است. در دیدگاه دوم؛ افرادی مانند روسو، شوپنهاور، راسل، هابز، نیچه و امثال آنها، انسان را طبعا تجاوزگر دانسته که اگر گاه دم از عدالت میزند، بنا به مصلحتسنجی اوست. دستهای دیگر همچون مارکسیستها نیز معتقدند؛ تحقق عدالت گرچه عملی است و میتوان آن را محقق ساخت، اما این کار تنها از طریق ابزارهای اقتصادی و تولیدی قابل جستوجوست. آنها معتقدند دنیای سرمایه داری به سوسیالیسم منتهی و در آخرین مرحله به حکم جبر ماشین و توسعه اقتصاد، عدالت برقرار میشود (کیخا، ۱۳۸۹: ۵۵و۵۶). در این میان برخی از فیلسوفان (نظیر رالز) بر تعیین استانداردهای عینی برای عدالت متمرکز هستند؛ مشخصه های اصلی نظریه رالز درباره عدالت برای اولین بار به طور مفصل در مجموعه های نظریه عدالت (رالز، ۱۹۷۱)، لیبرالیسم سیاسی (رالز، ۱۹۹۳) و عدالت به مثابه انصاف (رالز، ۲۰۰۱) بیان شده است. نظریه وی بر ساختار بنیادی جامعه و کالاهای ضروری که با ویژگیهای لیبرال نظریهاش مرتبط است، متمرکز است. به عبارتی نظریه رالز از عدالت، بر روی ساختار بنیادی نهادهای اجتماعی تمرکز دارد؛ که مستلزم آن است که این نهادها به نفع بیبضاعتترین افراد جامعه سازمان یابند. این مزایا افرادی را شامل میشود که کمترین کالاهای اساسی اجتماعی را (آنچه رالز آن را کالاهای اولیه مینامد) از قبیل حقوق و آزادی، قدرت و فرصت، عزت نفس، درآمد وثروت دارا باشند. علاوه بر این، رالز آزادیهای برابر و تساوی منصفانه فرصتها را نیز در نظر میگیرد. اما وی در نوشتههای بعدیاش از عدالت به عنوان یک مفهوم سیاسی دفاع کرده است. رالز در این گزارشِ اصلاح شده از تئوری عدالتاش معتقد است؛ هر شخصی میباید فرصتهای برابری برای در دست داشتن مناصب سیاسی و تأثیر گذاری بر تصمیمات گرفته شده در عرصهی سیاسی داشته باشد. یک جامعه لیبرال نباید به اعضایش دیکته کند که چگونه زندگی کنند و از اینرو رالز این مفهوم گسترده را استنتاج کرده است که نهادهای اجتماعی به هیچ وجه نباید به مفهوم خاصی از زندگی مطلوب اشاره کنند و بنابراین نباید سعی کنند برای موفقیت افراد الگویی به دست دهند (Fleurbaey, Salles & Weymark, 2008: 4). در نهایت؛ عدالت به مثابه انصاف، نظریه عدالت را بر اساس ایده قرارداد اجتماعی بسط میدهد و اصولی را بیان میکند که موید برداشت کلی لیبرال از حقوق و آزادیهای اساسی است و فقط آن دسته از نابرابریها در ثروت و درآمد را مجاز میشمارد که به نفع محرومترین افراد باشد. رالز در عدالت به مثابه انصاف این ایده را بسط داد که بهترین روایت از عدالت لیبرال این است که آن را برداشتی سیاسی بدانیم. برداشتی سیاسی از عدالت با رجوع به ارزشهای سیاسی توجیه میشود و نباید آن را قسمتی از آموزه اخلاقی، دینی یا فلسفی جامعتری بدانیم (رالز، ۱۳۸۳: ۱۱). علاوه بر اینها دو ادعا در رابطه با عدالت وجود دارد؛ در ادعای اول باور بر این است که عدالت به معنی اصول کلی معتبری است که اعتبار جهانی دارد، نه اصول ویژه که زمینه نهادی یا تاریخی- فرهنگی آنها را اداره کند. به عبارت دیگر معیارهای عدالت از نظر عقلی توجیه شده و مستقل از زمان و مکان برای بشریت تجویز و تعریف میشوند. اما ادعای دوم زمینه اجتماعی را یک عنصر همه جا حاضر برای تعریف عدالت در نظر میگیرد (یعقوبی، ۱۳۸۸: ۱۶). عدالت جهانی امروزه جنبه های متنوعی را دربرمیگیرد؛ عدالت توزیعی، که خواستار توزیع عادلانه ثروت جهانی و منابع و فرصتها برای همه افراد بشر است. عدالت اصلاحی، که خواستار اصلاح اعمالی است که در اجتماع جهانی ایجاد شده است و جنبه سوم، تنظیم امور جهانی یا حق امور بین المللی در ارتباط با سه اصل انسانیت- حقوق بشر[۱]، انسان خوب[۲] و پیوندهای بشری[۳] است. به عبارت دیگر عدالت جهانی تنظیمکننده بین المللی حقوق بشر است. دغدغه های اساسی عدالت جهانی عبارت است از: بنیان نهادهای بین المللی، جنگ میان ملتها و افراد و صلح جهانی (Chen, 2007: 391, 390).
از سوی دیگر افرادی چوت هومبولت[۴] معتقدند که ادراک عمومی از عدالت یک ارزش اجتماعی است (Forst, 2002: 10). در واقع در فرهنگهای مختلف تصور متفاوتی از عدالت وجود دارد و افراد نیز درک متفاوتی از عدالت خواهند داشت به طوری که حتی نگرانی برای عدالت جهانی موردی است که افراد بصورت کاملاً متفاوتی آن را ادراک میکنند. به طور کلی این قضاوتها (تلقی عادلانه یا ناعادلانه از شرایط) بخش مهمی از فرهنگ ما هستند. زیرا بسیاری از این قضاوتها با قوانین ما عجین شدهاند (Sanders, 2001: 25). از اینرو لزوم توجه به بحث عدالت در هر جامعهای متناسب با مشخصه های فرهنگی آن جامعه امری ضروری به نظر میرسد. بنابراین در اینجا به جایگاه عدالت در جامعهی اسلامی ایران خواهیم پرداخت.
به طور کلی ریشه مباحث عدل، به علم کلام و فقه اسلامی بازمیگردد. از جمله مباحث کلامی، جبر و اختیار است که بحث عدل را به میان آورد. در واقع میان اختیار و عدل و میان جبر و نفی عدل ارتباط وجود دارد. در صورت نفی اختیار از بشر، تکلیف و پاداش و کیفر عادلانه نیز تهی از معناست: این بحث، مباحث و پرسشهای دیگری را به دنبال میآورد از جمله این پرسش اساسی که آیا خداوند عادل است یا خیر؟ و آیا خلقت بر موازین عدل و اراده خدا، تابع میزان و قانونی است یا خیر؟ (کیخا، ۱۳۸۹: ۶۰). در پاسخ به پرسشهای فوق، متکلمان دو دسته شدند. دستهای به نام معتزله، به اختیار و تکلیف و کیفر و پاداش عادلانه معتقد شدند و دستهای دیگر که اشاعره نام داشتند، جبر و اضطرار را پذیرفتند. اشاعره معتقد بودند که نمیتوان برای افعال خداوند، مقیاس و معیار تعیین کرد. همه قوانین مخلوق خداست و او حاکم مطلق است. آنچه خداوند انجام دهد عدل است؛ نه آنکه آنچه عدل است، خدا انجام میدهد؛ یعنی از نظر آنان فعل خدا مقیاس عدل است. در مقابل، معتزله معتقد بودند که عدل یک حقیقت است و پروردگار به حکم عادل و حکیم بودن، بر مقیاس عدل عمل میکند. این بحث رفتهرفته به این پرسش انجامید که آیا عقل آدمی در تشخیص حسن و قبح تواناست یا به مدد وحی نیازمند است؟ معتزله با طرح مستقلات عقلیه، طرفدار حسن و قبح ذاتی اشیاء شدند. یعنی عقیده یافتند که عقل انسان بدون ارشاد و راهنمایی شرع، قادر است حقایقی را فیالبداهه درک کند. درحالیکه اشاعره ضمن رد این نظر، به نیاز بشر به ارشاد و راهنمایی شرع در درک حسن و قبح امور معتقد گردیدند. آنان همچنین حسن و قبح را نسبی و تابع شرایط خاص زمان و مکان میدانستند (کیخا، ۱۳۸۹: ۶۱و۶۰).
شیعه در بسیاری جهات همانند پذیرش عدل و عقل و اختیار، دیدگاهی همچون معتزله اتخاذ کرد و از اینرو “عدلیه” خوانده میشود، اما اعتقادات شیعه در این زمینه تا اندازهای متفاوت از معتزله است. علاوه بر حوزه کلام، در حوزه فقه اسلامی نیز مسئله عدل مطرح گردید. این پرسشها که آیا آنچه عدل است، دین میگوید و عدل برای دین حکم مقیاس و معیار را دارد یا آنچه دین میگوید عدالت است و دین، مرجع و مفسر عدالت بهحساب میآید؛ پرسشهای جدی در این عرصهاند. علاوه بر اینها آنچه بیش از همه باعث پرداختن مسلمانان به بحث عدل شده و متکلمان و فقیهان و حکیمان را به بحث در اینباره برانگیخته، قرآن کریم است که در همه ابعاد فردی و جمعی به بحث عدل پرداخته و آن را بهعنوان جهانبینی، مقیاس و معیار قانونشناسی، نوعی شایستگی رهبری، یک مسئولیت اخلاقی و جزء منابع فقه و استنباط مورد توجه قرار داده است. در قرآن مجید، عدل در عرصه های مختلف زندگی اجتماعی و فردی انسان مطرح شده است. ازاینرو عدالت، از دایره عدل الهی و فردی فراتر رفته و عرصهی اجتماع و حکومت را نیز درنوردیده است (کیخا، ۱۳۸۹: ۶۳-۶۱). شایان ذکر است که یکی از ارکان اصلی بقا و تداوم انقلاب اسلامی ایران نیز، عدالت اجتماعی است.
ج: تاریخ مطالعات عدالت
قدمت ایده عدالت به سالها پیش از آغاز فلسفه در یونان بازمیگردد. در واقع مجموعهای از قوانین از دو هزار سال پیش از میلاد توسط پادشاهان بینالنهرین (آشور، اکد، سومر، بابل) بوجود آمد. شواهد متقنی برای وجود یک قانون مشترک در بینالنهرین وجود دارد که تقسیمات سیاسی، مبتنی بر آن انجام شده است. یکی ازگستردهترین قوانین، مجموعه قانون بابل است که به عنوان قانون حمورابی نیز شناخته میشود. در قانون حمورابی عدالت به صراحت بیان شده است. در این قوانین، هدف اصلی از ایجاد عدالت، پیشگیری از تعدی قوی به ضعیف بوده است (Johnston, 2011: 15). بعدها در نوشته های هومنز مورخ رومی (۸۰۰ سال پیش از میلاد) نیز، واژه عدالت به کار رفت. وی عدالت را به معنای انتقام به کار برده است (حاجی حیدر، ۱۳۸۸). در مقابل در آتن نیز، سولون[۵] به عنوان شاعر، نویسنده، تاجر و همچنین منتقد اجتماعی به تلاش برای پایان دادن چرخهی خشونت تلافیجویانه -که قرنها یونان را به ستوه آورده بود- پرداخت. وی خواستار صلح و نظم بود و نیاز به عدالت را از طریق شعرهایش بیان مینمود. سولون بنیادی از یک نظام دموکراتیک عادلانه برقرار ساخت که یک سیستم قضایی را جایگزین اشتیاق به انتقامجویی کرد. این سیستم مبتنی بر قانون بود و به توزیع مجدد قدرت از طریق قانون و حل و فصل تضاد از طریق سیستم قضایی عمومی پرداخت و به این ترتیب وی بخشی اساسی از دموکراسی را ایجاد کرد (Walter & Bordenn, 1999: 14).
در نهایت، نوشته های افلاطون (۳۴۷ پیش از میلاد) فیلسوف بزرگ یونانی را میتوان نخستین نوشته های مبسوط درباره عدالت به شمار آورد (حاجی حیدر، ۱۳۸۸). پس از آن عدالت در کانون توجه قرار گرفت، بطوریکه افرادی چون ارسطو، آگوستین، اسمیت، هابز، هیوم و کانت در دوران میانه و مدرن تا افرادی چون نوزیک، هایک، والتزر و رالز در دوران معاصر و متفکرین اسلامی همچون، فارابی، صدر المتألهین و مطهری به بحث در این رابطه پرداختهاند. در فصل دوم به طور مبسوط به ارائه نظریات برخی از آنان خواهیم پرداخت.
۵-۱ مرور پیشینه پژوهش
پژوهشهای محدودی در مورد احساس عدالت و رابطه آن با گرایشهای سیاسی در ایران انجام شده است که البته به طور غیر مستقیم به هریک از این جنبه ها پرداختهاند. در واقع بحث در موردگرایشهای سیاسی بیشتر در قالب پژوهشهایی صورت گرفته است که به بررسی فرهنگ سیاسی، رفتار سیاسی و نگرش سیاسی پرداختهاند و هیچ پژوهشی به طور مستقل به بررسی گرایشهای سیاسی نپرداخته است. در اینجا ابتدا اشارهای به پیشینه پژوهش در رابطه با گرایشهای سیاسی خواهیم داشت، پس از آن به بحث عدالت میپردازیم.
۱-۵-۱ پیشینه پژوهش در ایران درباره گرایشهای سیاسی
مظفریپایان نامهای با عنوان «بررسی عوامل اجتماعی مؤثر بر نگرش سیاسی در کردستان» به راهنمایی شادیطلب در دانشگاه تهران انجام داده است. هدف وی بررسی نگرش سیاسی نویسندگان کرد به جریانهای سیاسی در کردستان و عوامل اجتماعی مؤثر بر این نگرشهاست. بنابراین متغیرهایی نظیر: خانواده، تعلق به گذشته تاریخی- فرهنگی، جریان اصلاحات (خرداد۷۶)، تماس اجتماعی، تائید اجتماعی، نابرابری جمعی، تجربه جمعی، احزاب و رسانه های جمعی را به عنوان متغیرهای مستقل مورد بررسی قرار داده است. در این پژوهش به طور همزمان از روش های اسنادی و پیمایش اجتماعی (پرسشنامه، مصاحبه و مشاهده مشارکتی) استفاده شده است. به این منظور جامعه آماری مورد نظر، شهرستان سقز واقع در استان کردستان است. تمامی کسانی که در شهرستان سقز حداقل یک کتاب در هر زمینهای یا بیش از ۵ مقاله تخصصی در نشریات خارجی و داخلی به چاپ رسانده باشند، مورد مطالعه قرار خواهد گرفت. نمونه آماری نیز برابر با جامعه آماری است (۶۰ نفر).
پژوهشگر از چارچوب نظری هیرشمن استفاده کرده است. طبق نظر هیرشمن بر حسب چگونگی واکنش نسبت به مسائل سیاسی میتوان افراد را در سه گروه نسبتاً مجزا تقسیم کرد که هر کدام دارای گرایشها و تکوین نگرشهای خاص نسبت به نظام سیاسی خواهند بود. بر این اساس پژوهشگر در بررسی تاریخ سیاسی کردستان ایران نیز، جریانهای سیاسی کردستان ایران را در سه مقوله تمایل به کردستان واحد، تمایل به خودمختاری و تمایل به سهیم شدن در ساختار حاکمیت ایران طبقهبندی کرده است. نتایج حاکی از آن است که متغیرهای نابرابری جمعی، احزاب و جنسیت از عوامل مؤثر بر جریانهای ناسیونالیستی (خودمختاری و تشکیل کردستان واحد) هستند که تقریباً ۶۰ درصد تغییرات متغیرهای جریان سیاسی خودمختاری و جریان سیاسی تشکیل کردستان واحد با آن تبیین میشود و متغیرهای احزاب و اصلاحات از عوامل مؤثر بر جریان سیاسی سهیم شدن در ساختار حاکمیت ایران است که ۸۴ درصد تغییرات جریان سیاسی سهیم شدن در ساختار حاکمیت ایران با آن تبیین میشود. در بررسی نگرشها نشان داده شد که بیش از ۷۰ درصد از نویسندگان کُرد شهرستان سقز به جریانهای ناسیونالیستی تمایل مثبت دارند. در عین حال وقتی از آنها در مورد وضعیت جریانهای سیاسی کردستان در آینده با توجه به شرایط آتی جهانی، ایران و کردستان سؤال میشود چالشی بزرگ نمایان میگردد و آن این است که ۵۳ درصد از پاسخگویان معتقدند که در آینده این جریان ناسیونالیستی اعم از خودمختاری یا تشکیل کردستان واحد نیست که بر حوزه سیاسی کردستان مسلط میشود، بلکه جریان سهیم شدن در ساختار حاکمیت است که اهمیت مییابد. حاکمیتی که در آن حداکثر مشارکت سیاسی وجود دارد. دلیل موثق این ادعا رشد فرایند دموکراتیک در منطقه و جهان است. پژوهشگر معتقد است که باید برای بهبود و گسترش روبنا (عناصر فرهنگی و سیاسی) تلاش و با پذیرش آزادیهای مدنی و کاهش نابرابریهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به این روند دموکراتیک کمک کرد. درواقع در پژوهش مظفری میتوان تأثیر انواع نابرابری را در شکلگیری نگرشهای سیاسی متفاوت مشاهده کرد. بنابراین با توجه به نتایج پژوهش مظفری مشاهده میشود که نابرابریهای جمعی یا به تسامح بیعدالتی- از عوامل تأثیرگذار بر نگرش سیاسی است (مظفری، ۱۳۸۱).
- صباغپور در پایاننامهی خود با عنوان «بررسی نگرشهای سیاسی مذهبی جوانان ذکور تهران» به راهنمایی توسلی در دانشگاه تربیت مدرس به سنجش نگرشهای سیاسی و مذهبی جوانان پرداخته است. در واقع هدف وی از این پژوهش شناخت ایستارها و گرایشهای جامعه مورد نظر (جوانان ذکور سال چهارم متوسطه ساکن تهران) و شناخت علل فردی و اجتماعی شکلگیری گرایشهای آنان بوده است. در عرصه مسائل سیاسی، مسایلی نظیر این که جوانان چگونه میاندیشند، چگونه از جریانهای سیاسی حاکم و غیرحاکم هواداری میکنند، برای رفتارهای مشخص سیاسی چگونه از خود تمایل نشان میدهند؟ و در عرصه مسائل مذهبی اینکه حس مذهبی جوانان چگونه است، حکومت دینی چه تأثیری بر گرایشها و آمادگیهای مذهبی آنان گذارده است؟ مطرح میشود.
بنابراین پژوهشگر با بهره گرفتن از روش پیمایش به مطالعه۲۲۲ نفر از دانشآموزان سال آخر دبیرستان پرداخته است. وی معتقد است؛ به منظور جلوگیری از نگرشهای موقت و آنی، دانشآموزان سال چهارم دبیرستان مورد بررسی قرار گرفتند. با این همه نتایج استخراج داده ها و پاسخهای کمتر یکپارچه و منسجم نشان داد که افراد در این سنین هنوز در بحران هویتی گرفتارند و ثبات نگرشی لازم در آنها پدید نیامده است. نتایج حاکی از آن است که عموما نگرشهای سیاسی و مذهبی جوانان در سه بُعد شناختی (دین آشنایی و سیاسی آشنایی)، عاطفی (دغدغه دینی و دغدغه سیاسی) و آمادگی برای عمل (دین باوری و تمایل به صدور رفتار سیاسی) در هر دو نمونه مقایسه (شمال و جنوب تهران) ضعیف است. از تبعات ضعف نگرشهای سیاسی- مذهبی جوانان، بیتفاوتی و خاموشی سیاسی و کمبود وفاداریهای سیاسی، کمبود مشارکت سیاسی و مشارکت مذهبی، میل عمیق به نهادها و گروه های نسبتاً رقیب و ظاهرا جایگزین (نظیر خانواده، والدین، گروه های مرجع غیرسیاسی و مذهبی)، افکار پراکنده و علایق و جهتگیریهای شکل نیافته است (صباغپور، ۱۳۷۳). در نهایت با توجه به یافته های پژوهش صباغپور به نظر میرسد افراد در سن ۱۸ سالگی ارزشهای تثبیت شدهای ندارند. بنابراین در پژوهش حاضر نیز افرادی در گروه سنی ۲۰ به بالا به عنوان جامعه آماری مورد بررسی قرار میگیرند. علاوه بر این با توجه به پژوهش صباغپور میتوان نتیجه گرفت که گروه های مرجع نیز از متغیرهای تأثیرگذار بر گرایشهای سیاسی است.
- تاج مزینانی نیز در پایاننامهای با عنوان « رفتار سیاسی جوانان در ایران» به راهنمایی محسنیانراد در دانشگاه امام صادق به بررسی رفتار سیاسی جوانان در ایران میپردازد. اینکه کنشگر سیاسی چه چیزی را احساس میکند یا به چه چیزی اعتقاد دارد و به چه میاندیشد که باعث میشود وی به گونهای خاص عمل کند؟ و چه عواملی با داشتن این احساسات، عقاید و افکار مرتبط است؟برای پاسخگویی به سوالات مذکور پژوهشگر پس از بررسی رفتار سیاسی جوانان در کشورهای دیگر، به رفتار سیاسی جوانان در ایران میپردازد. یافته های بخش رفتار سیاسی جوانان در کشورهای دیگر حاکی از آن است که در کشورهای دارای نظام دموکراتیک تثبیت شده، جوانان کمتر به شکلهای سنتی یا متعارف مشارکت سیاسی (نظیر رأی دادن یا عضویت در احزاب) میپردازند. آنها یا از عرصه سیاست کنارهگیری میکنند یا حضورشان بیشتر در زمینه مشارکت سیاسی غیرمتعارف (نظیر جنبشهای اجتماعی جدید و حرکتهای سمبلیک سیاسی) مشهود است. در سایر نظامها، جوانان اگر احساس همبستگی و نزدیکی با نظام داشته باشند، پیشتاز حمایت از نظام و پیشبرد اهداف آن هستند و اگر احساس کنند که با نظام بیگانهاند پیشتاز ایجاد تحول در نظام حاکم میگردند.
یافتهها در بخش مربوط به رفتار سیاسی جوانان ایران نیز نشان دهنده آن است که جوانان ایران در سطح بالایی نسبت به نظام سیاسی و ارزشهای آن احساس بیگانگی میکنند و این روند به خاطر اختلالات موجود در فرایند جامعهپذیری سیاسی آنان تشدید شده است. بررسی نگرش جوانان نسبت به نظام و مسئولان آن و همچنین دیدگاه آنان در مورد برخی از ارزشهای اساسی مد نظر نظام، موید این گفته است. این نگرشهای منفی همراه با احساس بیقدرتی برای تاثیرگذاری باعث شده است که در برخی مراحل، جوانان به بیتفاوتی و انفعال سیاسی روی آورند (تاجمزینانی، ۱۳۷۹). « آن «تت
نکته قابل توجه اینکه پژوهشگر، جوانان در گروه سنی ۱۵ تا ۲۹ سال را به عنوان جامعه آماری انتخاب، اما صرفاً از روش اسنادی استفاده میکند. در واقع وی تنها به استفاده از داده های دست سوم اکتفا کرده است. بنابراین همانطور که مشاهده میشود پژوهش در رابطه با گرایشهای سیاسی یا به ندرت انجام شده است و یا همراه با کاستیهای بسیاری بوده است. از اینرو، توجه به گرایش سیاسی در ایران امری ضروری است. علاوه بر اینها، در برخی از پژوهشها ضمن بررسی فرهنگ سیاسی؛ گرایشهای سیاسی افراد نیز مورد توجه قرار گرفتهاند. پژوهش قاسمی نیز از آن جمله است که به گونهشناسی و تبیین فرهنگ سیاسی دانشجویان شاغل به تحصیل در ایران پرداخته است. از اینرو در ادامه به شرح مختصر پژوهش وی خواهیم پرداخت:
- قاسمی در پایاننامهای با عنوان «گونهشناسی و تبیین فرهنگ سیاسی دانشجویان شاغل به تحصیل در ایران» به راهنمایی کتابی و وحیدا در دانشگاه اصفهان، فرهنگ سیاسی را به عنوان پدیدهای چهار بعدی در نظر گرفته است. ابعاد باور، ارزش، احساس و دانش سیاسی، چهار بعدی هستند که در جمعیت دانشجویی مورد کندوکاو قرار میگیرد. با توجه به ترکیبهای مختلف از چهار بعد مذکور میتوان گونه های مختلفی از فرهنگ سیاسی را تعریف کرد. میتوان گفت فرهنگ سیاسی چارچوبی است که رفتار سیاسی در آن شکل میگیرد. در واقع، هدف از پژوهش وی، پاسخ به چیستی (گونهشناسی) و چرایی (تبیین) فرهنگ سیاسی دانشجویان شاغل به تحصیل در ایران است.
روش تحقیق قاسمی نیز از نوع پیمایشی است، تعداد کل نمونه مورد مطالعه برابر با ۱۳۹۸ نفر است که از شش استان انتخاب شدهاند. پژوهشگر در مرحله اول سه گونه فرهنگ سیاسی در جامعه دانشجویی ایران را مشاهده و تعریف کرده است که عبارتند از: فرهنگ سیاسی مشارکتجویان پسرونده، فرهنگ سیاسی مشارکتجویان پیشرونده و میانهها. به طور کلی مشخصه های اصلی گروه مشارکتجویان پسرونده اثربخشی درونی بالا در مقابل اثربخشی بیرونی پائین، ارزش آزادی نشر برای دانشجویان؛ درمقابل باور به فقدان آزادی نشر در جامعه و اعتماد پایین به مسئولان سیاسی است. نقطه مقابل گونه مشارکتکنندگان پسرونده، گونه مشارکتکنندگان سیاسی پیشرونده است. گونه سوم نیز به علت داشتن نمره تقریباً حد وسط روی اغلب طیفهای طرح شده، میانهها نامیده شدند. نتایج نشان داده است که؛ گونه میانهها ۴۸ درصد، گونه مشارکتجویان پسرونده ۳۹ درصد و گونه مشارکتکنندگان پیشرونده ۱۳ درصد از مشارکتکنندگان را در جامعه آماری مورد نظر تشکیل دادهاند. در مرحله دوم پژوهش، تأثیر ابعاد مختلف دینداری، رویدادهای سیاسی تأثیرگذار بر ذهنیت دانشجویان نسبت به نظام سیاسی جمهوری اسلامی، جنسیت، استفاده از انواع رسانه های جمعی، ابعاد مختلف موقعیت اجتماعی- اقتصادی و ساخت خانواده مورد بررسی قرار گرفته است. نتیجه بسیار مهمی که به دست آمده این است که گونه های مشارکتجویان پسرونده و مشارکتکنندگان پیشرونده، نسبت به گونه میانهها، گروه های همگنتری را از لحاظ متغیرهایی نظیر دینداری، وقایع تأثیر گذاشته بر ذهنیت آنان، استفاده از انواع رسانه، ساخت خانواده و موقعیت اجتماعی- اقتصادی تشکیل میدهند. شدت دینداری نیز در مجموع بر تعیین نوع فرهنگ سیاسی دانشجویان در ایران مؤثر است. از چهار بُعد مورد مطالعه به ترتیب ابعاد مناسکی، پیامدی و اعتقادی دارای بیشترین توان تمایزگذاری بین دانشجویان از لحاظ فرهنگ سیاسی بودهاند و بُعد تجربی یا عاطفی فاقد این توان بوده است (قاسمی، ۱۳۸۰). بنابراین به نظر میرسد متغیرهایی چون دینداری، سطح استفاده از انواع رسانه، معرفهای موقعیت اجتماعی- اقتصادی و معرف آزادی/نظارت در ساخت خانواده برای پژوهش حاضر نیز مفید باشند. از اینرو میتوان به عنوان متغیرهای کنترل از آنها نیز استفاده نمود.
۲-۵-۱ پژوهشهای خارجی مربوط به گرایش سیاسی
- مقالهی جک بلوک با عنوان « شخصیت در دوران کودکستان و گرایش سیاسی در دو دهه بعد» در گروه روانشناسی دانشگاه کالیفرنیا به چاپ رسیده است. گزارش وی مبتنی بر بررسی صفات شخصیتی کودکان کودکستانی است که در دو دهه بعد در امتداد یک بُعد لیبرال/محافظهکاری قرار گرفتهاند. در واقع بررسی دیدگاه های سیاسی این افراد بالغ مربوط به ارزیابی صفات شخصیتی آنها در زمان کودکی- پیش از آنکه دیدگاه های سیاسی آنان شکل بگیرد- بوده است. سؤال اساسی این پژوهش آن است که چه ویژگیهای شخصیتی در گرایشهای سیاسی بعدی افراد مؤثر خواهد بود؟
پژوهش حاضر به مطالعات طولی در سالهای ۱۹۸۹-۱۹۶۹ پرداخته است. به این ترتیب شخصیت کودکان در دوره کودکستان مورد بررسی قرار گرفته است. هر کودک در سن سه سالگی با سه تجربه مستقل مورد ارزیابی قرار گرفته است. پس از آن در حدود سال ۱۹۸۹ افراد در سن ۲۳ سالگی مجددا مورد ارزیابی قرار گرفتند. ۱۰۴ نفر از ۱۲۸ نفر به طور عمیق مورد بررسی قرار گرفتند. در نهایت داده های قابل استفاده برای تجزیه و تحلیل شامل ۹۵ نفر: ۴۹ زن و ۴۶ مرد بوده است. نتایج حاکی از آن است که شخصیت افراد در دوران ابتدایی زندگی نقش بسزایی در شکلگیری گرایشهای سیاسی افراد در سنین بالاتر خواهد داشت. در واقع افرادی که در سنین جوانی گرایشات لیبرالیسم داشتهاند، در کودکی افرادی متکی به خود، پرانرژی، مسلط و انعطافپذیر بودهاند. همچنین افرادی که به محافظهکاری گرایش داشتهاند صفات بارز آنان در کودکی ترس، دودلی، عدم بروز احساسات، آسیبپذیری و کنترل شدگی بوده است.
به طور کلی مشخصه های افراد محافظهکار در دوران کودکی از این قرار است: احساس ناخشنودی، آمادگی برای احساس گناه، اضطراب در محیط غیر قابل پیشبینی، شک و بدگمانی به دیگران، تردید، تمایل به ارتباطات غیر کلامی، خجالتی و محتاط و مطیع و سازگار. مشخصه های افراد لیبرال نیز این گونه است: کاردان در آغاز فعالیت، در جستجوی استقلال، پرحرف، ابراز احساسات منفی به گونهای آشکار، خودپسند، تمایل به قضاوت در مورد دیگران و تمایل به رقابت (Block, 2006). بر اساس این پژوهش مشاهده میشود که شخصیت در دوران کودکی با گرایشات سیاسی در سالهای بزرگسالی مرتبط است.
- مقالهی فلوریان ون لیووِن و همکارانش با عنوان «ادراک اجتماعی، بنیادهای اخلاقی و جهتگیریهای سیاسی» در مجله شخصیت و تفاوتهای فردی به چاپ رسیده است.
تمرکز پژوهش آنان بر گرایش سیاسی محافظهکاری است. در واقع پژوهشگر به این پرسش میپردازد که چه چیزی به تمایل افراد به محافظهکاری و لیبرالیسم منجر میشود؟ بنابراین ۱۴۰ دانشجو (۲۷ مرد، ۱۱۳ زن) از دانشگاه گرونینگن هلند[۶] مورد بررسی قرار گرفتند. برای آزمون این پژوهش از پرسشنامه آلتمیر[۷] استفاده شده است که به ارزیابی تفاوتهای فردی در درک خطرات اجتماعی میپردازد.
بر اساس یافته های پژوهش، تمایز اصلی که میان لیبرالها و محافظهکاران وجود دارد این است که؛ لیبرالها به برنامههایی در جهت تساویطلبی گرایش دارند. در حالیکه محافظهکاران به مقاومت و پایداری در مقابل تغییرات میپردازند و نابرابری را تحمل میکنند. محافظهکاری سیاسی که گاهی به عنوان اقتدارگرای جناح راست سنجیده میشود با چندین متغیر روانشناختی (نظیر: نیاز برای مدیریت، عدم اطمینان، عدم تحمل ابهام، نیاز به نظم و ترس از تهدید) مرتبط است. به عنوان مثال افرادی که جهان را یک مکان خطرناک ادراک میکنند، تمایل بیشتری به محافظهکاری خواهند داشت. مطالعات متعددی نشان داده است که دستکاری عوامل موقعیتی در ارتباط با این متغیرهای روانی (مثلاً ایجاد تهدیدهای برجسته) موجب میشود افراد بیشتر به سمت سیاستمداران محافظهکار یا محافظهکاری عقاید سیاسی کشیده شوند. در واقع عدم قطعیت و ترس؛ به معرفت و انگیزههای ایدئولوژیک خاصی (عدم تحمل ابهام، مدیریت ترور و وحشت، توجیه سیستم) منجر میشود که با اتخاذ یک ایدئولوژی محافظهکار به مقاومت در برابر تغییرات و حمایت از نابرابری میانجامد. نتایج نشان میدهد که محافظهکاران سیاسی و لیبرالها در توجه به بنیانهای اخلاقی متفاوتاند. در مقایسه با محافظهکاران، لیبرالها به بنیانهای فردگرایانه[۸] (آسیب/مراقبت و انصاف/ روابط متقابل) نسبت به بنیانهای تعلق[۹] نظیر درونگروهی/ وفاداری، اقتدار/احترام و خلوص/تقدس اهمیت بیشتری میدهند. در نهایت اینکه ارتباط میان بنیانهای اخلاقی و گرایشهای سیاسی نسبتاً قوی است (Justin, 2009 &Florian ).
- اینگو زتلر و همکارانش در مقالهای با عنوان « نوع دوستی در آراء: پیشبینی نگرشها و رفتار سیاسی» در مجلهی پژوهش در شخصیت؛ نوع دوستی را به عنوان متغیری تأثیرگذار بر نگرشهای سیاسی افراد مورد بررسی قرار دادهاند. این مطالعه در دو زمان؛ قبل و بعد از انتخابات در سراسر کشور آلمان انجام شده است. هدف از پژوهش آنان، نمایان ساختن گرایش افراد در اساسیترین عرصه های سیاسی؛ رفتار رأیدهی و حمایت از برنامههای سیاسی است. در واقع پژوهشگر فرض میگیرد که نوع دوستی غایتی برای رأیدهی به احزاب سیاسی جناح چپ است. بنابراین انتظار میرود نوع دوستی با ایدئولوژیهای جناح چپ مرتبط باشد در حالیکه پرخاشگری و جدیت (رفتارهای متعصبانه) نوعاً با گرایشهای سیاسی جناح راست همراه است. بنابراین از مطالعهای بر پایه وب در دو نقطه زمانی استفاده شده است؛ زمان اول، مطالعه مشارکتکنندگان آنلاین در بین ۲ و ۱۴ روز قبل از پارلمان فدرال آلمان- انتخابات ۲۲ سپتامبر ۲۰۰۹- و زمان دوم، یک هفته پس از انتخابات بوده است. در نتیجه نمونه آماری نهایی شامل ۳۱۲ نفر (۶۰ درصد زن) بوده است. یافته های تجربی، این فرضیه را تائید میکند که افراد با تمایلات نوعدوستانه- در طیف راست/ چپ- گرایشهای سیاسی خود را بیشتر بر طیف چپ قرار میدهند. به طور کلی، افراد متمایل به جناح چپ، به برابری اجتماعی و به همان اندازه تغییرات اجتماعی اولویت میدهند. این است که رفتار افراد به طور معمول با نوع دوستی مرتبط است. در واقع نوع دوستی با نرمدلی، خیرخواهی و مدارا مشخصهسازی میشود. میتوان گفت: نوع دوستی با هر دو جنبه قلمرو سیاسی از قبیل رفتار رأیدهی و حمایت از برنامههای سیاسی مرتبط است (Zettler, 2010).
- مقالهی بولمن و همکارانش با عنوان «ترسیم انگیزههای اخلاقی، اجتناب و جهتگیری سیاسی» در مجلهی روانشناسی اجتماعی ایالات متحده به چاپ رسیده است. بولمن و همکارانش در پژوهش خود به بررسی رابطه میان اخلاقیات وگرایشهای سیاسی پرداختهاند. در واقع این پژوهش بر اخلاقیات متمرکز است چراکه، اخلاقیات میتواند به عنوان قوانینی که زندگی گروهی را تسهیل میبخشد، مورد توجه قرار گیرد. به همین منظور مدلی از انگیزهها به کار برده شده است که تا حدود زیادی گرایشهای متفاوت نسبت به مسئولیتپذیری اخلاقی را بیان میکند. بنابراین چهار انگیزه اخلاقی مورد بررسی قرار گرفته است. انگیزههایی چون؛ خودداری (خود اجتنابی)، نظم اجتماعی (دیگر اجتنابی)، اتکا به خود (نزدیکی به خود) و عدالت اجتماعی (نزدیکی به دیگری).
مدل انگیزش اخلاقی
قطب دیگری (مسئولیتپذیری اجتماعی) | قطب خود (مسئولیتپذیری فردی) |
نظم اجتماعی | خودداری اجتناب (بازدارندگی) |
عدالت اجتماعی | اتکاء به خود تقرب (فعالسازی) |
در این مدل، استراتژیهای تقرب- اجتناب با قطب خود- دیگری روبرو میشوند. مسئولیتپذیری فردی نیز در مقابل مسئولیتپذیری اجتماعی است. در ادامه هریک از انگیزشهای اخلاقی تعریف میشوند. - خودداری؛ جهتگیری اجتنابی متمرکز بر خود است (منع خود) که به بازدارندگی در مقابل وسوسههای خطرناک میپردازد. از آنجا که کنترل شخصی در مقابل رفتارهای نامطلوب به منظور حمایت از افراد است از نقطه نظر منفعت گروهی نیز، منع فردی، نقصان منابع گروه را به حداقل میرساند و به طور گستردهتر منافع گروهی را افزایش میدهد. - نظم اجتماعی نیز بر انگیزههای بازدارنده به منظور حمایت از اجتماع بزرگتر مبتنی است. همچنین به پایداری و مقاومت در مقابل خطرات (فیزیکی و روانی) در اجتماع میپردازد. – اتکا به خود؛ جهتگیری مبتنی بر تقرب و متمرکز بر فعالسازی و استقلال است. در اولین نگاه به نظر نمیرسد اتکا به خود گزینه مناسبی برای انگیزش اخلاقی باشد، با این وجود اتکاء به خود به یک مفهوم اخلاقی آشناتر و ارزشمندتر در فرهنگ وابسته است. یعنی اخلاق پروتستانی با تأکیدش بر روی خودمختاری و کار سخت و اگرچه شاید بیدرنگ واضح نباشد اما اتکاء به نفس به گروهی که در بیهودگی اجتماعی به سر میبرند، سود میرساند. عدالت اجتماعی نیز جهتگیری مبتنی بر تقرب است که به فراهم نمودن حمایتهای مادی برای سایر اعضای اجتماع و مراقبت از دیگران در مقابل بدتر شدن وضعشان تمایل دارد. این قلمروی مساوات بشری و عدالت توزیعی است. در واقع عدالت اجتماعی، از طریق به حداکثر رساندن رفاه اجتماعی و تقویت پیوندهای اجتماعی به حیات گروهی کمک میکند. این چهار انگیزش اخلاقی مفهوم اخلاقیات را ارائه میکنند که هریک انقطاع از دو بُعد؛ قطب تقرب یا اجتناب و قطب خود- دیگری را نشان میدهند. همه این چهار بُعد احتمالا تاحدودی در همه نظامهای اخلاقی ارائه میشوند. با این وجود تاریخ جامعهپذیری ما، سرشت ما و تجربیات زندگی ما مستعد آفرینش یک تمرکز وسیعتر روی یک یا چند انگیزه است. پرسش اساسی در این پژوهش آن است که آیا گرایشهای سیاسی با الگوهای خاص اخلاق وابسته هستند؟ آیا میتوان گفت لیبرالها بیشتر در طیف انگیزشهای تقرب قرار دارند؟ و آیا لیبرالها و محافظهکاران در تنظیم اخلاقیات در قطب خود- دیگری و یا تأکیدشان بر مسئولیتپذیری فردی و اجتماعی متفاوت هستند؟برای پاسخ به سوالهای مذکور پژوهشگران با بهره گرفتن از روش پیمایش به بررسی رابطه – میان اخلاقیات و گرایشهای سیاسی- از طریق سه مطالعه مجزا پرداختهاند. نتایج بیانگر آن است که در رابطه با محافظهکاری سیاسی جهتگیری سیاسی به طور مثبت با اتکا به خود و نظم اجتماعی و به طور منفی با عدالت اجتماعی مرتبط است. بنابراین محافظهکاران، نمره بالایی در انگیزشهای اجتناب و نمره پایینی در انگیزشهای تقرب نظیر عدالت اجتماعی کسب کردهاند. انگیزشهای تقرب- اجتناب همچنین با الگوی متمایزی راجع به اقتدارگرایی و تسلط اجتماعی مرتبط است. بر طبق نتایج اقتدارگرایی جناح راست (RWA) [۱۰] و گرایش تسلط اجتماعی (SDO) [۱۱] نیز شدیدا با گرایشهای سیاسی مرتبط بودهاند. RWA بهطور معناداری در انگیزش اجتناب- خوداتکایی و عدالت اجتماعی- را پیشبینی میکند. در مقابل SDO نیز بهطور معناداری (بهطور منفی) در انگیزش تقرب- خود اتکایی و عدالت اجتماعی- را پیشبینی میکند.
بهطور کلی میتوان گفت محافظهکاری سیاسی با انگیزههای اجتناب (خودداری و نظم اجتماعی) مرتبط است و لیبرالیسم نیز با انگیزههای تقرب (خوداتکایی و عدالت اجتماعی) پیوند خورده است. روی هم رفته انگیزههای اخلاقی میتواند به اطلاع از جهتگیری سیاسی کمک کند. همانطور که در پژوهش مشاهده میشود سطرهای انگیزشهای اخلاقی منعکسکننده تفاوتهای گستردهای در میان محافظهکاری و لیبرالیسم هستند. ستونها نیز منعکسکننده تفاوتها در دیدگاه های آزادیخواهانه در مقابل دیدگاه های کمونیستی است (Bulman & sana sheikh & G. Baldacci, 2008).