منبع: هیتن و دیگران، ۲۰۰۲
چند تحقیق تجربی مهم
در این بخش به سه تحقیق تجربی مهم در این زمینه اشاره میشود:
الف) در سال ۱۹۹۹ میتروف و دنتون جدیترین تحقیق تجربی را به کمک پرسشنامه و مصاحبههایی با مدیران منابع انسانی در محیطهای کاری آمریکا انجام دادند.نتایج تحقیق آنها به طور خلاصه به صورت زیر میباشد:
پاسخدهندگان
نسبت به تعریف و بین معنویت دیدگاههای بسیار متنوعی داشتند؛
تمایل نداشتند تا زندگی خود را تفکیک کنند (زندگی خانوادگی، شخصی، کاری، فامیلی)؛
بین مذهب و معنویت با تأکید فراوان تفاوت قائل میشدند؛
تمایل زیادی به تجربه اقدامات معنوی در محیط کار داشتند؛
اغلب نسبت به استفاده از واژههای معنویت و دین در محیط کار بیمناک بودند؛ وهمانند فرهنگهای غربی، آنها معنویت را پدیدهای انفرادی درک میکردند.
این دو محقق نتیجه گرفتند که معنویت در محیط کار قابل مدیریت کردن است و این کار از مهمترین و اساسیترین وظایف مدیران است. آنها عقیده داشتند در غرب، جدایی میان علم، مذهب، هنر و… بیش از حد صورت گرفته است و امروزه سازمانها بدون معنویت دوام نمیآورند. آنها تأکید داشتند که روشهای مدیریت معنویت، باید بدون جدا کردن آن از سایر عناصر مدیریت مورد سنجش قرار گیرد (میتروف و دنتون، ۱۹۹۹).
ب) اشمس و دوچن (۲۰۰۰) در یک مطالعه جامع سعی کردند تا معنویت در محیط کار را مفهومسازی کنند و آن را بسنجند. آنها معنویت را این گونه تعریف کردند: «درک و شناسایی این که بعدی از زندگی کارکنان درونی و باطنی است که این بعد قابل پرورش است و به واسطه انجام کارهای بامعنا در زندگی توسعه مییابد.» براساس این تعریف آنان هفت بعد معنویت محیط کاری را مشخص کردند، و با روش تحلیل عاملی برای هر کدام از این ابعاد مقیاس سنجش استانداردی ایجاد کردند. این ابعاد براساس سنجش معنویت در محیط کار در سطح فردی، گروهی، و سازمانی بیان شدند (اشمس و دوچن، ۲۰۰۰). لازم به ذکر است که این ابعاد و مقیاسها در سالهای بعد توسط برخی محققان مورد استفاده قرار گرفته است (میلیمن و دیگران، ۲۰۰۳)، و در تحقیق حاضر نیز برای سنجش معنویت محیط کاری در کارکنان دانشگاه تهران از همین مقیاس استفاده شده است. در بخشهای بعدی این مفهومسازی با تفصیل بیشتری ارائه میگردد.
پ) یکی دیگر از تحقیقات جدی با هدف تعریف معنویت در محیط کار و با روشی اکتشافی و کیفی توسط کینجرسکی و اسکرپنیک (۲۰۰۴) صورت گرفته است. آنها از ۱۴ محقق با روشهای مختلفی از قبیل مصاحبه حضوری، مصاحبه تلفنی، نظرسنجی مکتوب و… اطلاعات مورد نظر خود را درباره دو موضوع جمع آوری کردند: مفهوم معنویت در محیط کار و بیان تجاربی که آنها در این زمینه داشتند .
با وجود این که برای اکثر آنها تعریف جامع معنویت در محیط کار دشوار بود، آنها به سادگی درباره تجارب خود صحبت میکردند. توضیحات آنها آشکار کرد که معنویت در محیط کار، عبارتی متمایز است و از دیدگاه افراد مختلف دارای ابعاد فیزیکی، عاطفی، شناختی، بین شخصی، معنوی، و رازورزانه است؛ و در واقع دربرگیرنده یک احساس پیوند و ارتباط با دیگران و مقصود جمعی، یک حس ارتباط با موجودیتی والاتر و نیز یک حس تکامل و تعالی میباشد. این دو محقق با کمک نتایج تحقیق خود تعریف جامعی از معنویت در کار ارائه کردند و توصیه کردند که تحقیقات آینده بین معنویت درونی و سازمانی در محیط کار تفکیک قائل شود؛ و ارتباط آنها را بسنجد (کینجرسکی و اسکرپنیک، ۲۰۰۴).
مزایای معنویت در محیط کار
مطالعات نشان میدهند که تشویق معنویت در محیط کار میتواند منجر به مزایای زیادی شود. یکی از حوزههای مدیریت که میتواند استفاده زیادی از معنویت داشته باشد، مدیریت تغییر سازمانی است که هدف آن کمک به تغییر رفتار افراد در سازمان و در نتیجه کسب اهداف عملکردی به صورتی اثربخش و سریع است. روشهای سنتی تغییر افراد و فرهنگ سازمانی بر همسو کردن ساختارها و سیستمهای سازمانی با رفتارهای مطلوب متمرکز است. این روش مستلزم تلاش و استمرار فوقالعاده است. میتوانیم این روش را «تغییر از بیرون به درون» بنامیم؛ زیرا در این روش، تغییر ابتدا از عناصری بیرون افراد آغاز میشود. در مقابل دانش معنوی پیشنهاد میکند که تغییر میتواند به صورت «از درون به بیرون» مدیریت شود. در واقع افرادی که زندگی معنوی را تجربه میکنند، میتوانند با روشهای سازگار با اهداف سازمانی موجب رشد و توسعه خود و سازمان شوند (هیتن و دیگران، ۲۰۰۴).
همچنین محققان بیان میکنند که تشویق معنویت در محیط کار میتواند منجر به مزایا و منافعی از قبیل افزایش خلاقیت (فرشمن، ۱۹۹۹)، افزایش صداقت و اعتماد (وانگرمارش و کونلی، ۱۹۹۹)، افزایش حس تکامل شخصی (بوراک، ۱۹۹۹)، افزایش تعهد سازمانی (دلبک، ۱۹۹۹؛میلیمن و دیگران، ۲۰۰۳)، بهبود نگرشهای شغلی کارکنان همچون افزایش رضایت شغلی، مشارکت شغلی، و نیز کاهش نیات ترک محیط کار (میلیمن و دیگران، ۲۰۰۳)، افزایش اخلاق و وجدان کاری، انگیزش بیشتر (مارکز و دیگران، ۲۰۰۵) شود و همه اینها به صورت مستقیم و غیرمستقیم سبب بهبود عملکرد، سودآوری و اثربخشی سازمانی میگردند.
مفهومسازی معنویت در محیط کار
در این تحقیق ما از مفهومسازی معنویت در محیط کارکه توسط میلیمن و همکارانش[۲۱](۲۰۰۳) صورت گرفته است، استفاده میکنیم. در سال ۲۰۰۳ میلیمن و همکارانش سه بعد از هفت بعدی را که اشمس و دوچن (۲۰۰۰) برای سنجش معنویت در محیط کارمطرح کرده بودند، انتخاب نمودند؛ و در یک تحقیق تجربی از آنها استفاده کردند. این سه بعد که متناظر با سه سطح فردی، گروهی، و سازمانی میباشد، عبارتند از: کار با معنا[۲۲] درسطح فردی، احساس همبستگی[۲۳] در سطح گروهی، و همسویی با ارزشهایسازمان[۲۴] در سطح سازمانی. شکل زیر این مفهومسازی را نمایش میدهد. در ادامه این سه بعد را بیشتر توضیح میدهیم.
کار بامعنا (در سطح فردی)
-
- لذت بردن از کار
-
- انرژی گرفتن از کار
-
- احساس معنا و هدف در کار
شکل ۱- مفهوم سازی معنویت در محیط کار در سه سطح فردی، گروهی، و سازمانی ( میلیمن و دیگران(۲۰۰۳)
احساس همبستگی (در سطح گروهی)
-
- احساس پیوند با همکاران
-
- پشتیبانی کارکنان از هم
-
- مقصود مشترک
همسویی ارزشها (در سطح سازمانی)
-
- پیوند با اهداف سازمان
-
- پیوند با ارزشهای سازمان
-
- ملاحظه سازمان نسبت به کارکنانش
یک جنبه اساسی معنویت در کار شامل یک حس عمیق معنا و مقصود در کار است. این بعد از معنویت در محیط کار، مشخص میکند که چگونه کارکنان در کار روزمرهشان در سطح فردی تعامل دارند. بیان معنویت در کار شامل این فرض است که هر فردی انگیزش درونی، تمایل و علایقی برای مبادرت به انجام فعالیتهایی دارد که معنای بیشتری به زندگی خودش و دیگران میبخشد (اشمس و دوچن، ۲۰۰۰؛ هرمان و جیویا، ۱۹۹۹)
یک بعد اساسی دیگر از معنویت در محیط کارشامل احساس نوعی پیوند و احساس همبستگی عمیق با دیگران است (اشمس و دوچن، ۲۰۰۰). این بعد از معنویت در محیط کاردر سطح گروهی از رفتار انسانی رخ میدهد و بر تعاملات بین کارکنان و همکاران دلالت دارد. همبستگی در محیط کار مبتنی بر این باور است که افراد یکدیگر را در پیوند با هم میدانند و این که بین خود درونی هر فرد با خود درونی دیگران رابطه وجود دارد (میلیمن و دیگران، ۲۰۰۳). این سطح از معنویت در محیط کارشامل ارتباطات ذهنی، احساسی، و معنوی بین کارکنان در گروههای کاری میباشد.
سومین بعد معنویت محیط کاری، تجربه یک حس قوی از همسویی بین ارزشهای فردی کارکنان با رسالت، مأموریت، و ارزشهای سازمان است. این بعد از معنویت در محیط کارتعامل کارکنان با مقصود سازمانی بزرگتر را دربرمیگیرد (میتروف و دنتون، ۱۹۹۹). همسویی با ارزشهای سازمان به این معنی است که افراد باور دارند که مدیران و کارکنان در سازمان دارای ارزشهای مرتبط و یک نوع وجدان قوی هستند و سازمان نسبت به رفاه کارکنان و همبستگی آنان توجه دارد (اشمس و دوچن، ۲۰۰۰).
لازم به یادآوری است که مفهومسازی ذکر شده با توجه به دیدگاههای کلی که پیش تر بیان شد؛ بیشتر در ذیل دیدگاه اگزیستانسیالیستی و درون گرا طبقهبندی میشود. بنابراین در این تحقیق ما در جست و جوی کشف عقاید و باورهای دینی و عرفانی کارکنان نیستیم، بلکه با نگاهی درون گرا و اگزیستانسیالیستی به دنبال آن هستیم تا نگرش های کارکنان در مورد احساس معنا در کار، همبستگی با همکاران و همسویی با ارزش های سازمان را مورد سنجش قرار دهیم. و عقیده داریم با توجه به این مفهوم سازی، روش های تحقیق تجربی مورد استفاده در علوم اجتماعی از جمله روش پیمایش نتیجه بخش خواهد بود.
رفتار شهروندی سازمانی و معنویت در محیط کار
در این تحقیق معنویت در محیط کار به عنوان یکی از عوامل ایجادکننده رفتار شهروندی سازمانی در نظر گرفته شده است. با توجه به مطالب ذکر شده طبیعی است که فرض کنیم تجربه معنویت در محیط کار موجب رفتار شهروندی سازمانی درکارکنان میشود. دلیل این امر را میتوانیم این گونه بیان نماییم:کارکنانی که در کارشان احساس معنا و مفهوم عمیقی دارند، نسبت به درست انجام شدن کارشان اهمیت زیادی قائل هستند. احتمالاً چنین کارکنانی دارای وجدان کاری زیادی خواهند بود، و به صورت خودجوش و خودکنترل عمل میکنند؛ و برای مثال حتی وقتی کسی بر آنها نظارت نمیکند، قوانین را رعایت میکنند. چنین کارکنانی برای انجام بهتر کارشان سعی میکنند و همواره، اطلاعات، دانش، و مهارتهای خود را به روز نگه میدارند. این کارکنان با توجه به مفهوم عمیقی که در کارشان حس میکنند، شرایط دشوار را تحمل میکنند و همچنین برای بهتر انجام شدن کارها به همکاران خود از جمله کارکنان کممهارت کمک میکنند.
طبیعی است کارکنانی که باور دارند انسانها در پیوند با یکدیگر هستند و در محیط کار نیز احساس همبستگی عمیقی با همکاران خود دارند، نسبت به همکارانشان و کار آنها ملاحظه و اهمیت بیشتری قائل هستند. چنین کارکنانی به دیگر اعضا کمک میکنند تا وظایف خود را بهتر انجام دهند. برای مثال یک کارمند ممکن است به همکار خود که غیبت داشته و یا حجم کارش نسبتاً زیاد است، کمک کند. این کارکنان به دلیل دوست داشتن محیط کار خود، احتمالاً از انجام اقداماتی که در حدود وظایفشان قرار نمیگیرد ولی به بهبود تصویر سازمان و همکارانشان کمک میکند، نیز دریغ نمیکنند. چنین کارکنانی که مدیران و زیردستان را در پیوند با خود میدانند، وجدان کاری بیشتری خواهند داشت و مشکلات کوچک را بزرگنمایی نمیکنند؛ و به جای تمرکز بر اشتباهات سازمان و دیگران، به نکات مثبت کار توجه میکنند؛ تا هم فضای سازمان را دوستانهتر نمایند و هم عملکرد را بهبود بخشند.
کارکنانی که ارزشها و اهداف خود را همسو با ارزشها و مأموریت سازمان میبینند، باور دارند که سازمان از آنها مراقبت میکند و نسبت به مسائل آنها حساس است، محیط و جو سازمان را مثبت درک میکنند و نسبت به بهتر انجام شدن کارها و بهبود تصویر سازمان حساس هستند. چنین کارکنانی علاقه زیادی به مشارکت و قبول مسئولیت در زندگی سازمانی دارند. این کارکنان با کمک مشتاقانه به دیگران، به ویژه آنان که مشکلاتی مرتبط با کار دارند، سبب میشوند عملکرد کلی سازمان بهبود یابد. احتمالا این کارکنان در صورت لزوم قادرند بیش از حد مرسوم کار کنند، دارای وجدان کاری زیاد هستند، کمتر از شرایط سخت کاری شکایت می کنند و مبادرت به انجام اقداماتی مینمایند که تصویر سازمان را در اجتماع بهبود بخشند؛ علت چنین فعالیتهایی این است که این کارکنان سازمان را پشتیبان خود میدانند و در واقع خود را از سازمان جدا نمیدانند. از مجموع مباحث مطرح شده تاثیر مستقیم معنویت در محیط کار بر روی رفتارهای شهروندی را میتوانیم نتیجه بگیریم.
نکته دیگر در پشتیبانی از رابطه معنویت در محیط کارو رفتار شهروندی سازمانی این است که در تحقیقات پیشین، از جمله تحقیق میلیمن و همکارانش (۲۰۰۳) مشخص شده است که معنویت در محیط کار، از عوامل ایجاد کننده نگرشهای شغلی از قبیل رضایت شغلی، تعهد سازمانی، مشارکت شغلی، کاهش نیات خروج از خدمت و… میباشد.از سوی دیگر در تحقیقات مختلف ثابت شده است که نگرشهای شغلی، خود از عوامل ایجادکننده رفتار شهروندی سازمانی میباشند (ویلیام و اندرسون، ۱۹۹۱؛ کیم و مابورگ، ۱۹۹۳؛ مورمن و دیگران، ۱۹۹۳؛ بتنکورت و براون، ۱۹۹۷؛ چن و دیگران، ۱۹۹۸). بنابراین میتوانیم این گونه نتیجه بگیریم که معنویت در محیط کاربه طور غیرمستقیم و از طریق نگرشهای کارکنان نیز بر رفتار شهروندی سازمانی اثر میگذارد.
کیفیت خدمات
یکی از راهبردهای اصلی سازمانهای خدماتی برای کسب مزیتهای رقابتی و بهبود عملکرد، توجه به مسأله کیفیت و مدیریت کیفیتمیباشد ( وانگ و سول، ۲۰۰۳). چالشهایی از قبیل تشدید رقابت در صنایع خدماتی و نیز افزایش تقاضاها و انتظارات مشتریان سبب شده است که سازمانهای خدماتی برای باقی ماندن در صحنه رقابت و موفق شدن، راهبرد ارائه خدمات با کیفیت برتر را انتخاب نمایند (کاندامپولی، ۱۹۹۸). امروزه کیفیت خدمات به عاملی متمایز کننده و در واقع به رقابتیترین اسلحه سازمانهای خدماتی پیشرو تبدیل شده است (بری و دیگران، ۱۹۹۸). سازمانهای خدماتی پیشرو همواره برای حفظ کیفیت برتر و در نتیجه کسب وفاداری مشتریان و ارتقاء عملکرد خود در تلاش میباشند(زیتامل و دیگران، ۱۹۹۶).