۳-۳۶- سخن گفتن و خاموشی
« گروهی از مشایخ سکوت را بر کلام فضل نهاده اند و گروهی کلام بر سکوت فضل نهاده اند و گفته اند که : بیان احوال از حق به ما امر است که دعوی به معنی قایم بود و اگر کسی هزار سال به دل و به سر عارف باشد و ضرورتی مانع نبود، تا اقرار به معرفت نپیوندند، حکمش حکم کافران باشد و خداوند تعالی مؤمنان را به جملگی شکر و حمد و ثنا فرمود»(هجویری، ۱۳۸۷: ۵۲۳- ۵۲۲)
« کلامها بر دو گونه باشد و سکوتها بر دو گونه : کلام، یکی حق بود و یکی باطل، و سکوت، یکی حصول مقصود و آن دیگر غفلت، پس هر کس را گریبان خود باید گرفت اندر حال نطق و سکوت، اگر کلا مش به حق بود گفتارش بهتر از خاموشی، و اگر باطل بود خاموشی بهتر از گفتار و اگر خاموشی از حصول مقصود و مشاهده بود خاموشی بهتر از گفتار و اگر از حجاب و غفلت بود گفتار بهتر از خاموشی» (همان، ۵۲۴)
« باید که مردم سخن گوی و سخن دان باشد، اما تو ای پسر، سخن گوی باش و دروغ گوی مباش، خویشتن را به راست گویی معروف کن تا اگر وقتی به ضرورت دروغ گویی از تو بپذیرند و هرچه گویی راست گویی و لکن راست به دروغ مانند مگوی که دروغ به راست همانا به است از راست به دروغ، همانا که آن دروغ مقبول بود و آن راست نامقبول، پس از راست گفتن نامقبول بپرهیز» (عنصر المعالی، ۱۳۸۰: ۴۷)
یکی از آدابی که رعایت آن بر هر کس واجب و لازم است، سخن خوب گفتن است و سعدی چه زیبا سروده است که :
وقتی به لطف گوی و مدارا ومردمی وقتی به قهر گوی که صدکوزه نبات |
باشد که در کمند قبول آوری دلی گه گاه چنان به کار نیاید که حنظلی (سعدی، ۱۳۸۴: ۱۷۰) |
بر این عقیده است که : لازم است گویندۀ خوب هنگام سخن گفتن تمرکز حواس داشته، و با اندیشه سخن گوید گفتنی که به صلاح دین و دنیای فرد بوده، و به گونه ای که علاجی برای فرد مستمع باشد، زیرا هر چه سخن تازگی، و جذابیت بیشتری داشته باشد به نحو مطلوب تری با اقبال شنونده رو به رو خواهد شد، لازم است شنوندگان دقت کند و ببیند سخن گفته شده تا چه حد توانسته در آنها تأثیر داشته باشد، مهمتر از همه، انسان نباید از شنیدن سخن رنجور شود زیرا به واسطه شنیدن است که شخص به خوبی سخن میگوید، و زبان هم در سخن گفتن مهمترین نقش را ایفا میکند. بنابراین میبایست از بدیها و آفتهای زبان مانند غیبت کردن دیگران، و یا خدای ناکرده دیگران را مورد تمسخر قرار دادن خودداری کرد، و از بیهوده گویی دوری کرده و هنگامی که لازم و واجب است سخن بگوید. غزالی در کیمیای سعادت آورده است که: « رسول (ص) گفت : بیشتر خطای بنی آدم در زبان های ایشان نهاده است و گفت (ص) : خبر دهم شما را از آسانترین عبادتها : زبانی خاموش و خویی نیکو و همچنین فرمودند که : چون مؤمنی خاموش و به وقار بینی به وی نزدیک گرد، که وی بی حکمت نباشد» (غزالی، ۱۳۸۷: ۶۵)
گوش دادن به سخن واعظانی که ارزشمندترین مطالب اخلاقی را بیان میکنند، و در مواردی از این قبیل نکته های نغز انه را به ذهن سپردن سبب بهره مندی بیشتر فرد از شنیدن سخن دیگران شده و باعث فهم واقعیت و کشف حقیقت برای او میشود.
وقتی قرار است فرد به سخن یاوه ای لب بگشاید، همان بهتر که سکوت کرده و از گفتن خودداری کند یا طوری سخن گوید که مسلمان دیگر از دست و زبان وی نرنجند. آیات قرآنی مورد استناد هجویری به شرح زیر بیان میشود :
« و مَن أَحسَنُ قَولا مِمَّن دعَااللهِ و عَمِلَ صالِحاً و قالَ إِنَّنِی مِنَ المُسلِمینَ، و کیست خوش گفتار از آن کس که به سوی خدا دعوت نماید و کار نیک کند و گوید من در برابر خدا از تسلیم شدگانم »(قرآن کریم، ترجمه بحرانی، الفصلت/۳۳)
هجویری با اشاره به این که گفتار فرمان حق است که بر زبان بنده جاری میشود به این آیه استناد کرده است.
راغب اصفهانی در ترجمه مفردات الفاظ قرآن ذیل آیه این گونه گفته است :
« قرآن ندا میکند چه کسی سخنش نیکوتر از سخن کسی است که به خدا دعوت
میکند و کارش شایسته است و میگوید من از مسلمین هستم، پس تمام سخنانی که مربوط به احسن قول و نیکوترین کلام است اگر در توحید معاد، نبوت و عدل، امامت و بالاخره اسلام و دین یا حکومت اسلامی ایجاد تردید و دو دلی و شک کند شنیدنش، خواندنش بازگو کردنش، دور شدن از حق و گرفتاری در دام شیطان است » (راغب اصفهانی، ۱۳۷۴: ۴۹۱)
نگارنده بر این عقیده است که : تأثیر اخلاقی گفتار در آیه فوق به خوبی مورد توجه قرار گرفته، زیرا انسانیت انسان بر این اصل است وقتی لب به سخن میگشاید نیکو گوید، و حول مسائلی که به درد دین و دنیای او بخورد و با آن و سازگار باشد، در این صورت است که انسان به رستگاری، و سعادت نزدیک شده و بالتبع تحقق دین را هم در پی خواهد داشت و ترک آن باعث فراموشی و کم رنگی دین و آموزه های دینی خواهد شد « احسن قولاً » در این آیه به معنی گفتار شایسته و پسندیده و هر گونه سخن نیک، از قبیل دل داری دادن و دلجویی کردن و راهنمایی است و مفهوم وسیعی در خود جای داده است، من باب مثال با گفتار های شیرین و نغز و نیکو و با بینوایان تکلم کردن و اسرار رازهای آنها را فاش نکردن مثالی خوب در این زمینه است.
« قَولٌ مَعروفٌ و مَغفِرَهٌ خَیرٌ مِّن صَدَقَهٍ یتبَعُها أذًی وَالله غَنِی حَلِیمُ، گفتاری پسندیده در برابر نیازمندان و گذشت، بهتر از صدقه ای است که آزاری به دنبال آن باشد و خداوند بی نیاز و بردبار است » (قرآن کریم، ترجمه بحرانی، البقره/ ۲۶۳)
هجویری با اشاره به این که نطق نعمت نیکویی است که از جانب خدا به بنده عطا میشود و لذا خوش رفتاری را امری مهم دانسته و به این آیه استناد کرده است.
مکارم شیرازی در تفسیر نمونه ذیل آیه آورده است که :
« آیه فوق منطق اسلام را در مورد ارزشهای اجتماعی اشخاص و حیثیت مردم روشن میسازد و عمل آنهایی را که در حفظ این سرمایه های انسانی میکوشند و ارباب حاجت را با گفتار نیکو و احیاناً راهنمایی های لازم بهره مند کرده و هرگز اسرار آنان را فاش نمیسازند، از بخشش افراد خودخواه و کوته نظری که در برابر کمک مختصری هزارگونه زخم زبان به افراد آبرومند میزنند و شخصیت آنها را در هم میشکنند برتر و بالاتر میشمرد» (مکارم شیرازی،۱۳۸۸: ۳۷۷- ۳۷۶)
نکته پر معنایی که در آیه فوق به تصویر کشیده شده این است : هنگامی در راه خدا انفاق میکنید سخن نیکو بگویید و بر سر گیرنده آن منت نگذارید در غیر این صورت اجر و صواب آن انفاق ضایع شده و در واقع کاری عبث کردهاید، زیرا آیه ذکر شده در واقع احترام، به آبرو و حیثیت دیگران را منعکس کرده و مبنا و اصل را اخلاق نیکو دانسته، و تا جائی که انفاق نکردن را بهتر از انفاق همراه با منت و حقیر شمردن شخص انفاق گیرنده دانسته است، زیرا سخن نیکو، و بخششهای خالصانه و دور از ریا سبب آرامش، و امنیت روحی آنها شده، و زمینه عفو و نزول رحمت الهی را فراهم کرده علی الخصوص بخشش در راه خدا سبب رشد، و بالندگی، والایی و حفظ شخصیت افراد که مهمتر از تأمین احتیاجات آنهاست میشود.
«قُولُوا آمَنَّا بِالله و مَا أنزِلَ إلَینَا و مَا أنزِلَ إِلَی إِبراهیمَ و إسماعیل و إسحاقَ و یعقُوبَ و…، بگویید ما به خدا و آنچه بر او نازل شده و به آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و یعقوب و اسباط نازل آمده و به آن چه به موسی و عیسی داده شده و به آنچه به همه پیامبران از سوی پروردگارشان داده شده ایمان آورده ایم، میان هیچ یک از ایشان فرقی نمیگذاریم و در برابر او تسلیم هستیم (قرآن کریم، ترجمه بحرانی، البقره/ ۱۳۶)
هجویری با اشاره به این که گفتار از جانب حق به بنده فرمان است مانند اقرار به یگانگی خدا و ثناهای وی به این آیه استناد جسته است.
طبرسی در مجمع البیان ذیل آیه آورده است که :
« در این آیه شریفه خداوند به مردم با ایمان فرمان میدهد که با باورهای قبلی خویش را باز گویند و در این راه بیش از هر چیز و هر برنامه ای؛ نخست ایمانشان را به آفریدگار یکتای هستی اعلام کنند چرا که توحید گرایی اساس شناخت رسالتها و برنامه های آسمانی است، آنگاه اظهار دارند که قرآن بر حق است به آیات آن ایمان دارند و تنها از آن پیروی میکنند زیرا این کتاب آخرین پیام آسمانی به زمین است » (طبرسی، ۱۳۷۹: ۴۹۴)
نگارنده آموزهای آیه فوق را بر این اساس میداند که :واجب است بر هر مسلمانی به مفاد سخن و مضامین دعوت همه پیامبران الهی ایمان داشته، زیرا همه پیامبران از جانب خداوند فرستاده شدهاند، و از آنجا که همه آنها اصول مشترکی دارند پس انسان برخود واجب میداند به احکام و تعالیمی که برای انسان وضع کردهاند عمل کند تا متوجه شود بهترین و کامل ترین ادیان دین اسلام بوده، زیرا معیار هدایت، و نجات ملتها آیین یگانه پرستی، و خداپرستی است، و تحریف حقایق دینی، و تاریخی از بزرگترین ستمها است، در نتیجه و هدف و اصول مشترک همه پیامبران هم توحید، و عمل به فرامین الهی بوده است.
« و لَقَد کَرَمنا بَنی آدَم و حَمَلنا هُم فی البَرِّ و البَحرِ وَ رَزَقناهُم مِّنَ الطَیبَاتِ و فَضَلنُاهُم عَلی کَثیرٍمِّمَن خَلَقنَا تَفضِیلاً، و به راستی ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا و بر مرکبها بر نشاندیم و از چیزهای پاکیزه به ایشان روزی دادیم و آنها را بر بسیاری آفریده های خود برتری آشکار داده ایم »(قرآن کریم، ترجمه بحرانی، الاسراء/۷۰)
هجویری با اشاره به این که خداوند به دلیل عظمت مقام انسان، به او سخن گفتن آموخته و به واسطه این امتیاز بر حیوان برتری یافت به این آیه استناد کرده است.
« آیه مبنی بر منت بر جامعه بشر و به خصوص جامعه توحید و پیروان مکتب قرآن است به اینکه حق سبحانه آنان را گرامی داشته و به این چند امر که بهترین نعمتهای دنیوی و اخروی است از جمله « و حملنا هُم فی البَّر و البَحر به اینکه آنان را حمل و با نیروی غیبی مقرر فرمود که در زمین زندگی نموده واز جمله در دریاها تصرف نمایند و هرچه صلاح زندگی است و احتیاجات خودشان راآماده و فراهم نمایند چه از طریق بازرگانی و یا کشاورزی و یا سایر منابع و حرفهها و مشاغل و یا از طریق هر یک از علوم و فنون که در نظام بشریت تأثیر بسزایی دارند و بدون آن علوم و فنون و صنایع خلل در نظام عمومی وارد میشود، حق سبحانه از طریق نیروی غیبی جامعه اسلام را مقرر فرموده که از طریق اداء وظایف شرعی و دینی حقایق و معارفی بیابند و در دریای معارف که عمیق و ژرف و اسرار آن ناپیدا و بی نهایت است سیر نمایند و به اسراری از معنویت و عرفان و رابطه با ساحت ربوبی نایل شوند» (حسینی همدانی نجفی، ۱۳۶۳: ۳۸۶)
نگارنده بر این عقیده است که : به مقتضای حکمت پروردگار، انسان را اشرف مخلوقات، معرفی کرده و او را با بهترین اوصاف وصف کرده و سخن گفتن آموخته زیرا یکی از عوامل رحمت پروردگار به بندگانش این بود که به ملائکه فرمود بر آدم سجده کنید، بنابراین لازم است همیشه در مقام اطاعت، و بندگی خدای خود حاضر شوند و هیچ گاه از شرافت، تقوا، پرهیزگاری غفلت نکنند و به پاس همهی این بخششها به خاکساری بندگی عادت کند و حق سروری پروردگار را به خاطر مقام بزرگش به جا آورد.
« اَم یحسَبُونَ أَنا لانَسمَعُ سِرَّهُم و نَجواهُم بَلی و رُسُلنَا لَدیهِم یکتُبُونَ، آیا میپندارید که ما راز آنها و نجوایشان را نمیشنویم؟ چرا و فرشتگان ما پیش آنان حاضرند و ثبت میکنند»(قرآن کریم، ترجمه بحرانی، الزخرف/۸۰)
هجویری با اشاره به این که اهل طریقت سخن را آفت میدانند و جز به ضرورت سخن نمیگویند و اگر ابتدا و انتهای سخن آنها جملگی حق باشد بیان میکنند در غیر این صورت خاموش میشوند به این آیه استناد کرده است.
مجلسی در احتجاجات ذیل آیه آورده است که:
« سیر چیزی است که انسانی در دل خود پنهان میکند و به دیگری نمیگوید ولی نجوی چیزی که پنهانی به دیگری میگوید» (مجلسی، ۱۳۷۹: ۱۴۸)
قرشی بنایی در قاموس قرآن ذیل آیه آورده است که :
« نجوی راز گفتن و سِر حدیث مکتوم در نفس است آیه صریح است در اینکه خدا، هم حدیث نفس و سخن باطنی و هم راز گفتن را میشنود» (قرشی بنای، ۱۴۱۲، ۲۵۳)
آری اگرچه بسیاری از انسانها در دنیا در معرض غفلتند و پرده های جهل، و تعصب مانع دیدن حقایق آنها شده است، لذا باید بدانند که خداوند آگاه بر نجواها و رازهای آنها بوده و فرشتگان هم آنها را همراهی میکنند، و در روز حضور در محضر الهی هیچ کاری نیست که انسان انجام داده باشد و از دید خدا پنهان شود، زیرا خداوند آگاه بر اسرار درونی انسان بوده و بهتر است که خواستهها و دعاهایشان را با او در میان بگذارید نه با بنده او، که ناتوان از انجام هر کاری است و همیشه به عجز خود معترف است.
« وَ أَمَّا بِنعمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّث، و از نعمت پروردگار خویش با مردم سخن گویی» (قرآن کریم، ترجمه بحرانی، الضحی/۱۱)
هجویری با اشاره بر این که اگر کسی کلامش به حق بود گفتارش بهتر از خاموشی، و اگر به حق نباشد خاموشی بهتر از گفتار، و اگر خاموشی از حصول مقصود و مشاهده بود خاموشی بهتر از گفتار، و اگر از حجاب و غفلت بود گفتار بهتر از خاموشی است، به این آیه استناد کرده است.
مکارم شیرازی در تفسیر نمونه ذیل آیه آورده است که :
« بازگو کردن نعمت گاه با زبان است و تعبیراتی که حاکی از نهایت شکر و سپاس باشد، نه غرور و برتری جویی و گاه با عمل است، به این ترتیب که از آن انفاق و بخششی در راه خدا کند بخششی که نشان دهد خداوند نعمت فراوانی به او عطا کرده است. (مکارم شیرازی، ۱۳۸۷: ۱۲۷)
در آیه فوق به بازگو کردن نعمتهای مادی و معنوی همچون نبوت و قرآن اشاره شده و از وظایف پیامبر این بوده که در بین امت خود همه را آشکارا بیان کند، زیرا بازگو کردن نعمتهای الهی از طریق زبان مصداق قرائت قرآن توسط پیامبر در بین عربهای جاهلیت بوده که بیشتر آنها با کوردلی تمام به استهزاء وی پرداختند و میگفتند این سحر و جادوست ولی پیامبر با عزمی قاطع به کار خود ادامه میداد و به سخنان آنها توجهی نمیکرد.
« وَ إِذَا سَأَلَکَ عِبّادِی عَنِّی فَإِنّّی قَرِیبٌ اُجِیبُ دَعوَهََ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلیستَجیبُوالی و لِیؤمنُوابی لَعَلَّهُم یرشُدُون،و هر گاه بندگان من از تو درباره من بپرسند به آنان بگو من بسیار نزدیک هستم. (قرآن کریم، البقره/۱۸۶)
هجویری با اشاره به این که ثنای پروردگار و تحدث نعمت هر آینه گفتار وی بود و گفتار ما تعظیم ربوبیت باشد به این آیه استناد کرده است.
با تعمق در آیه شریفه فوق این حقیقت دریافت میشود که : «از پیامبر گرامی درباره صفات خدا پرسیدند، چرا که پاسخ رسیده است: من به آنان نزدیک هستم و بدین وسیله روشن میسازد که خدا جسم نیست و مکان ندارد، زیرا اگر مکان داشت، بر نیایشگران نزدیک نبود، عده ای معتقدند تفسیر آیه مبارکه این است که من در پاسخ به دعا و اجابت خواسته های آنان، در صورتی که مصلحت آنان باشد به سرعت و بسیار فوری عمل میکنم و پاره ای با نفی این دیدگاه میگویند منظور این است که من ندا و نیایش کسی را که مرا بخواند، بسان کسی که نزدیک باشد میشنوم » (طبرسی، ۱۳۷۹: ۶۶۱)
نگارنده نکته زیبایی را که در آیه فوق به تصویر کشیده این گونه تحلیل کرده است که : اگر انسانها باور داشته باشند خدای آنها در همه حال همراه ونزدیک بوده و دعای آنها را اجابت میکند، و بدانند یکی از شرایط استجابت دعا این بوده که فرد دعا کننده به آن ایمان داشته باشد، و با مطالعه در سیره پیامبران دینی مانند نوح، ابراهیم، موسی و عیسی، وقتی که برای خود یا امت خود از خداوند حاجت میخواستند و دست به دعا بلند میکردند، میدانستند، دعا کردن دارای شرایط خاصی است که فرد دعا کننده اگر واجد این شرایط باشد دعایش پذیرفته میشود، همچنین ایمان به اجابت دعا سبب شده، که فرد شایسته کردار، و اهل امانت داری و درست کرداری بوده و بداند خداوند لطف و احسان خود را شامل حال بندگان خاصش میکند، لذا امروزه با تأسی از مکتب پیامبران وقتی انسان در برابر مشکلات قرار میگیرد دست به دعا و نیایش برداشته و از پروردگار میخواهد حاجتش را برآورده کند.
« قالَ ما مَنَعَکَ ألا تَسجُدَ إِذ أَمَرتُکَ قالَ أَناخَیرٌ مِنهُ خَلَقتَنی مِن نّارٍ وَ خَلَقتَهُ مِن طینٍ، فرمود چون تو را به سجده امر کردم چه چیز تو را بازداشت از اینکه سجده کنی؟ گفت : من از تو بهترم مرا از آتش آفریدی و او را از گل آفریدی» (قرآن کریم، ترجمه بحرانی، الاعراف/۱۲)