بازگشت این ولایت تکوینی، به «علت و معلول» است. این نوع از ولایت، تنها بین علت و معلول تحقق می یابد و براساس آن، هر علتی، ولی و سرپرست معلول خویش است و هر معلولی، مولّی علیه و سرپرستی شده و تحت ولایت و تصرف علت خود می باشد.
از اینرو، ولایت تکوینی (رابطه علی و معلولی )، هیچ گاه تخلف بردار نیست و نفس انسان اگر اراده کند که صورتی را در ذهن خود ترسیم سازد، اراده کردنش همان و ترسیم کردن و تحقق بخشیدن به موجود ذهنی اش همان.
نفس انسان، مظهر خدائی است که: (إنّما أمرُهُ إذا أراد شیئاً أن یقول له کُن فیکون) (یس، آیه ی ۸۲)
و لذا هر گاه چیزی را اراده کند و بخواهد باشد، آن چیز با همین اراده و خواست، در حیطه ی نفس، موجود و تحقق می شود.
ولیِ واقعی و حقیقی اشیاء و اشخاص که نفس همه انسان ها در ولایت داشتن مظهر اویند، فقط و فقط، ذات اقدس الهی است؛ چنانچه در قرآن کریم ولایت را در وجود خداوند منحصر می کند و می فرماید: (فالله هو الولیّ) (شورای ، آیه ۹)
در ولایت تکوینی بحث قدرت تصرف در تکوین مطرح می شود؛ یعنی هر قدر بهره ی وجودی شما بالاتر باشد، قدرت تصرف شما در عالم کنه بیشتر است. انسان کامل بدان سبب ولایت تکوینی ارشد دارد که بیشترین بهره ی وجودی را داراست.
پس بیشترین قدرت را دارد؛ شاید بشود این دلیل را آورد که کسانی ولایت تکوینی داشته اند، اما از اعمال این ولایت حسب نص شرعی یا حسب کسانی که ولایت تشریعی دارند، باز داشته شدند؛ این معقول است.
به عنوان مثال در باب علم امام، سؤال می شود که آیا امام معصوم علم به آنچه در منزل و احوال شخصی بنده می گذرد، دارد یا باید داشته باشد؟
پاسخ داده اند که بله، امام معصوم به همه جهان کنه، علم دارد، حتی در احوال شخصی و در خانه ی شما؛ اما خود ائمه (علیه السلام) از آن استفاده نمی کنند. ممکن است در مورد افراد غیر معصوم هم گفته شود که همه غیر انسان ها به میزان بهره ی وجودی شان، ولایت تکوینی و در نظام هستی قدرت تصرف دارند؛ البته کسانی که ولایت تشریعی دارند، ممکن است در مورد ولایت تکوینی؛ اعمال ولایت را ممنوع کرده باشند؛ این مسأله جور در می آید، والا علی القاعده و الاصول باید بگوییم همه ی آدم ها ولایت تکوینی دارند.
۲-۳-۳- ولایت اصلیه و ولایت ظلیه
از منظری دیگر ولایت را به دو بخش تقسیم کرده اند: «ولایت اصلیه و ولایت ظلیه»
ولایت اصلیه اراده های محوری در عالم است و ولایت انبیا، حجج الهی، رسول و ائمه ولایت اصلیه؛ آن ها انسان کامل هستند و ولایتشان هم تشریعی است و هم تکوینی، اما انسان های غیر معصوم، ولایت تشریعی ندارند، اما در مواردی به آن ها ولایت ظلیه تفویض می شود که ولایت استقلالیه نیست، یک ولایت در ظل (سایه) ولایت است، ذیل سایه کسی است که ولایتش اصلیه است.
حتی مفهوم عصمت ظلیه هم داریم. در مورد حضرت زینب(سلام الله علیه)، حضرت ابوالفضل (علیه اسلام) و حضرت معصومه (سلام الله علیه) عصمت ظلیه داریم، یعنی این ها عصمت بالذات ندارند، یعنی خطا و گناه می کنند، اما به عنوان مثال توجه ویژه به آن ها تعلق می گیرد.
این را می گویند عصمت ظلیه یا مثلاً ولایت ظلیه که ولایت تفویضی است.
از جانب دیگر ولایت خاصه و عامه هم داریم. ولایت خاصه ولایتی است که در آن مثلاً امام معصوم به کسی در مورد خاصی یا در یک دوره ی زمانی به شخص خاصی ولایت می دهند، مانند نائبان عامه یک ولایت عامه دارند، مثل فقها و مراجع تقلید؛
این عامه قید فردی یا زمانی ندارد.
امام معصوم مثلاً فرموده هر کسی که این خصوصیات را داشته باشد، از جانب ما بر شما حاکم است؛ ممکن است این فرد در همان عصر باشد، امروز باشد یا در آینده باشد.
می تواند یک دهه یا تمام عمرش واجد آن ویژگی ها باشد؛ ولایت عامه از این حیث است و ولایت فقیه چیزی جز آن نیست.
بنابر آنچه گذشت، ولایت فقیه، نه از سنخ ولایت تکوینی است و نه از سنخ ولایت بر تشریع و قانونگذاری و نه از نوع ولایت بر محجوران و مردگان؛ بلکه ولایت مدیریتی بر جامعه اسلامی است که به منظور اجرای احکام و تحقق ارزش های دینی و شکوفا ساختن استعدادهای افراد جامعه (اشاره دفائن عقول) و رساندن آنان به کمال و تعالی در خور خویش صورت می گیرد(جوادی آملی، ولایت فقیه، صفحه ۱۲۹).
۲-۳-۴- ولایت « بالذات» و « بالعرض»
مقتضای برهان عقلی در نیاز مندی انسان به قانون الهی که قرآن کریم نیز آن را تأکید می کند، آن است که کمال انسان، در اطاعت از کسی است که او را آفریده و بر حقیقت او و جهان (دنیا و آخرت) و ارتباط متقابل این دو مرحله، آگاه است و او کسی نیست جز ذات اقدس الله و از این رو، عبودیت و ولایت، منحصر به «الله» است؛ یعنی انسان به حکم عقل و فطرتش موظف است که فقط عبد خداوند باشد و تنها ولایت خداوند را بپذیرد.
قرآن کریم، در عین حال که عزت، قوت، رزق، شفاعت، و ولایت را به خدا و غیر خدا اسناد می دهد، در نهایت و در جمع بندی همه ی آن اوصاف کمالی را منحصر در ذات اقدس خداوند می داند.
به عنوان نمونه،درباره «عزّت» می فرمایند: «ولِلّهِ العزّه و لرسوله و للمؤمنین»(منافقون،آیه ۸)؛ یعنی عزت مال خدا و رسول خدا و مؤمنین است؛ ولی در جای دیگری می فرمایند: «العزه لِلّهِ جمیعاً» ؛ (نساء آیه ۱۳۹) یعنی تمام عزت ها از آن خداست.
درباره «قوت» نیز فرمود: «یا یحیی خُد الکتاب بقوّه) (مریم(س)، آیه ی ۱۲).
و به بنی اسرائیل فرمود: «خذوا ما اتیناکم بقوه» (بقره آیه ی ۹۳) و در دستور به مجاهدین اسلام: «و اعدوالهم ما استطعتم من قوّه» (انفعال، آیه ی۶۰ ).
اما پس از این اوامر که نشانگر امکان قوّت برای انسان هاست، می فرمایند:
«إن القوه لِلّهِ جمیعاً» (بقره، آیه ی ۱۶۵) همه ی قوّت از آن خداست.
قرآن مجید در زمینه ی«رزق» نیز نخست خداوند را به عنوان«خیر الرازقین» معرفی می نمایند که لازمه اش وجود رازقان دیگری غیر از خداست: «قل ما عندالله خیر من اللهو و من التجاره و الله خیر الرازقین» (جمعه، آیه ی ۱۱).
یعنی آنچه نزد خداست، بهتر است از لهو و از تجارت، و خداوند بهترین رزق دهندگان است؛ لیکن در آیه ی دیگری می فرماید: «إن الله هو الرزاق ذو القوه المتین» (جمعه، آیه ی۱۱).
ضمیر«هو» در این آیه، ضمیر فصل است و با الف و لام«الرزاق» مفید حصر است؛
یعنی تنها رزاق خداست.
در خصوص «شفاعت» از تعابیری مانند «فما تنفعهم شفاعه الشافعین» (مدثر، آیه ی۴۸).
معلوم می شود که غیر از خداوند شفاعت کنندگانی وجود دارند، اما در آیات دیگری می فرماید تا خدا اذن ندهد، کسی حق شفاعت ندارد و در جای دیگر فرمود: «قل الله الشفاعه جمیعاً» (زمر، آیه ی ۴۴ )؛ (ای پیامبر!) بگو که همه شفاعت مخصوص الله است.
در مورد ولایت نیز همین گونه است.در سوره ی «مائده» فرمود:«إنما ولیّکم الله و رسوله و الّذین امنوا الّذین یقیمون الصلوه و یؤتون الزکوه و هم راکعون» (مائده، آیه ی ۵۵ ).
در این آیه ی کریمه ولایت را برای خداوند و پیامبر و برای اهل بیت ـ با تتمیم روایت ـ اثبات می فرمود و در سوره ی «احزاب» فرمود:
«النبی أولی بالمؤمنین من انفسهم و اموالهم»(احزاب، آیه ی ۶»؛ ولایت وجود مبارک پیغمبر اسلام بر جان و مال مؤمنین، از خود آنان بالاتر است و لذا در آیات دیگر از همان سوره می فرماید:
«ما کان لمؤمن و لا مؤمنه إذا قضی الله و رسوله أمراً أن یکون لهم الخیره» (همان، آیه ی۳۶).
وقتی که خدا و رسولش درباره ی مطلبی حکم کردند احدی حق سرپیچی از این دستور را ندارند؛
اما در عین حال که ولایت بر مردم را به پیامبر (صل الله علیه و آله) و وجود مبارک امیرالمؤمنین و اهل بیت(علیهم السلام) نسبت می دهد، در مقامی دیگر ولایت را منحصر به ذات اقدس الله می داند و می فرماید: «فالله هو الولّی» (شوری، آیه ی ۹ )؛
تنها ولی حقیقی انسان و جهان، الله است.
معنای«إنما ولیّکم الله و رسوله و الّذین امنوا» این است که انسان ها چند ولی و سرپرست متفاوت دارند که یکی از آن ها یا برترین آن ها خداست، بلکه معنایش با توجّه به آیه ی حصر ولایت «فالله هو الولی» آن است که تنها ولی حقیقی و بالذات خداوند است و پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت عصمت و طهارت(سلام الله علیهم اجمعین)، ولی بالعرض و مظهر ولایت خدایند و به تعبیر لطیف قرآن، آیه و نشانه ولایت الهی هستند.
۲-۴-تعریف عدالت
عدل : داد کردن، داد دادن، نهادن هر چیزی به جای خود (معین،۱۳۶۵، ۲۲۸۲). عدل : راستی، درستی، استقامه الخلق، انصاف، داوری » ( طباطبایی ،۱۳۶۲، ۴۲۸).
عدل : یکی از فضایل اصلی یونانیان و رومیان بوده و از وظایف اجتماعی و تکالیف اخلاقی به شمار می آمده است، عدل ممکن است با قوانین عرف منطبق باشد یا نباشد، و بالاترین مفهومی است که از رفتار نیک افراد هر جامعه نسبت به یکدیگر و از رابطه قانون کشور با افراد جامعه مستفاد شده است … » (سعیدیان ، ۱۳۴۵،۳۲۱۸).
عدل : مساوات در جزا دادن است، کار نیک به اندازه پاداش داده می شود و کار زشت پاداشی هم سان خود دارد و احسان این است که کار نیک به نیکی بیشتری پاداش داده شود و کار زشت مجازاتی کمتر از خود داشته باشد .
پیامبر بزرگوار(ص) فرموده اند: عدل ساعه خیر من عباده سبعین سنه ، عدل یک ساعت بهتر از عبادت ۷۰ سال است » ( احسان بخش، ۱۳۷۴ ج ۱۲، ۴۴۷ ) .
در تعریف عدالت گفته اند: عدالت یعنی نهادن هر چیزی در جای خود و به فرمایش پیامبر گرامی اسلام آسمانها و زمین بر اساس عدل استوارند »( مکارم شیرازی، ۱۳۷۱، ۲۰۵).
۲-۵- شرایط و صفات رهبری
منابع دانشگاهی برای مقاله و پایان نامه : قلمرو ولایت فقیه در احکام شرعی با تأکید بر ...