۱)حافظ به نیروی جادویی کلمات- که جوهر شعر است- اشراف کامل دارد ،نگاه پیشینیان به واژه را بازنگری می کند،آن را قابل هنجار شکنی می بیند و از همین رو در تبار معنایی واژگان دست کاری ظریفی انجام می دهد؛تا هم وسعت معنایی واژگان را به تصویر کشد و هم از تکرار و کلیشه ای بودن بار معنایی آن ها پرهیز نماید،واژگانی که تا قبل از او با هویّتی مشخص به حیات خود ادامه می دادند،در دیوان او تغییر ماهیّت می دهند.
به می سجّاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید که سالک بیخبر نبود زراه ورسم منزلها
(۱-۴)
پیر مغان قبلاً در نظر مسلما نان واژه ای منفی محسوب می شد امّا حافظ او را سالک ومراد و رهبر می نامد.
عقل اگر داند که دل در بند زلفش چون خوش است عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیرما
(۱۰-۴)
۲) ترکیب واژه ها در دیوان شاعران امری طبیعی است،امّا آنچه تمایز سبکی ایجاد می کند،نوآوری های این بخش از کلام است.حافظ در ترکیب آفرینی،هنر منحصر به فردخود،ایهام را آن گونه استادانه به کار
می بردکه ذهن را همچون انسان بر سر دو راهی انتخاب قرار می دهد که کدام یک به صواب نزدیک تراست .
ترکیب یک واژه با چندین واژه دیگر که گاهی از بیست ترکیب نیز می گذرد از هنرهای مختص اوست.
(زلف۲۵ ترکیب وصفی) (زلف ۲۳ ترکیب اضافی)
۳) تتابع اضافات و تنسیق الصفات هایی که حافظ آفریده است ؛ذهن را با دنیای وسیع تخیّل واندیشه روبرو می کند،تصویرات نوینی مجسّم می شود و برای جلوگیری از کراهت سمع با صنعت واج آرایی مزیّن می شود تا بر گوش و دل خواننده و شنونده خوش بنشیند.
خیالِ خالِ تو با خود به خاک خواهم برد که تا زخال تو خاکم شود عبیر آمیز
(۲۶۶-۳)
۴) از هنرهای منحصر به فرد حافظ می توان به آوردن صفت به جای موصوف اشاره کرد.او استادانه سیر نگاه منطقی موصوف را در ذهن خواننده به تصویر می کشد.
ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست سهی قدانِ سیه چشم ِماه سیمارا
(۴-۵)
بر اساس روانشناسی گشتالت انسان هنگام برخورد با امور و پدیده ها ابتدا به کلّ آن ها توجّه می کند وپس از آن به اجزای سازنده کل می پردازد،حافظ نیز در هنگام توصیف های معشوق اوّل در ذهن تصویری ایجاد می کند “سهی قدان"سپس ذهن را به نقطه سیاهی که بر صفحه سفیدی است، سوق می دهد “سیه چشم” و در مرحلۀ بعد آن چه که این دو را کمال می بخشد نقش می بندد."ماه سیما”
محوی :
محوی همچون دیگر شاعران در انتخاب واژه که بار اصلی کلام را عهده دار است ؛دقیق بوده است.از واژه های خوش تراش، پویا و زنده بهره گرفته است و از کاربرد واژگانی که به نوعی غرابت استعمال در آن ها دیده می شود پرهیز کرده است.
۱)در مفردات برای ساخت واژه و پسوند فارسی “ستان"را به واژه هایی که اسم معنی هستند افزوده و واژه ای جدید خلق کرده است.
ثیَغهمبهرستان زولَمهتستان (۴۲۸-۲)
موشریکستان (۲۷۸-۴) زوخالَستان (۲۵۸-۲)
وحوشستان (۲۵۰-۱۴) سهرابستان (۳۳-۳)
۲) ترکیبات محوی بیشتر اضافی هستند و اضافۀ تشبیهی بسامد بالایی دارد؛محوی همچون حافظ در ترکیب ها هنرآوری نکرده است، او نیز تا حدودی در این تر کیبات تغییراتی را که مربوط به بافت و پایگاه اجتماعی واژه ها است ؛ایجاد کرده است.نفس در میان صوفیان واژه ای پر کاربرد و مهم است ،در قدم های اولیه تصوّف مراد، مرید را به نفس شکنی وا می دارد،کارهایی که موجب خواری نفس مرید می شودباید انجام دهد،تا نفس تزکیه گردد. بسامد ترکیبی این واژه برجسته است.گاهی آن را غول و قدرتمندی تصوّر می کنند و گاه آن را پست و بی ارزش و شکست پذیر جلوه می دهند.
دیوی نهفس (۲۹۰-۱) ئیسفهندیاری نهفس (۲۳۵-۱)
۳) تتابع اضافات و تنسیق الصفات های محوی از نوعی استحکام واجی بر خوردار است آن نرمی و لطافت زبان حافظ را ندارد می توان سخت گیری های طبیعت را در این زمختی و هیبت دخیل دانست:
” زرِهی سیلسیلهی موقهددهسی عیشق ” (۷۰-۱)
ترجمه : صدای زنجیر مقدس عشق
۴) در تصویر آفرینی های محوی از روی صفات ظاهری می توان به صفات درونی و باطنی افراد پی برد .
کهض ئهبرؤ، دیده ئاهوو، شؤرِشین خوو، فیتنهجؤ، تورکآ
خورؤش و شؤرِ و شینی خسته ناو ئههلی نهزهر له نوآ
(۳۱۵-۳)
ترجمه : ترکی (معشوق)که ابرویِ کج داشت و چشمانِ او مانند آهو بود، خصلت عصبانیّت در او هویدا بود و فتنه جویی می کرد،از نو در میان عاشقان شور و غو غایی بر پا کرد.
بخش لغوی در سه قسمت مفردات ، ترکیبات و انسجام مورد بررسی قرار می گیرد.
الف: مفردات (واژه ها )
“شوپن هاور فیلسوف آلمانی در تعریف شعر، کلمات را دارای نقش اساسی می داند او می گوید :” شعر یعنی صنعت به کار انداختن تصوّرات به کمک کلمات[۷۷] ” نزار قبّانی شاعر نامدار و معاصر عرب شعر را “رقص با کلمات[۷۸]“دانسته است .
حافظ با درک نقش اساسی واژه در انتخاب مفردات به دنبال دلکش ترین واژه بوده است تا شور و اشتیاق درونی خویش را سکون بخشد او به نیروی جادویی کلمات واقف و در نشاندن آن ها در ترکیبات و جملات استاد است.محوی نیز به این امر واقف بوده و تلاش کرده است با عنایت به حافظ واژگان وترکیبات زیبا را برگزیند .
بسامد واژه های مربوط به علوم وفنون مختلف مانند فقه ، کلام ، فلسفه ، نجوم و . . . انواع باد ها ،گل ها ،بازی ها در دیوان هردو شاعر مشهود است و بررسی هریک از آن ها پژوهشی مستقل می طلبد،واژه های عربی و ترکی در دیوان آنان به کار رفته است،در اینجا به طور مختصر بسامد این واژه ها در دیوان هر دو شاعر بررسی می شود:
۱) واژه های عربی:
۱
۳
در دیوان حافظ از ۸۲ آیه قرآن و ۴۹ حدیث نبوی و۶ ضرب المثل عربی و ۶۶ مصرع یا بیت عربی استفاده شده است .
در بررسی ۵۰ غزل حافظ حدود ۱۳ درصد واژه ها از واژه های پر کاربرد عربی است که هر فارسی زبانی با آن آشناست . هر چند واژه های ثقیل و سنگین عربی نیز در میان آن ها دیده می شود.
تسلّط محوی بر زبان عربی در دیوان او مشهود است کاربرد حدود۶۰ آیه و حدود ۵۰ حدیث،دعاو ضرب المثل عربی بر آشنایی او با عربی دلالت دارد .
در بررسی ۵۰ غزل محوی مشخص شد حدود ۱۱درصد واژه ها عربی هستند ، او در انتخاب واژگان عربی دقیق بوده و واژه های منتخب او برای همه آشنا است ، هر یک از آن ها دارای بار معنایی مشخصی است ، او واژۀ الحذر را چندین بار به کار می برد ، العیاذ و الغیاث را ردیف غزل هایش میکند و همه آن ها از درون نا آرام او حکایت دارد.
۲) واژه های مغولی و ترکی
” ج.م ویکنس از تحلیل دقیق ( microanliz) یکی از غزل های حافظ که بر اساس نظریه کانونی ( focal) خود به عمل آورده است به این نتیجه رسیده است که حافظ ترکی هم می دانسته است .(چه در این زمان در دربار شیراز با زبان ترکی آشنایی داشتند وآنگهی شاه شجاع خود نسبت از شاهزاده خانم ترک داشتند[۷۹])”