بر اساس این شرط، کشورها می توانند صلاحیت دیوان را نسبت به مسایل حقوقی در رابطه با هر کشور دیگری که چنین تعهدی را بپذیرد، بشناسند. به بیان دیگر کشورها می توانند با اختیار خود، به دیوان صلاحیت قضاوت اجباری بدهند و نیز این صلاحیت را مشروط به معامله متقابل با چند کشور یا همه کشورها کنند. همچنین کشورها می توانند، شرط اختیاری قضاوت اجباری را به زمان محدودی منحصر کنند.
۳-۱-ایران و دیوان بین اللملی دادگستری در یک نگاه
در مورد ارتباط ایران با دیوان بین المللی دادگستری می توان اظهار داشت که ایران یکی از دولت هایی است که بیشتر از سایر دولت ها با دیوان ارتباط داشته است. از زمان تاسیس دیوان
بین المللی دادگستری در سال ۱۹۴۷ تاکنون چهار دعوی در دیوان در مورد ایران مطرح گردیده است که ایران طرف آنها یوده است. دوبار به عنوان خوهان و دوبار به عنوان خوانده. دیوان در بررسی صلاحیت خود در مورد چهار دعوی ایران در سه قضیه (شرکت نفت ایران و انگلیس، سانحه هوایی ایرباس ایران و قضیه ی سکوهای نفتی ایران) ایرادات مقدماتی را مطرح کرد و در قضیه کارمندان سفارت و کنسولگری امریکا در تهران، ایرد به صلاحیت دیوان را مطرح کرد[۱۳۲].
۱-۳-۱-قضیه سکوهای نفتی ایران(جمهوری اسلامی ایران علیه ایلات متحده آمریکا«۲۰۰۳-۱۹۹۲»)
به دنبال حملات نظامی نیروی دریایی ایلات متحده آمریکا به سکوهای نفتی ایران در سال ۱۹۸۷ و ۱۹۸۸، ایران در ۲ نوامبر۱۹۹۲ بموجب معاهده مودت ۱۹۵۵ ایران و آمریکا از سوی ایران با عهدنامه مودت اعلام داشت که هیچ یک از موارد مورد استناد مبنایی برای صلاحیت دیوان فراهم نمی آورند و از دیوان درخواست رد صلاحیت خویش را نمود. دیوان پس از بررسی موضوع صلاحیت ، در سال ۱۹۹۶ اعلام داشت که بر اساس عهدنامه مودت صالح به رسیدگی می باشد. سپس ایالات متحده آمریکا در ۲۳ ژوئن ۱۹۹۸ دعوی متقابلی را علیه ایران طرح نمود و مدعی شد که ایران با
مین گذاری، حمله به کشتی ها ودرگیری نظامی در خلیج فارس تعهدات خویش در قبال آمریکا را نقض کرده است. در مقابل ایران ضمن رد آن، دعوائی متقابل را قابل طرح ندانست. سپس دیوان طی قراری در۱۰ مارس ۱۹۹۸ ادعای متقابل ایلات متحده را قابل طرح دانست.[۱۳۳] درنهایت ،در۲۶ نوامبر۲۰۰۳ دیوان رای نهائی خود را اعلام کرد.
خلاصه رأی ۶ نوامبر۲۰۰۳ دیوان بین المللی دادگستری اینست که: « ۲ نوامبر۱۹۹۲، ایران دادخواست مقدماتی برعلیه آمریکا تحت عنوان حمله و تخریب سه مورد تاسیسات تولید نفت off shore مایملک شرکت نفت ملی ایران توسط آمریکا در تاریخ ۱۹ اکتبر ۱۹۷۸ و ۱۸ آوریل ۱۹۸۸ به دیوان بین المللی دادگستری تقدیم نمود. ایران در دادخواست خود اعلام کرد که این عملیات آمریکا تجاوزی بنیادی به مقررات مختلفی از معاهده مودت تجاری، کنسولی، میان ایران و آمریکا در سال ۱۹۵۵ امضاء شده، بوده است (در۱۶ ژوئن ۱۹۵۷لازم اجرا شده بود). دادخواست مورد استعانه پارگراف ۲ ماده XXI معاهده ۱۹۵۵ را مبنای صلاحیت دیوان در رسیدگی قرار می دهد.
آمریکا در مهلت تعیین شده جهت ارئه جوابیه به ایرادات مقدماتی در مورد صلاحیت دیوان به استناد پارگراف ۱ ماده ۷۹ مقررات ۱۹۷۸ دیوان پرداخت. دیوان در رای ۱۲ دسامبر۱۹۹۶ ادعای آمریکا مبنی بر رد صلاحیت دیوان را نپذیرفت و گفت دیوان در رسیدگی بر مبنای پارگراف ۲ ماده XXI معاهده ۱۹۵۵ جهت به رسمیت شناختن تقاضاهای ایران براساس پارگراف ۱ ماده x معاهده
فوق البیان، صلاحیت داشته است.
جوابیه متقابل آمریکا شامل تقاضای رد دادخواست محمول بر «عملیات صورت گرفته توسط ایران در خلیج فارس درسال ۱۹۸۷ و ۱۹۸۸ بوده که مربوط به مین گذاری و دیگر حملات علیه کشتی های برخوردار از پرچم آمریکا و یا متعلق به آن بود». ازطریق دستور۱۰ مارس ۱۹۹۸، دیوان گفت که این تقاضای رد دادخواست اینچنینی ، قابل پذیرش، و بخشی از اقامه دعوی دیوان بوده است.
در تاریخ ۱۷ فوریه تا ۷مارس۲۰۰۳ جلسات عمومی برگزار شد که درطول آنها اطراف اختلاف پیرامون شکایت و جوابیه ها در مورد دادخواست ایران و تقاضای رد دادخواست توسط ایالات متحده بحث نمودند در دادرسی شفاهی درخواست های ماهوی نهائی، توسط اطراف ارائه گردید.»[۱۳۴]
دیوان پس از بررسی درخواست های ماهوی نهائی و همچنین بررسی استدلالات طرفین دعوا طی رای خویش علرغم عدم پذیرش ادعای ایران مبنی بر نقص آزادی تجارت اعلام داشت که اقدام ایالات متحده آمریکا در حمله به سکوهای نفتی درپرتوی حقوق بین الملل توسل به زور براساس معاهده مودّت قابل توجیه نیست. همچنین دیوان دعوای متقابل آمریکا را نیز نپذیرفت. [۱۳۵]
درپایان ایران ۵ ایراد را نسبت به صلاحیت دیوان و پذیرش تقاضای رد دادخواست توسط ایالات متحده را اعلام کرد که دیوان متذکرشد مساله مطرح شده توسط ایران دانستن این است که ایالات متحده ارائه دهنده تقاضای جدید است یا نه. پس به دیوان مربوط می شود که مشخص نماید این موضوع تقاضای جدیدی است یا نه. دررویه قضائی دیوان به خوبی تاسیس شده است که اطراف اختلاف یک قضیه نمی توانند درجریان دادرسی «شکل اختلاف در محضر دیوان را در اختلافی که از همان مختصات نیست تغییر دهند.» از نظر دیوان آمریکا مبتکرانه هدف حل اختلاف را در دیوان مطرح ننموده است و نه ذاتاً تقاضای جوابیه متقابل را که معتبر مانده است در دیوان مطرح ننموده است. بنابراین دیوان ایراد ایران را نخواهد پذیرفت.
۲-۳-۱- قضیه شرکت نفت ایران وانگلیس[۱۳۶](۱۹۵۱-۱۹۵۲)
درسال ۱۳۰۹، مجلس شورای ملی اساسنامه دیوان دائمی بین المللی دادگستری را تصویب کرد همچنین ماده واحدهی پذیرش صلاحیت اجباری دیوان دائمی درتاریخ۲۳ خرداد۱۹۳۱ ازتصویب مجلس شورای ملی گذشت و اسناد آن درسال ۱۹۳۲ تردد دبیرخانه جامعه ملل تودیع شد.
بدلیل اینکه دولت ایران از اعضای موسس سازمان ملل بوده به موجب ماده ۹۳ منشور، خود به خود عضو اساسنامه دیوان بین المللی دادگستری شد. بنابراین طبق بند ۵ ماده ۳۶ اساسنامه اعلامیه ایران مبنی بر قبول صلاحیت اجباری دیوان دائمی به منزله قبول صلاحیت اجباری دیوان بین المللی دادگستری تلقی شد[۱۳۷] بدنبال تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت در ایران در اول ماه مه ۱۹۵۱ بسیاری از قراردادهای نفتی با شرکتهای خارجی پیش از این قانون از جمله قرارداد شرکت نفت ایران و انگلیس[۱۳۸]، فسخ گردید
سپس دولت انگلیس، در قضیه ملی شدن صنعت نفت ایران، علیه دولت ایران به دیوان بین المللی دادگستری به استناد اعلامیه پذیرش صلاحیت اجباری، شکایت برد. دولت ایران ضمن رد صلاحیت دیوان جهت رسیدگی به این قضیه، پایان اعتباراعلامیه پذیرش صلاحیت اجباری دیوان را توسط وزیر امور خارجه وقت (اعلامیه ۱۹۳۰ ایران) رسماً اعلام کرد. «از آن زمان تا کنون دولت ایران اقدامی برای تسلیم اعلامیه ای دیگر به دیوان معمول نداشته است ولی این بدان معنا نیست که ایران صلاحیت اجباری دیوان را به طور کل رد کرده باشد، بکله ایران به موجب عهدنامه های دوجانبه و کنوانسیونهای چند جانبه، صلاحیت اجباری دیوان را پذیرفته است.»[۱۳۹]
در این قضیه جریان از این قرار بود که درسال ۱۹۳۳ قراردادی مبنی برحل و فصل اختلافات موجود و همچنین استخراج و تصفیه نفت در مناطق معینی از ایران تا سال ۱۹۳۳بین ایران و انگلیس امضاء شد. ماده ۲۲ قرارداد مقرر کرده بود که درصورت بروز اختلاف بین طرفین، موضوع به داوری ارجاع گردد. بعد از تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت در ایران، انگلیس دادخواستی برعلیه ایران به دیوان ارائه کرد (در۲۶مه۱۹۵۱تسلیم شد)۰
دولت انگلیس در۲۲ ژوئن۱۹۵۱ ازدادگاه براساس ماده ۴۱ اساسنامه، اقدامات تأمینی را درخواست کرد بعد از آن دیوان از ایران این امر را خواست، وزیر امور خارجه ایران در پاسخ اعلام کرد که دیوان صلاحیت رسیدگی ندارد و از دیوان خواست که تقاضای صدرو رأی تأمینی را رد کند. اما دیوان ضمن صدور رأی تأمینی، از طرفین خواست که به اقدامی متوسل نشوند و نیز خواستار فعالیت شرکت نفت ایران و انگلیس و تشکیل هیأت ناظر مرکّب از نمایندگان دو دولت برای نظارت بر فعالیت شرکت گردید.[۱۴۰]( دولت ایران ازپذیرش این رأی امتناع کرد)
پس از صدور رأی تأمینی توسط دیوان، دیوان به بررسی صلاحیت خود، که مورد اعتراض ایران بود، گردید.
درپایان، دیوان اظهار داشت درمورد صلاحیت خود زمانی که بین اصحاب دعوی اختلاف نظر وجود داشته باشد دیوان خود صلاحیت خودش را بررسی می کند. دیوان درنتیجه اعلام کرد که دراین قضیه اعلامیه سال۱۹۳۲ ایران محدودتراز اعلامیه انگلیس بوده لذا مبنای رسیدگی، اعلامیه ایران می باشد. وشروع به تفسیراعلامیه ایران کرد. دادگاه پیچیده بودن اعلامیه ایران را نشانه نیت این دولت درمحدودتر کردن دامنه شمول اعلامیه دانست. سرانجام، دیوان به این نتیجه رسید که اعلامیه ایران محدود به اختلافاتی است که مربوط به اجرای عهدنامه ها یا قراردادهای قبل ازآن مشمول این اعلامیه نمی شود ونیزایران صلاحیت دیوان را به اختلافات ناشی از معاهدات دویا چند جانبه ای که بعداز پذیرش صلاحیت دیوان منعقدمی شوند، محدود می سازد.
ازاینرو دیوان را دراین قضیه رأی به عدم صلاحیت خود داد وبدین ترتیب وارد مرحله رسیدگی ماهوی نشد.
۳-۳-۱- قضیه کارکنان دیپلماتیک وکنسولی ایالات متحده آمریکا درتهران[۱۴۱](۱۹۸۱-۱۹۷۹)
پس از اشغال سفارت آمریکا درتهران، امریکا درتاریخ ۲۹ نوامبر۱۹۷۹ دادخواستی را به دیوان با استناد به کنواسیون های ۱۹۶۱ و۱۹۶۳ وین به ترتیب درمورد روابط دیپلماتیک وکنسولی علیه ایران تسلیم کرد.آمریکا معتقد بود که دولت ایران با کوتاهی درتامین امنیت سفارت خانه وکارکنان آن تعهدات خویش براساس این کوانسیون ها را نقص نموده است. درمقابل ایران ازحضور درجریان دادرسی خودداری نمود[۱۴۲] وتنها به ارسال دو نامه نسبتاً مشابه به دیوان اکتفا کرد. دراین دونامه با اشاره به ریشه های عمیق ویژگی های اساسی انقلاب دراعتراض به صلاحیت دیوان اظهار می نماید که اولا یان موضوع مانند بسیاری ازعکس العمل های دیگراین انقلاب مستقیماً درقلمرو حاکمیت ملی ایران قرار می گرد وثانیاً موضوع تنها جنبه ای فرعی وحاشیه ای ازیک مسئله کلی ترازجمله بیش از۳۰سال استثمارومداخله آمریکا درامورداخلی ایران ودرتعارض با کلیه هنجارهای بشردوستانه وبین المللی بوده ولذا نمی تواند بطور مستقل ومجزا مورد رسیدگی قرارگیرد[۱۴۳] ونیز اقدامات تأمینی باید منابع هردو طرف را تأمین کند نه منابع یک طرف را.[۱۴۴]
دادگاه دراین مرحله ازرسیدگی، براساس ماده ۵۳ اساسنامه ابتدا ایرادهای وارده برصلاحیت دیوان را مورد بررسی قرار داد.«ایران طی دونامه ای که به دیوان ارسال داشته بود، صلاحیت دیوان را ردکرده وخواستار عدم رسیدگی به قضیه شده بود.» از اینرو دیوان اعلام کرد اختلافاتی که به اماکن دیپلماتیک وکنسولی وافراد مورد حمایت بین المللی مربوط بود، ودربرگیرنده کنوانسیونهای چند جانبه ای است. ماهیتاً درقلمرو رسیدگی بین المللی قرارمیگیرند. بدین ترتیب، دیوان چنین گرفت که درنامه های دیوان دلیل قانع کننده ای مبنی بر آنکه دادگاه نباید به قضیه رسیدگی کند وجود ندارد.
همچنین راجع به صلاحیت خود، دادگاه چنین نظرداد که موضوع اصلی قضیه حاضراتهام نقض اصول کنوانسیونهای ۱۹۶۱و۱۹۶۳ وین توسط ایران درقبال آمریکا است. آمریکا به موارد یک پروتکلهای ضمیمه کنوانسیونهای مزبور جهت اثبات صلاحیت دادگاه استناد کرده است. ایران و آمریکا هر دو از اعضای کنواسیونها و پروتکلها هستند. بعلاوه، دولت ایران در نامه خود خطاب به دادگاه اعلام نکره است که کنوانسیون های مزبور و پروتکلهای ضمیمه آن بر روابط دو کشور حکمفرما نیستند. بنابراین، مواد ۱و ۲ پروتکل می توانند مبنای صلاحیت دادگاه قرار گیرند و بعد از آن رسیدگی به قضیه را آغاز کرد. در ادامه دادرسی دولت آمریکا مدعی شد دو نفر از اتباع عادی آمریکا در سفارت گروگان گرفته شده اند و چون به موجب عهد نامه ۱۹۵۵ ایران و آمریکا تعهداتی نسبت به هم داشتند در نتیجه دیوان برای رسیدگی به صلاحیت خود به موجب بند ۲ عهدنامه ۱۹۵۵ را ضروری تشخیص داد. طبق نظر دادگاه چون تلاشهای ایران وآمریکا برای مذاکره به بن بست رسیده است، بنابراین، اختلاف موجود بین دوکشور باید در چارچوب بند۲ ماده ۲۱ معاهده ۱۹۵۵ قرار گیرد. بند مزبور صلاحیت اجباری دیوان را در صورتی می شناسد که طرفین راجع به روش دیگری جهت حل وفصل اختلافات توافق نکنند. از آنجا که طرفین به هیچ شیوه ای اختلافات خود را حل و فصل ننموده اند و همچنین دولت آمریکا در۲۹ نوامبر۱۹۷۹ کاملاً آماده بود که به بند ۲ ماده ۲۱ معاهده۱۹۵۹ جهت اثبات صلاحیت دیوان استناد کند و ازآنجا که ایران هیچ نشانه ای مبنی برعدم اعتبار عهد نامه ۱۹۵۵ ارائه نکرده بود لذا دادگاه صلاحیت خود را اعلام کرد.
دیوان پس از بررسی مسایل موضوعی به این نتیجه رسید که اولاً اختلاف مربوط به اماکن کنسولی و دیپلماتیک وگروگانگیری در صلاحیت بین المللی و نه داخلی کشورها قراردارد و ثانیاً این موضوع درکلیت خود نمی تواند بعنوان یک مسئله فرعی تلقی شود. دیوان نهایتاً با سیزده رأی در برابر دو رای تصمیم می گیرد که ایرن تعهداتش به موجب کنوانسیون های بین المللی را نقض کرده و به این ترتیب موجبات مسئولیت بین المللی خود را فراهم کرده است.
۴-۳-۳-۲- سانحه هوایی ۳ ژولای ۱۹۸۸(۱۹۹۶-۱۹۸۹)
بدنبال سرنگونی هواپیمای ایرباس ایران توسط ناوگان دریایی آمریکا درخلیج فارس، ایران به استناد به کنوانسیونهای ۱۹۴۴ شیکاگو و ۱۹۷۱ مونترال علیه آمریکا به شورای سازمان هوانوردی کشوری (ایکائو) شکایت کرد و ایکائو سرانجام تصمیمی را در ۱۹۸۹ اتخاذ کرد ولی طبق کنوانسیونها که هر دوکشور عضوآن هستند اگر یک طرف از تصمیم شورا رضایت نداشته باشد می تواند ظرف شصت روز از تاریخ دریافت تصمیم نزد دیوان بین المللی دادگستری تقاضای پژوهش نماید.
بنابراین ، ایران به منظور اثبات صلاحیت دیوان جهت رسیدگی به قضیه سرنگونی ایرباس به کنوانسیونهای شیکاگو و مونترال و عهدنامه مودت و روابط اقتصادی و کنسولی بین ایران و آمریکا ۱۹۵۵ استناد کرد. در مقابل آمریکا با اعتراض مقدماتی نسبت به صلاحیت دیوان درخواست اعلام عدم صلاحیت نمود. با این حال پس از ثبت لوایح کتبی، نمایندگان دو کشور طی نامه ای درتاریخ ۲۲ فوریه ۱۹۹۶ به دیوان اعلام کردند که توافق نموده اند، رسیدگی به موضوع ادامه نیابد وموضوع خارج از دیوان حل و فصل گردید.[۱۴۵]
بخش دوم:
صلاحیت ترافعی دیوان بین المللی دادگستری با تأکید بردعاوی ایران
صلاحیت ترافعی مربوط می شود به فصل خصومت و صدور رأی ماهوی در خصوص دعوایی که در دیوان مطرح شده است و بر طبق ماده ۹۳ منشور ملل متحد و ماده سی و هشت اساسنامه دیوان و بر طبق مواد ۳۴ الی ۳۷ اساسنامه مشخص می گردد.
۱-۲- صلاحیت ترافعی انتقال یافته[۱۴۶] از دیوان دائمی بین المللی دادگستری به دیوان بین المللی دادگستری
مبنای دیگر صلاحیت ترافعی دیوان فعلی را می توان در مفهوم «صلاحیت ترافعی انتقال یافته از دیوان قبلی» پیدا کرد. در سال ۱۹۴۵، هنگامی که دیوان دایمی بین المللی دادگستری منحل شد ودیوان بین المللی دادگستری جای آن را گرفت، حفظ مقررات معاهداتی که به دیوان دایمی اعطای صلاحیت (اعم ازصلاحیت ترافعی و صلاحیت مشورتی) می نمودند، ضروری به نظر می رسید.
از این رو، ماده ۳۷ اساسنامه دیوان بین الملل دادگستری مقرر می دارد هر گاه معاهده یا کنوانسیون لازم الاجرایی ارجاع اختلافی را به دیوان دایمی بین المللی دادگستری پیش بینی می نماید، آن اختلاف، که بین طرفین اساسنامه فعلی است، به دیوان بین المللی دادگستری ارجاع خواهد شد[۱۴۷] .
برای اعمال این ماده دو شرط اساسی لازم است. اول اینکه معاهده مزبور باید لازم الاجرا باشد و دوم اینکه طرفین معاهده مزبور باید طرف اساسنامه دیوان نیز باشند.
در مورد شرط دوم می توان به تصمیم دیوان در قضیه واقعه هوایی (۱۹۵۹)بین اسرائیل و بلغارستان اشاره کرد[۱۴۸]. این دعوا در مورد اختلافی بود که در رابطه با تخریب یک هواپیمای متعلق به خطوط هوایی اسرائیل توسط نیروی دفاعی ضد هوایی بلغارستان در ۲۷ ژولای ۱۹۵۵بود.
بلغارستان ادعا کرد که اعلامیه پذیرش صلاحیت اجباری دیوان قبلی به وسیله ی بلغارستان در سال۱۹۲۱ نمیتواند مبنی بر پذیرش صلاحیت اجباری دیوان فعلی باشد.
دولت اسرائیل به منظور یافتن مبنای صلاحیت دیوان، به بیانیه پذیرش صلاحیت اجباری دیوان توسط بلغارستان (۱۹۲۱) و همچنین به پروتکل امضای اساسنامه دیوان قبلی و بند۵ ماده ۳۶ اساسنامه دیوان فعلی اشاره کرد. بلغارستان با قبول اینکه عضو سازمان ملل متحد در تاریخ ۱۴ دسامبر ۱۹۵۵شده است و در نتیجه طرف اساسنامه دیوان بین المللی دادگستری است. اما منکر این مسئله بود که بند ۵ ماده۳۶ اثر اعلامیه اش را به صلاحیت دیوان بین المللی دادگستری منتقل کرده است .
دیوان نیز موضوع را از همین زاویه مورد بررسی قرار داد و چنین تصمیم گرفت که بند ۵ ماده۳۶ در هر صورت نمیتواند در رابطه با بلغارستان تا زمان عضویتش در سازمان ملل متحد، یعنی ۱۴ دسامبر ۱۹۵۵قابل اعمال باشد با وجود این ، در آن روز، در نتیجه انحلال دیوان دایمی بین المللی دادگستری در سال ۱۹۴۶ بیانیه سال ۱۹۲۱ دیگر قدرت اجرایی نداشت .
پذیرش صلاحیت اجباری دیوان دایمی که در آن بیانیه پیش بینی شده بود دیگر موضوعیت نداشت چرا که دیگر آن دادگاه وجود نداشت؛ و هیچ چیز در ماده ۳۶ بند ۵ که حاکی از قصد حفظ تمام اعلامیه های که در زمان امضا با لازم الاجرا شدن منشور باشد، وجود ندارد .
جدا از زمانی که یک دولت اعلامیه ای را صادر می کرد تا طرف اساسنامه دیوان شود این مقرره در رابطه با دولتی که نسبت به آن اعمال می شود، پیدایش صلاحیت اجباری دیوان جدید را مشخص می سازد مقرره مزبور این صلاحیت را تابع دو شرط می سازد .
۱-این که دولت صادر کننده بیانیه باید طرف اساسنامه باشد.
۲-اینکه بیانیه آن دولت هنوز باید لازم الاجرا باشد. از آنجا که بیانیه بلغارستان قبل از آنکه این دولت به عضویت سازمان ملل متحد در آید منقضی شده بود، لذا نمی توان گفت که در آن زمان این بیانیه هنوز لازم الاجرا بود .بنابراین، شرط دوم در این دعوا وجود ندارد.
در نتیجه دیوان تصمیم گرفت که صلاحیت قضاوت در مورد اختلاف مطروحه نزد آن توسط دادخواست اسرائیل را نداشت[۱۴۹] .
با وجود این در قضییه بارسلونا تراکنش[۱۵۰] ،ماده۳۷ به نحودیگری تفسیر شد، دیوان بر این نظر بود که به واژگان این ماده باید معنای عادی و معمولی آنها داده شود و تمام آنچه که لازم بود، لازم الاجرا بودن معاهده بود. این امر که اسپانیا در سال ۱۹۴۵ طرف اساسنامه دیوان نبود، مسئله مهمی نبود. تمایزی که دیوان بین بند ۵ماده ۳۶ و ماده ۳۷ قائل شد، به نظر می رسد که بسیار تصنعی باشد به نظر می رسد که استدلال دیوان در قضییه بارسلونا تراکنش نسبت به استدلالش در قضییه واقعه هوایی مرجع باشد.
۲-۲-دیوان چه کسانی را اجابت می کند؟
اهمیت عملی حوزه وسیع صلاحیت ترافعی دیوان، عمدتاً به قلمروی شخصی این صلاحیت بستگی دارد.
بطور کل می توان گفت تنها دولت ها می توانند در یک دعوا نزد دیوان بین المللی دادگستری طرف دعوا باشند( بند ۱ ماده ۳۴). اشخاص خصوصی اهلیت طرح دعوا در دیوان را ندارند مگر اینکه دولت هایشان به نمایندگی از آنها از طریق حمایت دیپلماتیک اقدام نمایند. سازمانهای بین المللی نمی توانند در دیوان طرف دعوا باشند. اما می توانند در صورت اجازه مجمع عمومی از دیوان درخواست نظر مشورتی نمایند( ماده ۶۵ اساسنامه ). این سازمانها نمی توانند طرف دعاوی ترافعی قرار گیرند ( از سوی دیگر، دولت ها نیز نمی توانند درخواست نظر مشورتی نمایند).[۱۵۱]
به عبارت دیگر صلاحیت ترافعی « اقتداری است که دولتهای طرف یک اختلاف بین المللی معین و مشخص برای رسیدگی به ماهیت آن، به دیوان تفویض کرده اند.» [۱۵۲]
بر اساس بند ۱ ماده ۳۴ اساسنامه دیوان «فقط دولت ها می توانند به دیوان بین الملل دادگستری رجوع کنند«آنچه در اینجا مهم است اینکه اولاً، بایداختلافی حقوقی در میان باشد تا ترافع در دیوان معنی بدهد که در صورت عدم وجود یک اختلاف دیوان وارد رسیدگی ماهوی نمی شود که تفصیل آن خواهد آمد. ثانیاً فقط کشورها حق مراجعه به دیوان را، در حیطه صلاحیت ترافعی دارند.
اندیشمند فرانسوی هنری فایول برای یک مدیر پنج وظیفه قائل است برنامهریزی، سازماندهی، هدایت و رهبری، هماهنگی و کنترل(مشبکی،۱۳۸۸). امروزه وظایف مدیر را چهار مورد زیر میدانند:
برنامهریزی :تصمیمگیری در مورد اینکه چه کارهایی باید انجام گیرد.
سازماندهی: سازماندهی فرآیندی است که طی آن تقسیم کار میان افراد و گروههای کاری و هماهنگی میان آنان، به منظور کسب اهداف صورت میگیرد.
هدایت و رهبری: این وظیفه یعنی تلاش مدیر برای ایجاد انگیزه و رغبت در زیردستان جهت دست یافتن به اهداف سازمان.
کنترل: کنترل تلاش منظمی است در جهت رسیدن به اهداف استاندارد، طراحی سیستم بازخورد اطلاعات، مقایسه اجزای واقعی با استانداردهای از پیش تعیین شده و سرانجام تعیین انحرافات احتمالی و سنجش ارزش آنها بر روند اجرایی که در بر گیرنده حداکثر کارایی است (الوانی،۱۳۸۹).
۲-۱-۴ تعاریف و مفاهیم مدیریت تحول گرا
امروزه برای توجیه اجتناب ناپذیر بودن پدیده تغییر در سازمانها و ضرورت چاره اندیشی در جهت تطبیق سازنده و صحیح با تغییرات از دیدگاه «آبهای ناآرام» استفاده میشود. این دیدگاه سازمان را قابل تشبیه به قایقی میداند که باید از یک رودخانه پرتلاطم بگذرد که جریان آب آن همواره طوفانی است. در این حالت آنچه وضع را بدتر میکند این است که کسانی بر این قایق سوارند که پیش از این همکاری نداشتهاند و هیچکدام پیش از این از این رودخانه عبور نکرده اند. در مسیر رودخانه، پیچ و خمها و سنگهای درشتی قرار دارد که قایق به طور غیر منتظره با آنها برخورد میکند، مقصد قایق نیز بدرستی مشخص نیست، هر چند وقت یکبار هم تعدادی افراد جدید بر این قایق سوار میشوند و عدهای هم قایق را ترک میکنند (لاکت،۱۳۷۴).
تحول گرایی، موفقیت و اثربخشی مدیران دقیقا به دانش و مهارت های آنان به عملکرد فردی و حرفه ای مدیران در چالشها برای رفع مشکلات و تحقق هدفها و کارایی سازمانی مستقیما به میزان درک و درجه آگاهی آنان بستگی دارد (زمردیان،۱۳۸۲).
به طور کلی می توان مدیریت تحول گرا توانایی شخصی برای پیش بینی، ساخت آینده، انعطاف پذیری، تفکر استراتژیک و کار با دیگران که فرصتهای متغیری را برای ایجاد یک آینده قابل وصول برای سازمانها شناسایی میکند (دوکت و مک فارلان،۲۰۰۳).
مدیریت تحول گرا مدیریت تعاملی و دو سویهای که به دنبال ایجاد انگیزه های بالقوه در پیروان و ارضای نیازهای بالاتر آنان است (دوکت و مک فارلان،۲۰۰۳).
تئوری مدیریت تحول گرا نخست توسط برنز (۱۹۷۸) به منظور تمایز بین آن دسته از مدیران که روابط قوی و انگیزشی با زیردستان و پیروان برقرار میکنند و آن دسته از آنها که به طور گستردهای متمرکز بر مبادله یا تعامل برای ایجاد نتایج اند به وجود آمد. او مشخص کرد که یک مدیر تحولگرا، به دنبال انگیزه های بالقوه در پیروان و ارضای نیازهای بالاتر آنان است. مدیران تحول گرا، رابطه انگیزشی متقابلی را برقرار می کنند که پیروان را به رهبران تبدیل می کند. بنابراین مدیریت تحول گرا، تعاملی و دوسویه است(دوکت و مک فارلان،۲۰۰۳). رهبران تحول گرا بر تحول و مبادلاتی که بین رهبر و کارکنان اتفاق می افتد اهمیت زیادی قائل بوده و در مقررات سازمان هایشان آن چه را که مورد انتظار بوده و به آن پاداش داده می شود، کاملا شفاف بیان کرده اند (ایسنبیس،۲۰۰۸).
باس و آوولیو(۱۹۹۳) بیان می کنند که مدیریت تحول گرا هنگامی اتفاق میافتد که مدیر علاقهای را میان همکاران و پیروان خود برمیانگیزد که کارشان را از یک دیدگاه جدید نگاه کنند. رهبر تحول گرا یک آگاهی از رسالت یا بینش سازمان ایجاد کرده و همکاران و پیروان را برای سطوح بالاتر توانایی و ظرفیت توسعه می دهد. علاوه بر این، مدیر تحول گرا همکاران و پیروان را تحریک می کند که فراسوی منافع خودشان، به منافعی توجه کنند که به گروه نفع برساند (معایر حقیقی فرد و دیگران، ۱۳۸۹).
۲-۱-۵ ابعاد مدیریت تحول گرا
مدیریت تحول گرا، تعاملی و دوسویه است (مکفارلان و داکت[۵]، ۲۰۰۳). که از طریق تاثیر بر زیر دستان و الگو قرار گرفتن مدیر توسط کارکنان توانایی نفوذ بر آنان را پیدا می کند. برای مدیریت تحول گرا ویژگیهای زیر در نظر گرفته می شود:
الف- ملاحظات فردی
ملاحظات فردی مرتبط با رفتارهای مدیر تحول گرا، در رابطه به رفتار با افراد، به عنوان مشارکت کنندگان مهم به محیط کار است. مدیرانی که از این شیوه مدیریت استفاده می کنند، ملاحظاتی برای نیازهای کارکنانشان نشان می دهند و آمادهاند تا توسعه رفتار محیط کار مناسب را تشویق و مربیگری کنند.
ب- انگیزش الهامی
افزایش هشیاری کارکنان درباره رسالت و بینش سازمان و تشویق دیگران در شناخت و تعهد به آنها، جنبه اصلی شیوه انگیزش الهامی مدیریت تحول گرا است. انگیزش الهامی، به اصل وجودِ (ماهیت) سازمانی می پردازد، تا به شخصیت رهبر. رهبرانی که از انگیزش الهامی به عنوان رفتار رهبری استفاده می کنند، ایده ها و بینش خود را به کارکنانشان با شیوه های واضحی منتقل کرده، کارکنان را تشویق می کنند تا فراتر از استانداردها توسعه یابند و بنابراین خود آنها و سازمان رشد و توسعه یابد.
ج- تأثیر آرمانی
تأثیر آرمانی، رفتاری است که پیروان را به استفاده از مدیرانشان به عنوان الگو تشویق می کند. اصطلاح دیگری که برای تشریح این شکل مدیریت استفاده شده، کاریزما است. در مرکز و هسته تأثیر ایدهآل، ایجاد ارزش هایی قرار دارد که الهامآور و معنادار هستند و حس هدفمندی را در افراد ایجاد می کنند.
مدیرانی که در تأثیر آرمانی بالا هستند، همچنین حس قوی ثبات کنترل عاطفی دارند. آنها باور دارند که تغییر و متحول کردن پیروانشان از راه ارتباطات، الگو دهی نقش و تشویق، استراتژی های مناسب برای رسیدن به مأموریت و هدفهای سازمان است.
به طور خلاصه، شاخص های اصلی تأثیر ایدهآل، عبارتند از: الگودهی، ایجاد و تشریح ارزشها، مهم و معنیدار بودن، حس هدفمندی، اعتماد و اطمینان به پیروان، عزت نفس، حس کنترل عاطفی وخود سازمانی(خود تعیینی) (سانتورا و ساروس[۶]، ۲۰۰۱).
مدیران تحول گرا کسانی هستند که پیروان خود را الهام میبخشند، میتوانند به آنها روحیه دهند و در مسیری هدایتشان کنند که منافع سازمان تامین شود. هم چنین مدیرانی می توانند موجب شوند که زیر دستان با روحیه ای بسیار بالا کار کرده و بدین وسیله اثراتی عمیق بر سازمان بگذارند. این گونه رهبران به نیازها و جنبه های پیشرفت و ترقی زیردستان توجه خاصی دارند، بر آگاهی های آنها میافزایند و میتوانند به گونه ای افراد را هدایت نمایند که آنها از دیدگاه های جدیدتر به مسائل قدیمی نگاه کنند. رهبری که در افراد تحول ایجاد می کند، پیوسته می کوشد این اندیش را در افکار پیروان خود تزریق کند که آنها صاحب قدرت و تواناییهای برتر بوده و نه تنها به مسائل جاری بپردازند بلکه باید از دیدگاه جدید نیز به امور نگاه کنند (رابینز،ترجمه پارسائیان و اعرابی،۱۳۸۱).
مدیریت تحول گرا بر پیروان خود اثر بسیار قوی می گذارد. مدیر تحول گرا چشم اندازی را به شیوه ای جذاب و روشن شکل می دهد و چگونگی رسیدن به آن چشم انداز را بیان می کند. و با اعتماد به نفس و با خوش بینی عمل میکند و این اطمینان را به زیردستان انتقال می دهد، ارزشها را با اقدامات نمادین تاکید می کند، با الگو بودن هدایت می کند، و کارکنان را برای رسیدن به چشم انداز توانمند میسازد (استون و دیگران، ۲۰۰۴).
مدیریت تحولگرا با بهره گرفتن از مکانیزم های سازمانی مانند پاداش، ارتباطات، سیاستهای سازمانی و شیوه ها و روشها باعث ایجاد فرهنگ مولد روانی با ویژگیهای معنوی بودن، شخصی، مولد، منفعل و تمایل به حفظ وضع موجود می شود که این فرهنگ موجب می شود که رهبری تحول گرا در محیطهای پویا موفق عمل کند. مدیریت تحولگرا سبکی از مدیریت است که برای عبور از بحران و مرحله گذار سیستم بسیار موفقیت آمیز است.
۲-۱-۶ توسعه مدیریت تحول گرا
محدوده و فرایند توسعه مدیریت تحول گرا باید بدقت با استراتژی شرکت همراستا و در جهت حمایت و تقویت آن به کار برده شود. مسائلی از قبیل جهانی شدن، تمرکز زدایی و آهنگ سریع بازار، شرکتها را مجبور به ارزیابی نحوه عملکرد خود کرده است (استون و دیگران، ۲۰۰۴).
امروزه دیگر پارادایم های قبلی اثر بخش نیست و درک نیاز به تغییر اهمیت زیادی یافته است. با این وجود، تعیین دقیق چگونگی تبدیل این چالشها به فرصتهای مناسب، عاملی است که موجبات نگرانی بسیاری از مدیران ارشد شده است. سازمانهای با عملکرد بالا فرایند توسعه مدیریت را به عنوان منبع و منشاءمزیت رقابتی در نظر می گیرند. این فرایند شامل مراحل زیر است:
همراستا کردن توسعه مدیریت با استراتژی شرکت
فرایند توسعه مدیریت تحول گرا به عنوان بخش موثری از فرایند تغییر، باید با اهداف استراتژیک سازمان همراستا باشد. مبتکران توسعه رهبری برای فهم و کمک به اجرای استراتژی کلی شرکت نباید هیچ اقدامی را فرو گذارند. مدیران جدید تنها از طریق همراستا کردن تلاش های خود خواهند توانست به طور موثری چالشهای کسب و کار و محدودیتهای بازار جهانی را برطرف کنند.
تمرکز روی مسائل اساسی
توسعه مدیریت تحول گرا بیشتر بر روی مسائل اصلی از قبیل ارزشها ومسائل استراتژیک ضروری در سرتاسر سازمان متمرکز خواهد بود. در حالی که واحدهای تجاری بیشتر بر چالشهای ویژه عملیات خود متمرکزند، کانون توسعه رهبری شرکت، برروی رهبری توجه خاص دارد و اغلب مهارت های مدیریت _ بویژه مهارت خاص بازرگانی_ را توسعه میدهد. مهارتهای مدیریت با مهارت های اصلی سروکار دارند، یعنی مهارت ها و رفتارهایی که کارمندان را قادر می سازد حد مشخص وظایف خود را انجام دهند. توسعه مدیریت بر اساس این صفات اصلی پی ریزی میشود.
تمرکز بر توسعه منابع انسانی و تجربه شغلی
در فرایند توسعه مدیریت، برتری با تیمهایی است که بر اهمیت توسعه منابع انسانی و تجربه شغلی تاکید می کنند. استفاده از مدیران بازرگانی در سمتهای کلیدی توسعه منابع انسانی به معنی بیاحترامی به جنبه های منحصر به فرد انضباطی و سلسله مراتبی نیست، بلکه بدین معنا است که حضور مدیران بازرگانی اطمینان و مشارکت بهتر و سودمند برنامهها را تضمین می کند.
تمرکز بر عوامل درونی و بیرونی
تلاش های توسعه مدیریت تحول گرا باید با تمرکز بر روی محیط درونی و آگاهی از محیط بیرونی انجام پذیرد. تقاضاهای کسب و کار جدید نیاز به تغییر را اجبار می کنند، ولی ملاکی برای نحوه ایجاد تغییر ارائه نمیکنند. (خواه به وسیله مدیران ارشد اجرایی شروع شده باشد، خواه در سراسر سازمان همچون یک نقشه پوچ باشد) ایجاد فرایندی جهت پایه ریزی مهارتها، تواناییها و فنون رهبری که سازمانهارا به بررسی محیط درون و برون برای پاسخ وادار می کند، الزامی است(ایسنبیس،۲۰۰۸).
سازمانها باید درک کنند که فرایند توسعه مدیریت برای ایجاد تغییر باید با فرهنگ سازمانی متناسب باشد. اولین قدم برای طراحی فرایند توسعه رهبری، تضمین این ارتباط از طریق درخواست اطلاعات مستقیم از مشتریان است. اطلاعات از مشتریان کلیدی فرایندی رایج برای سازمانها شده است. به منظور تجزیه و تحلیل کردن نیازها به طور صحیح، سازمانها بر روی تعدادی ابزار شامل موارد زیرتکیه می کنند:
استفاده از مدیران اجرایی در سمتهای مهم توسعه منابع انسانی؛
ارتباطات رسمی با تلاش های برنامه ریزی استراتژیک؛
گفتگو و مباحثات وسیع با مدیران کسب و کار و تجارت؛
بررسیهای بیرونی و درونی مشتریان.
این ارزیابیهای رسمی نیازها ممکن است به نظر شبیه اقدامی آشکار در ایجاد فرایند توسعه مدیریت باشد. این ارزیابیها به هیچ وجه در سطح کلان انجام نمیشود. نقش رهبران در همه سطوح این است که برای افراد روشن سازند که آنها لایق دستیابی به چیزی بیشتر از آنچه فکر میکنند، هستند و نباید به جایی که در حال حاضر هستند، راضی باشند.
مدیریت تحول گرا در هزاره سوم باید از طریق تعاملاتی که مبتنی بر بینشها، دانش و مسئولیتهایی مشترک برای دستیابی به خروجیهاست، اعمال شود و این تعاملات باید بین رهبران بزرگ شرکت (مدیران ارشد) و اعضای سازمان (افراد درون سازمان، تابعان سازمان) رخ دهد (ایسنبیس،۲۰۰۸).
۲-۱-۷ اجزای مدیریت تحول گرا
آنچه که شرکتهای هزاره سوم را از گذشته متفاوت خواهد کرد، این است که چطور مدیران، مسئولیتهای مدیریت تحولگرا را انجام میدهند. مدیران ارشد باید روی رفتار ذینفعان سازمانی بویژه افراد درون سازمان تأثیر بگذارند، یعنی مثل یک مربی عمل کنند. یک مدیر تحول گرای مؤثر باید بداند که رسیدن به موفقیت از طریق همکاری اعضای تیم امکان پذیر است. به طور کلی اجزای مدیریت تحولگرا عبارتاند از:
تعیین هدف یا رسالت شرکت
تعیین جهت گیری سازمان بر عهده مدیران ارشد سازمان است. نتایج یک بررسی روی ۴۵۰ نفر از مدیران اجرایی از ۱۲ شرکت جهانی نشان داد که توانایی تدوین یک رسالت ملموس (قابل فهم)، ارزشها و استراتژی برای شرکتها مهمترین شایستگی قابل توجه از بین مهارت های حساس یا حیاتی برای مدیران جهانی است که بتوانند آینده را از آن خود کنند. رسالت (مأموریت)، تسهیل کننده پیشرفت سازمانی است. یک هدف روشن به سازمان اجازه تلاش های یادگیرنده را برای افزایش مزیت رقابتی میدهد (حقیقی فرد، ۱۳۸۹).
بهرهبرداری و حفظ شایستگیهای اساسی
منابع و تواناییهای ناشی از نوآوریها، رقبا و تغییرات پیوسته و انقلابهای تکنولوژیکی شایستگیهای اساسی هستند. در هزاره سوم توانایی بهرهبرداری و توسعه شایستگیهای اساسی ارتباط نزدیکی با موفقیت سازمان دارد. شایستگیهای اساسی سازمان، منابع ارزشمند کمیاب و گران و غیر قابل تقلیدند. سرمایه فکری یا دانشی هر سازمان منحصر به فرد است و بر روی انتخابهای مدیران تحول گرا سازمان زمانی که از شایستگیهای اساسی در رقابت استفاده میکنند، تأثیر دارد. اشتراک متقابل دانش و یادگیری ناشی از آن، شایستگیهای اساسی سازمان را به شکل اثر بخشی پرورش میدهند.
توسعه سرمایه انسانی
۱-۸-۲) در دسترس بودن برند
تعریف نظری: منظور از در دسترس بودن برند، دادن حق دسترسی به محصولات برند به تمامی مشتریان آن است. بدین ترتیب که مشتریان برند به سهولت بتوانند به محصول و خدمت برند دللخواه خود دسترسی داشته باشند.
تعریف عملیاتی: در این پژوهش به منظور اندازه گیری متغیر فوق از معیارهایی همچون تعدد نمایندگیهای فروش و سهولت دسترسی به نمایندگیها و همچنین توانایی نمایندگیهای مربوطه در ارائه محصولات جدید شرکت، همزمان با سایر نمایندگیهای شرکت مربوطه در بازارهای جهانی از طریق سوالات ۵ تا ۹ پرسشنامه استفاده گرفته شد.
۱-۸-۳) کیفیت دریافت شده
تعریف نظری: کیفیت درک شده به عنوان ادراک مصرف کننده از کیفیت کلی یا برتری یک محصول یا خدمت نسبت به گزینه های دیگر تعریف می شود (Aaker, 1996).
تعریف عملیاتی: تاکید بر ابعاد کیفیت و اعتماد منجر به ارزیابی عامل کیفیت دریافت شده میگردد. از این رو در پرشسنامه و از طریق سوالات ۱۰ الی ۱۲ این مولفه ها مورد بررسی قرار گرفت.
۱-۸-۴) آگاهی از نام برند/تداعی معانی
تعریف نظری: آکر آگاهی از نام تجاری را همچون پایه و تکیه گاهی می داند که تداعی نام تجاری به آن تکیه کرده است. همچنین یک تداعی نام تجاری هرچیزی ست که مشتری را به نام تجاری پیوند میزند و میتواند مواردی چون تصویر های ذهنی مصرف کننده، ویژگی های محصول، موقعیت مصرف، تداعی سازمانی، شخصیت ونمادهای نام تجاری باشد (Aaker, 1996)
تعریف عملیاتی: جهت اندازه گیری متغیر مذکور از مولفه هایی همچون تشخیص و یاد آوری برند در ذهن مشتری در هنگام خرید و همچنین سرعت این رخ داد از طریق سوالات ۱۳ و۱۴ پرسشنامه استفاده شده است.
۱-۸-۵) وفاداری به برند
تعریف نظری: وفاداری به نام تجاری به معنی تکرار خرید استف که دلایل این رفتار فرایندی روانی میباشد. به عبارت دیگر تکرار خرید صرفاً یک واکنش اختیاری نیست، بلکه نتیجه عوامل روانی احساسی و هنجاری می باشد (Meller & Hanssan, 2006).
تعریف عملیاتی: وفاداری برند شامل دو بعد رفتاری و نگرشی می باشد. از این رو با توجه به شاخص های همچون تعهد، اعتماد، رضایت، تعلق خاطر و دلبستگی به یک برند و از طریق سوالات ۱۵ الی ۱۸پرسشنامه اندازه گیری شده است.
۱-۸-۶) تصویر برند
تعریف نظری: تصویر برند پدیده ساده ادراک است که تحت تأثیر فعالیتهای شرکت قر ار می گیرد. پرفسور کوین کلر، دانشمند و نظریه پرداز برجسته حوزه مد یریت برند، تصویر برند را ادراک مصرف کننده درمورد برند میداند که توسط تداعیات برند موجود در حافظه، بازتاب می یابد (Aaker, 1996).
تعریف عملیاتی: تصویر برند نیز با توجه به مولفه هایی همچون پیشرو بودن در بازار و تجربه و مشتری محوری از طریق سوالات ۱۹ الی ۲۰ مورد ارزیابی قرار گرفته است.
۱-۸-۷) آشنایی با برند
تعریف نظری: آشنایی با برند، مجموعه ای از تجربیات مستقیم یا غیر مستقیم مرتبط با برند محصولات و خدمات که توسط مصرف کننده از طریق دیدن تبلیغات، تعامل با نمایندگان فروش، آزمایش ومصرف محصول و. . . بدست می آید. (Tam,2008)
تعریف عملیاتی: آشنایی با برند در شرایط تصمیم گیری با درگیری های مختلف کاملا موثر بوده و سنجش آن در شکل گیری و استحکام پیوند برند در وجه برند کاملا متمایز است. از این رو این عامل از طریق پاسخ به سوالات ۲۱ الی ۲۳ اندازه گیری شده است.
-
- متغیر وابسته
۱-۷-۸) اعتبار کلی برند
تعریف نظری: انجمن علمی بازاریابی، ۱۹۸۹، اعتبار کلی برند را این گونه تعریف کرد: ارزش افزودهای که به واسطه نام در بازار از طریق حاشیه سود بهتر یا سهم بازار برای محصول ایجاد می شود. این ارزش افزوده به وسیله مشتریان و سایر اعضای کانال می تواند به عنوان دارایی مالی و مجموعهای از روابط و رفتارهای مطلوب تلقی گردد. ( Yasin. , 2007).
تعریف عملیاتی : اعتبار کلی برند از طریق سنجش دیدگاه مصرف کننده درمقایسه با سایر برند ها هنگام خرید و همچینین حس و جایگاه ارزش برند در ذهن خریدار از طریق سوالات ۲۳ الی ۲۵ سنجیده شده است.
۱-۸)قلمرو تحقیق
۱-۸-۱) قلمرو موضوعی
قلمرو موضوعی این تحقیق در حوزه بازاریابی قرار دارد و در زمینه آن عوامل موثر برافزایش اعتبار برند از دیدگاه مصرف کنندگان تلفن همراه ولب تاپ مورد بررسی قرار می گیرد.
۱-۸-۲) قلمرو مکانی
قلمرو مکانی این تحقیق استان گیلان میباشد.
۱-۸-۳) قلمرو زمانی
اطلاعات میدانی این تحقیق در نیمه اول سال ۱۳۹۲ گردآوری شده است.
فصل دوم
ادبیات و پیشینه تحقیق
۲-۱) مقدمه
واقعیت این است که بیشتر داشته های ارزشمند بسیاری از شرکتها، دارایی مشهود آنها (مانند تجهیزات، زمین، ساختمان و…) نیست؛ بلکه داراییهای نامشهود (توانمندیهای مدیریتی، بازاریابی، تخصصهای مالی و عملیاتی و از همه مهمتر «برند» آنها است که میتواند ارزش آفرین باشد. ارزش ویژه برند بهعنوان معیاری برای سنجش قدرت برندها پیشنهاد شده، که طی دهه های گذشته شکل گرفته و تکامل یافته است (اسداله و همکاران، ۱۳۹۰).
در سالهای اخیر بسیاری از شرکتها به این باور رسیده اند که یکی از با ارزشترین دارایی آنها برندهای محصولات و خدمات آنها میباشد (Kotler, 2006). در دنیای پیچیده و پرچالش امروز همۀ افراد چه به عنوان یک فرد و چه به عنوان یک مدیر کسب وکار، با گزینه های روزافزون و تلاش برای کاهش زمان تصمیمگیری و انتخاب مواجه هستند. بر این اساس توانمندی برندها در ساده سازی تصمیم گیری مشتریها، کاهش ریسک و تعریف انتظارات آنها بسیار ارزشمند است. یکی از وظایف مدیریت ارشد هر سازمان ایجاد برندهای قدرتمندی است که ضمن عمل به وعده ها و تعهدات، قدرت توانمندیهای خود را در طول زمان ارتقاء دهند. با ایجاد تمایزات اداراکی میان محصولات از طریق برندسازی و افزایش مشتریهای وفادار، بازاریابان ارزشی فراتر از سودآوری مالی برای سازمان ایجاد میکنند.
۲-۲) برند
به عقیده فیلیپ کاتلر برند را می توان به عنوان نام، عبارت، علامت، نماد، سرح و یا ترکیبی از آنها در نظر گرفت که در راستای تعریف ومتمایزشدن کالاها و خدمات یک فروشنده از سایر فروشنده ها که سبب تمیز آنها از سایر رقبا می شود تعریف کرد (Kotler, 1991). در فارسی معادلهای متعددی مانند: برند، نام و نشان تجاری، مارک، شناسه و نمانام (واژه مموب فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی) دارد. برند برای مشتری و تولید کننده منافعی در بر دارد. از جمله مزایای برند برای مشتریان عبارت اند از:
-
- . کاهش ریسک درک شده توسط مشتری؛
-
- نشان دادن من مطلوب و
-
- کاهش جستجو برای یافتن کالای مطلوب.
در واقع چنانکه پیداست یکی از مiمترین مزایای برند کاهش ریسک درک شده از سوی مشتری است. وجود برند، ریسک درک شده مشتری را هنگام خرید خدمات کاهش می دهد (Bharadwaj et al, 1993). ازجمله مزایای برند برای شرکت عبارت اند از:
۲
۰٫۲۱
۰٫۵
۰٫۲۱
۰٫۵
۱٫۱۱
۲٫۵
۲۱۳
میانگین
جدول(۶-۴): میزان تاکید بر اخلاق زیست محیطی در کتب اجتماعی پنجم وششم ابتدایی
نمودار (۶-۴): میزان تاکید کتب اجتماعی پایه پنجم وششم ابتدایی بر اخلاق زیست محیطی
فصل پنجم
بحث و نتیجهگیری
مقدمه
پژوهش حاضر با هدف « بررسی حوزه های(انواع) اخلاق در کتب اجتماعی پایه های پنجم و ششم ابتدایی در سال تحصیلی ۹۳-۱۳۹۲» به روش تحلیل محتوا انجام شده است. جامعه آماری این پژوهش کتب درسی تعلیمات اجتماعی پنجم و مطالعات اجتماعی ششم دوره ابتدایی به تعداد ۳۱۷ صفحه میباشد که از آنها نمونهای به تعداد ۲۷ صفحه به صورت تصادفی انتخاب گردید. واحد اندازه گیری در این پژوهش جمله می باشد وابزار جمعآوری اطلاعات پرسشنامه معکوس یا چک لیست محقق ساخته سنجش حوزه های اخلاق است که برای تعیین روایی آن از روش سنجش روایی محتوایی استفاده شد که از نظر متخصصین قابل قبول گزارش شد و پایایی از روش آلفای کرونباخ استفاده شده که مقدار آن ۸۸ % محاسبه شده است. داده های پژوهش به روش تحلیل محتوا با بهره گرفتن از شاخص های آمار توصیفی (جدول فراوانی، درصد، میانگین و نمودار) مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت که با توجه به سوالات پژوهش انتخاب شده است. بنا براین مهم ترین نتایج این پژوهش به شرح زیر می باشد.
نتایج این پژوهش به تفکیک سوالات
در این قسمت با توجه به اطلاعات و داده های به دست آمده و تجزیه و تحلیلی که روی آنها صورت گرفته، ابتدا نتیجه سوال اصلی و سپس سوالات فرعی پژوهش بیان شده است.
نتیجه سوال اصلی
تا چه میزان کتب اجتماعی پایه پنجم و ششم ابتدایی در سالتحصیلی۹۳-۱۳۹۲ بر انواع اخلاق تاکید دارد؟
بر اساس اطلاعات به دست آمده از جدول (۳-۴) به طور متوسط ۲۹٫۸۴ درصد از جملات کتاب تعلیمات اجتماعی پایه پنجم ابتدایی و ۲۲٫۹۸ درصد از جملات کتاب مطالعات اجتماعی پایه ششم ابتدایی، حاوی مطالبی هستند که در آنها بر انواع اخلاق تاکید شده است. به عبارت دیگر به طور متوسط ۲۶٫۴۱ درصد از جملات کتب مذکور بر حوزه های اخلاق تاکید دارند.
اطلاعات جدول (۳-۴) نشان میدهد که به طور متوسط ۹٫۶۲ درصد از جملههای این کتب بر اخلاق اجتماعی تاکید دارند که به طور میانگین در هر کتاب ۱۹٫۵ مصداق است. همچنین به طور متوسط ۱۲٫۳۵ درصد از جملههای این کتب بر اخلاق فردی تاکید دارند که به طور میانگین در هر کتاب ۲۶٫۵ مصداق است. همینطور به طور متوسط ۱٫۹۹درصد از جملههای این کتب بر اخلاق الهی تاکید دارند که به طور میانگین در هر کتاب۴ مصداق است. در نمونه های بررسی شده جمله ای در تاکید بر اخلاق خانوادگی یافت نشد و نهایتا در مورد اخلاق زیست محیطی، به طور متوسط ۲٫۴۴درصد از جملههای کتب مذکور بر این نوع از اخلاق تاکید دارند که به طور میانگین در هر کتاب ۵٫۵ مصداق است.
نتایج سوالات فرعی
سوال اول: تا چه میزان کتب اجتماعی پایه پنجم وششم ابتدایی بر اخلاق اجتماعی تاکید دارند؟
بر اساس اطلاعات به دست آمده از جدول (۴-۴) مجموع فراوانی واحدهای تحلیل شده مربوط به اخلاق اجتماعی در کتب درسی مذکور ۳۹ فراوانی است که به طور متوسط در هر کتاب ۱۹٫۵ مصداق میباشد.که با نتایج پژوهش قناعتی(۱۳۸۸) همخوانی دارد. نتیجه حاصل از بررسی این سؤال به تفکیک کتب درسی به شرح زیر است:
- در کتاب تعلیمات اجتماعی پایه پنجم ۱۴٫۱۳درصد از جملهها حاوی مطالبی است که در آن به اخلاق اجتماعی پرداخته شده است. از این میزان، بخشش با ۵٫۷۶ درصد بیشترین تاکید و خوش اخلاقی و وفای به عهد با ۰ درصد، کمترین تاکید را به خود اختصاص دادهاند و خرده مقیاسهای ایثار ،رعایت حقوق مردم و امربه معروف و نهی از منکر نیز هر کدام به ترتیب ۵٫۲۳ درصد ،۱٫۵۷ درصد و ۱٫۵۷ درصد تاکید را به خود اختصاص دادهاند.
- در کتاب مطالعات اجتماعی پایه ششم ابتدایی ۵٫۱ درصد از جملهها حاوی مطالبی است که در آن به اخلاق اجتماعی پرداخته شده است . از این میزان، خوش اخلاقی و ایثار با ۱٫۲۷ درصد بیشترین تاکید را به خود اختصاص دادند و وفای به عهد با ۰ درصد، کمترین تاکید را به خود اختصاص داده است. خرده مقیاسهای بخشش ،رعایت حقوق مردم و امربه معروف و نهی از منکر نیز هر کدام به ترتیب ۰٫۴۳ درصد ،۱٫۷درصد و ۰٫۴۳ درصد تاکید را به خود اختصاص دادهاند.
سوال دوم: تا چه میزان کتب اجتماعی پایه پنجم وششم ابتدایی بر اخلاق فردی تاکید دارند؟
بر اساس اطلاعات به دست آمده از جدول (۵-۴) مجموع فراوانی واحدهای تحلیل شده مربوط به اخلاق فردی در کتب درسی مذکور ۵۲ فراوانی است که به طور متوسط در هر کتاب ۲۶مصداق میباشد.که با یافته های همامی و یونسی(۱۳۹۰) فردی همخوانی دارد. نتیجه حاصل از بررسی این سؤال به تفکیک کتب درسی به شرح زیر است:
- در کتاب تعلیمات اجتماعی پایه پنجم ۱۰٫۹۹درصد از جملهها حاوی مطالبی است که در آن به اخلاق فردی پرداخته شده است. از این میزان، تفکر با ۷٫۸۵درصد بیشترین تاکید و راستگویی با ۰ درصد، کمترین تاکید را به خود اختصاص دادهاست و خرده مقیاسهای شجاعت و عدالت هر دو ۱٫۵۷ درصد تاکید را به خود اختصاص دادهاند.
- در کتاب مطالعات اجتماعی پایه ششم ابتدایی ۱۳٫۱۸ درصد از جملهها حاوی مطالبی است که در آن به اخلاق فردی پرداخته شده است . از این میزان، تفکر با ۱۱٫۹۱درصد بیشترین تاکید را به خود اختصاص دادند و راستگویی و عدالت با ۰ درصد، کمترین تاکید را به خود اختصاص داده اند. خرده مقیاسشجاعت نیز ۱٫۲۷ درصد تاکید را به خود اختصاص دادهاست.
سوال سوم: تا چه میزان کتب اجتماعی پایه پنجم وششم ابتدایی بر اخلاق الهی تاکید دارند؟
بر اساس اطلاعات به دست آمده از جدول (۶-۴) مجموع فراوانی واحدهای تحلیل شده مربوط به اخلاق الهی در کتب درسی مذکور ۸ فراوانی است که به طور متوسط در هر کتاب ۴مصداق میباشد. نتیجه حاصل از بررسی این سؤال به تفکیک کتب درسی به شرح زیر است:
- در کتاب تعلیمات اجتماعی پایه پنجم ۳٫۱۴درصد از جملهها حاوی مطالبی است که در آن به اخلاق الهی پرداخته شده است. از این میزان، ولایت پذیری با ۱٫۵۷درصد بیشترین تاکید و شکر و خشوع با ۰ درصد، کمترین تاکید را به خود اختصاص داده اند و خرده مقیاسهای پرستش و حب الهی به ترتیب ۱٫۰۵ درصد و ۰٫۵۲ درصد تاکید را به خود اختصاص دادهاند.
- در کتاب مطالعات اجتماعی پایه ششم ابتدایی ۰٫۸۶ درصد از جملهها حاوی مطالبی است که در آن به اخلاق الهی پرداخته شده است . از این میزان، پرستش و ولایت پذیری ۰٫۴۳درصد تاکید را به خود اختصاص دادند و خرده مقیاسهای خشوع ،شکر و حب الهی در این کتاب حتی یک فراوانی را به خود اختصاص ندادهاند.
سوال چهارم: تا چه میزان کتب اجتماعی پایه پنجم وششم ابتدایی بر اخلاق خانوادگی تاکید دارند؟
بر اساس اطلاعات به دست آمده از جدول (۷-۴) مجموع فراوانی واحدهای تحلیل شده مربوط به اخلاق خانوادگی در نمونمه انتخابی از کتب درسی مذکور هیچ فراوانی یافت نشد.
سوال پنجم: تا چه میزان کتب اجتماعی پایه پنجم وششم ابتدایی بر اخلاق زیست محیطی تاکید دارند؟
مراقبین اشخاصی هستند که در طی یک دوره بیماری و درمان آن، بیشترین درگیری را در مراقبت از بیمار وکمک به آن ها به منظور سازگاری و ادارهی بیماری مزمن دارند و از آنها به بیماران پنهان تعبیر می شود (۹, ۲۰). فشار مراقبتی حالتی از فشار فیزیکی، عاطفی و ذهنی است که به علت مراقبت طولانیمدت از یک فرد به وجود میآید (۲۱). در واقع دیسترس های جسمی، روانی و اجتماعی است که بر اثر مراقبت از بیماران مزمن به مراقبین وارد می شود و این مسئله با مشکلات زیادی همچون فرسودگی، اضطراب و افسردگی برای مراقبین همراه است (۱۶). مختل شدن فعالیت ها، تفریح، ارتباطات اجتماعی و از کار افتادگی و بیماری مراقب می تواند ناشی از این فشار مراقبتی باشد(۷). مراقبین به ویژه نسبت به تنش آسیبپذیر هستند؛ زیرا تقاضاهای زیستی، اجتماعی و روانی بیمار بر نیازهای خود آنها پیشی میگیرد (۲۰).
تحقیقات نشان داده است که حمایت خانوادگی با سازگاری موفق بیمار با دیالیز، عدم احساس سرباری او برای اعضای خانواده و قبول محدودیت برنامه غذایی همراه است (۲۰). بنابراین برای کارکنان بخش بهداشت و درمان ضروری به نظر می رسد تا از سهم مهم اعضای نزدیک خانواده در مراقبت از بیمار کلیوی آگاه باشند و به طور مؤثری با آنان ارتباط برقرار کرده و حمایت لازم را برای این گروه در زمان نیاز فراهم کنند (۱۸). افزایش فشار بر مراقبین و عدم توجه به آنها، عواقبی از جمله انزوای خانواده، قطع امید از حمایتهای اجتماعی، اختلال در روابط خانوادگی و مراقبت ناکافی از بیمار و در نهایت رها کردن بیمار را در پی خواهد داشت (۷)در حقیقت مراقبین بیماران نیاز دارند که حمایت شوند و در مورد شرایط تشخیص داده شدهی بیمارشان اطلاعات دریافت کنند و مهارتهای جدید و تغییر در سبک زندگیشان را یاد بگیرند (۱۹). همچنین مهم است که نیازهای عاطفی و جسمی مراقبتکنندگان نزدیک بیمار را بهتر بشناسیم و جهت ارتقای سلامتی آنها بکوشیم (۱۸).
نتایج متناقضی بین یافته های مطالعات مختلف موجود در زمینه فشار مراقبتی مراقبین دیده می شود. به طور مثال در مطالعهی عباسی و همکاران که به بررسی فشار مراقبتی و عوامل مرتبط با آن در گرگان پرداخته اند و مولاگلو و همکاران که با هدف تعیین تأثیر برنامه آموزش در منزل بر فشار مراقبتی مراقبین بیماران همودیالیزی انجام شده، فشار مراقبتی مراقبین بیماران دیالیزی در سطح بالایی بوده، ولی درپژوهش ریوکس[۶] و همکاران با عنوان تعیین فشار مراقبتی در بین بیماران همودیالیزی شبانه در خانه، فشار مراقبتی مراقبین در سطح پایینی گزارش شده است (۸, ۱۶, ۲۲)
فشار مراقبتی میتواند تحت تأثیر متغیرهای دموگرافیک و اجتماعی بیمار و مراقب قرار گیرد. عوامل دموگرافیکی چون سن مراقب (۷, ۱۶, ۲۳, ۲۴)، جنس مراقب (۲۰, ۲۳) ، وضعیت تاهل مراقب (۲۳)، سطح تحصیلات مراقب (۲۳)، سن بیمار (۲۰, ۲۵)، وضعیت اجتماعی-اقتصادی (۷, ۱۶, ۲۵) و همچنین نوع نسبت فامیلی مراقب با بیمار (۲۳, ۲۵) و طول مدت ابتلا به بیماری (۱۶, ۲۰, ۲۵) و میزان وابستگی بیمار (۱۶, ۲۰) نیز از جمله موارد تأثیرگذار بر فشار مراقبتی مراقبین معرفی شده اند. ابتلای مراقب به بیماری مزمن (۱۶, ۲۲, ۲۵) و ابتلای بیمار به بیماریهای دیگر (۷) از عوامل تأثیرگذار بر فشار مراقبتی مراقبین بیماران همودیالیزی می باشند.
یافته های مطالعات انجام شده در زمینهی شناسایی عوامل مرتبط با فشار مراقبتی متناقض گزارش شدهاند. برای مثال در پژوهش عباسی و همکاران، با افزایش سن مراقب، فشار مراقبتی افزایش پیدا می کند؛ ولی ارتباط معنی داری بین جنس مراقب و فشار مراقبتی گزارش نشده است (۱۶)؛ درحالیکه در مطالعهی مولاگلو[۷] و همکاران ، فشار مراقبتی در مراقبین جوانتر و همچنین در زنان به طور معنیداری بالاتر بود (۲۳).
فرایند دیالیز تاثیر عمیقی بر زندگی بیمار و خانواده وی می گذارد؛ همچنین اکثر مطالعات به بیمار پرداخته و تاثیر متقابل بیمار و خانواده از نظر محققان دور مانده است. با توجه به بررسی مطالعات انجام شده در این زمینه و مشاهدهی نتایج متغیر فشار مراقبتی و عوامل متاثر از آن در مطالعات موجود و هم چنین مطالعات اندک (۱, ۱۶) پرداخته شده به این موضوع در کشور و با توجه به تفاوتهای فرهنگی،اجتماعی و اقتصادی هر منطقه از کشور که می تواند در نتایج تاثیر گذار باشد و در دسترس نبودن مطالعه ای مبنی بر بررسی فشار مراقبتی و عوامل مرتبط با آن در استان گیلان، نیاز به انجام تحقیقات در این زمینه احساس میشود، چرا که سلامت مراقبین و بیماران با هم ارتباط تنگاتنگی دارد و مراقبین می توانند در سلامتی و بهبود شرایط بیماران همودیالیزی خود نقش مؤثری داشته باشند. بنابراین ضرورت دارد که طرح های مراقبتی برنامه ریزی شود که در آن خانواده بیماران هم مدنظر قرار گیرند. با توجه به این موارد پژوهشگر علاقه مند شد تا فشار مراقبتی و عوامل مرتبط با آن را در مراقبین بیماران همودیالیزی شهر رشت سنجیده و با شناخت عوامل مؤثر، پیشنهاداتی را به پرستاران در زمینهی نقش حمایتی و آموزشی آنها در کاهش فشار مراقبتی و افزایش کیفیت زندگی این عزیزان ارائه نماید.
اهداف پژوهش:
هدف کلی پژوهش:
تعیین فشار مراقبتی و عوامل مرتبط با آن در مراقبین بیماران همودیالیزی مراجعه کننده به مرکز آموزشی درمانی رازی شهر رشت در سال ۱۳۹۲
اهداف ویژهی پژوهش :
تعیین شدت فشار مراقبتی به طور کلی و به تفکیک آیتمها در مراقبین بیماران همودیالیزی مراجعهکننده به مرکز آموزشی درمانی رازی شهر رشت
تعیین عوامل مرتبط پیشگویی کننده فشارمراقبتی مبتنی بر عوامل فردی اجتماعی مراقبین بیماران همودیالیزی مراجعه کننده به مرکز آموزشی درمانی رازی شهر رشت
تعیین عوامل مرتبط پیشگویی کننده فشار مراقبتی مبتنی بر عوامل فردی اجتماعی بیماران همودیالیزی مراجعه کننده به مرکز آموزشی درمانی رازی شهر رشت
اهداف کاربردی:
در این پژوهش فشار مراقبتی و عوامل مرتبط با آن در مراقبین بیماران همودیالیزی مورد بررسی قرار گرفته تا در صورت مشاهده فشار مراقبتی شدید در مراقبین و با شناسایی عوامل مرتبط با آن، بتوانیم راهکارهایی را در جهت کمکی هر چند اندک به مسئولان برای شناسایی و حمایت از این افراد پیشنهاد کنیم . این خانواده ها، خانواده آسیب پذیری محسوب میشوند و نیاز به مداخلات و مشاوره و پیگیری در طول زمان دارند. لذا پیشنهاد می شود در برنامه ریزی های سیستم درمانی به نقش اعضای خانواده در درمان این بیماران نیز توجه شود و مداخلاتی از قبیل آموزش بیمار و مراقب وی، مشاوره، خانواده درمانی، گروه های حمایتی و خدمات ارجاعی جهت کاهش فشارهای مراقبتی مورد توجه قرار گیرد.
سؤالات پژوهش :
شدت فشار مراقبتی به طور کلی و به تفکیک آیتمها در مراقبین بیماران همودیالیزی مراجعه کننده به مرکز آموزشی درمانی رازی شهر رشت چقدر است؟
عوامل مرتبط پیشگویی کنندهی فشارمراقبتی مبتنی بر عوامل فردی اجتماعی مراقبین بیماران همودیالیزی مراجعه کننده به مرکز آموزشی درمانی رازی شهر رشت کدامند؟
عوامل مرتبط پیشگویی کننده فشار مراقبتی مبتنی بر عوامل فردی اجتماعی بیماران همودیالیزی مراجعه کننده به مرکز آموزشی درمانی رازی شهر رشت کدامند؟
تعریف واژه ها:
شدت فشار مراقبتی
تعریف نظری: فشارهای جسمی، روانی و اجتماعی که در طی مراقبت از بیماران به ویژه بیماران مزمن به مراقبین وارد میشود و به دنبال آن مشکلات زیادی همچون فرسودگی، اضطراب، افسردگی را برای مراقبین ایجاد میکند (۱۲, ۱۶). به عبارت دیگر فشاریست که به واسطهی مسئولیت نگهداری و مراقبت از بیمار بر مراقبین وارد میآید (۲۶).
شدت فشار مراقبتی مراقبین بیماران همودیالیزی:
تعریف عملی: فشار مراقبتی مراقبین بیماران همودیالیزی در این پژوهش براساس تعریف نظری و با بهره گرفتن از مجموع نمرات ابزار مقیاس فشار مراقبتی بررسی میشود که شامل ۲۲ سؤال میباشد و در آن کسب نمره بالاتر(با محدودهی ۸۸-۰) نشانگر فشار مراقبتی بیشتر است.
مراقبت کننده:
تعریف نظری: مراقبین افراد غیرحرفه ای هستند که جهت ارائه خدمات وجهی دریافت نمی کنند و به طور همزمان نیازهای خانواده و نیازهای گیرندهی مراقبت را نیز رفع میکنند (۱۴). در واقع مراقبین اشخاصی هستند که در طی یک دورهی بیماری و درمان آن، بیشترین درگیری را در مراقبت از بیمار و کمک به آنها به منظور سازگاری و ادارهی بیماری مزمن دارند (۹)
تعریف عملی: در این پژوهش مراقبت کننده، فردیست که با بیمار نسبت فامیلی دارد (پدر، مادر، همسر، پسر، دختر، عروس و یا داماد، برادر و یا خواهر و سایر موارد) و مسئولیت مستقیم مراقبت از بیمار به عهدهی وی میباشد و دارای معیارهای ورود به مطالعه باشد.
همودیالیز:
تعریف نظری: همودیالیز یکی از انواع درمانهای جایگزینی کلیه برای درمان نارسایی کلیه میباشد. همودیالیز موجب تغییر جهت خون بیمار از بدن بیمار به یک دیالیزور شده که پس از انتشار[۸] و اولترافیلتریشن[۹] به داخل جریان خون بیمار باز میگردد(۲۷).
عوامل فردی اجتماعی:
تعریف نظری: ویژگی های فردی و اجتماعی مجموعه ای از حالات،کیفیات و مشخصات به خصوصی است که یک فرد را از افراد دیگر متمایز می کند(۲۸). عوامل فردی اجتماعی طبق مطالعات شاملسن (۷, ۲۰, ۲۳, ۲۵)، جنس(۲۰, ۲۳)، تاهل(۲۳, ۲۹) ، تحصیلات (۲۳, ۳۰)، میزان نیاز مراقبتی بیمار (۱۶, ۲۰)، مدت دیالیز(۷, ۲۰, ۲۵)، حمایت اجتماعی (۳۱)، ابتلای بیمار به بیماری دیگر (۷)، ، میزان توان بیمار (۲۰)، اشتغال (۲۹)، منبع درآمد خانواده بودن (۳۲)، نسبت با بیمار(۲۰, ۲۳)، مدت مراقبت از بیمار (۷, ۲۰, ۲۵) ، ابتلا به بیماری مراقب (۱۶, ۲۲, ۲۵)، وضعیت اجتماعی-اقتصادی (۷, ۱۶, ۲۵) و زندگی کردن با بیمار (۳۲) می باشند.
عوامل فردی اجتماعی مربوط به بیمار:
تعریف عملی: در این مطالعه منظور از متغیرهای فردی و اجتماعی بیمار مشخصه هایی شامل سن، جنس، تاهل، تحصیلات،میزان نیاز مراقبتی بیمار، توان بیمار در انجام کارها، مدت همودیالیز،سرپرست خانواده بودن، ابتلای بیمار به بیماری دیگر، تحت پوشش بیمه بودن و عضویت در سازمانهای حمایت کننده می باشد که توسط بخش بخش اول پرسشنامه مورد بررسی قرار میگیرد.
عوامل فردی اجتماعی مربوط به مراقب:
تعریف عملی: در این مطالعه منظور از متغیرهای فردی و اجتماعی مراقب مشخصه هایی شامل سن، جنس، تاهل، تحصیلات، تحصیلات مرتبط با علوم پزشکی، نسبت با بیمار، مدت مراقبت از بیمار، داشتن مسئولیت مراقبت از بیمار دیگری علاوه بر بیمار همودیالیزی،ابتلا مراقب به بیماری،منبع درآمد خانواده بودن، محل سکونت،وضعیت مسکن، درآمد ماهانه، تعداد افراد خانواده،زندگی کردن با بیمار می باشدکه توسط بخش دوم پرسشنامه مورد بررسی قرار میگیرد.
پیش فرض های پژوهش:
در گذشته بیماری مزمن کلیه یک مسئلهی بهداشتی صرف بود؛ ولی در حال حاضر به یک معضل و تهدید جهانی مبدل گردیده است (۳۳).
بیمار مبتلا به بیماری مزمن کلیه برای پیشگیری از عوارض خطرناک بیماری نیاز به درمان با همودیالیز، دیالیز صفاقی یا پیوندکلیه دارد (۳۴).
بیماران مبتلا به نارسایی مزمن کلیوی نیازمند درمان و مراقبت طولانی مدت هستند (۳۵).
حمایتهای ذهنی و فیزیکی لازم برای محافظت کردن از یکی از اعضای خانواده را مراقبت میگویند (۳۶).
خانواده به عنوان بهترین منبع برای مراقبت از بیماران همودیالیزی است(۳۷).
مراقبین بیماران با بیماری های مزمن، با مشکلات مربوط به درمان و سازگاری با مسئولیت ها و مسائل ناشی از مراقبت روبرو هستند(۳۸) .
با توجه به سیر طولانی نارسایی کلیه، نیازهای جدید و تغییرات عمده در سبک زندگی، اعضای خانواده تنش های زیادی را تجربه می کنند(۳۹).
فشار مراقبتی موجب احساس از دست دادن کنترل زندگی خود به علت مراقبت از یک بیمار با بیماری مزمن و شدیدمی شود (۴۰).
محدودیتهای پژوهش:
وضعیت روحی(بدون ارتباط با مراقبت) واحدهای مورد پژوهش در روز جمع آوری اطلاعات در حین مصاحبه می تواند بر پاسخ ها تاثیر بگذارد که کنترل آن از حیطه توانایی های پژوهشگر خارج است.
الزام به قبول گزارش مراقبین در زمینهی عدم ابتلا به بیماری روانی و عدم مصرف داروهای اعصاب و روان و همچنین وجود مشکلات روانی غیر قابل شناسایی ممکن است موجب عدم شناسایی اختلالات روانی مؤثر بر فشار مراقبتی و گزارش آن در مراقبین گردد که محدودیت دیگر این طرح را مطرح میکند.
نکتهی دیگر، ماهیت خود گزارشدهی پرسشنامه در مورد میزان فشار مراقبتی مراقب است و احتمال احساس گناه مراقب در بیان فشارها و مشکلاتی که تحمل میکند، می تواند موجب گزارش فشارهای وارده کمتر از میزان واقعی شود. البته در ابتدا به تمام واحدهای مورد پژوهش، هدف تحقیق و ماهیت آن توضیح داده شد و از هر مراقب به تنهایی و دور از بقیه سوال شد؛ ولی به نظر میرسد ممکن است این مسئله در پاسخ مراقبین تأثیر گذاشته باشد که خارج از اختیار پژوهشگر بود.
فصل دوم
این فصل شامل چهارچوب پژوهش و مروری بر متون می باشد .