۲
۱
۲
ئافتابی طرتهوه، وهک کاسه، ضهرخ سوالَی لهو رِوخساره بوو زهرِرِهی زیا
(۳۹-۳)
ترجمه :
آسمان، آفتاب را مانند کاسه ای برای بهره گیری ذره ای نور از رخسار نورانی پیامبر کج کرد و به تکّدی گری پرداخت.
فنا :
فنا بحث گسترده ای را در کتب متعدد عرفانی به خود اختصاص داده است و هر یک از آن ها در این خصوص توضیحات لازم را ارائه داده اند، آن چه مدّ نظر است ” فرد صوفی دیگر در مسیر طریقت مستقیماً به جانب خدا نمی رود ابتدا باید وی در رهبر روحانی خویش بیامیزد که نقش نمایندۀ پیامبر را بر عهده دارد و سپس فناء فی الرسول را تا اینکه بتواند به مرحله ای برسد که در آرزو و شوق فنا فی الله باشد[۱۳۷].”
عشق به خدا (فنا فی الله )
دهناسآ بادهکهی، مهقسوودی حهشره دهلَآ “مهحوی” بنوو تؤ تاسهحهرمهست
(۷۴-۱)
ترجمه :
یار،نگاه مانند شراب خود را می شناسد که همه را سرمست می کند ومی داند که همۀ عاشقان دور او جمع می شوند،به من می گوید: ای محوی تا روز حشر سرمست نگاهم باش و با این سرمستی آرام گیر.
عشق به پیامبر(فنا فی الرسول )
ئاوی (خزر)ه خاکی ئهو بهرقاثییه درِکی ئهو بهردهرکه طولَ، ثوشی طیا
(۳۹-۲)
ترجمه :
خاک آستانۀ او مانند آب حیات است،خارِ آنجا مانند گل و خاشاک آن سبزه زاراست.
عشق به مرشد (فنا فی الشیخ )
لهطهلَ دلَ ضووم و بآ دلَ دیَمهوه ئهم طهوههره یارِهب
لهوآ کهوت و بهجآ ما، یا له رِیَدا کهوت و بآجآ کهوت
(۸۵-۳)
ترجمه :
بادل به نزد معشوق رفتم وبدونِ دل برگشتم،خدایا این گوهررادرآن جاازدست دادم یا در راه گم کردم.
بازتاب اوضاع زمانه در دیوان اشعار محوی
در دیوان محوی به نابرابری ها و ظلم و ستم ظالمان اشاره شده است و او ظالم را مسلمان آزار می داند و او را هجو می کند (۳۳۷-۲و۱) از شیخانی که مانند دزدان قطّاع الطّریق اند و مردم را استثمار کرده اند ، انتقاد می کند و با زبانی تلخ به آنان می تازد (۳۳۵-۲و۱).
محوی به عناوین مختلف از کسانی که استحقاق توجّه و احترام را ندارند،ولی زمام امور را به دست دارندودرمیان مردم پایگاه کذایی به دست آورده ومانعی برای شناسایی مردان واقعی اندگله مند است.
محوی روزگار و زمانه را عاملی برای بدبختی مردم می داند و آن را شایستۀ دلبستگی نمی داند:
نامهرد ئهوهنده موعتهبهرن لهم زهمانهدا مهرد ئیعتیباری کهم بووه، مهردی خودا خوسوس
(۱۵۵-۴)
ترجمه :
آنقدر نامردان در این روزگار معتبر اند ، که مردان واقعی بی اعتبار شده اند ، مخصوصاً انسان های کامل و اولیای خدا .
محوی از بی توجّهی مسئولین ،تبعیض و رشوه خواری آنان می نالد:
سهراثامی بهر ئهشکهنـجهی عوقووبهت طرتووه دهوران
لهبهر بیَ دهستییه وا تیَدهطهن خهلَقیَ که بیَضارهم
(۱- مفردات)
ترجمه:
در این روز گار کار کسی انجام حواهد شد که خود او پیگیری کند،یا توانایی پرداخت رشوه داشته باشد ،یا به کمک واسطه ها متوسّل شود ،یا به دست وپای دیگران بیفتد والتماس کند.
اوبه اهل محا سبه تذکر می دهد:
یک پند بی مناسبه و پر مناسبه از من ببر بخدمت اهل محاسبه
امروز می کنید به غش آن چه می کنید فردا چه می کنید زهول محاسبه
(رباعی ۱۸)
روح ملّی گرایانه و حس ناسیونالیستی در اشعار محوی
محوی خلافِ بعضی که آیین ، مذهب و سلسله را بر ملیّت ترجیح می دهند، نسبت به زبان و ملیّت خود حسّاس است و این حسّاسیّت را در دیوان نشان داده است، او به زبان و ملیّت خویش افتخار می کند و از این که پارسی گوئی را بر کردی گفتن ترجیح داده متأ سف است،گاهی تلاش کرده است تا به زبان کردی سره شعربگوید که این نیز گواهی برداشتن روح ملّی و احساس غرور نسبت به زبان مادری است.
فخر هر کس به زبان خویش است ای ” محوی” پارسی را تو که بگزیدۀبر کردی حیف
(۵۱۱-۸)