«به تعداد انواع فلسفه در جهان، ارزش ها وهدفهای متعددی وجود دارند که برای هر کدام به تناسب روشها ووسایلی تدارک دیده میشود، ولی علی رغم این تفاوتها، مسائل فلسفه بویژه فلسفه تعلیم وتربیت در جهان معاصر واجد سه جنبه یا حوزه است» (نیکزاد، ۱۳۷۵: ۲۳).
۱-جنبه نظری یا عقلانی ۲- جنبه عملی ودستوری ۳- جنبه تحلیلی یا انتقادی
فلسفه تعلیم وتربیت را هنگامی نظری میخوانند که درپی یافتن نظریههایی درباره ماهیت انسان، زندگی، جامعه، جهان وخدا باشد تا از طریق آنها بتوان به ایجاد نظم در میان داده های متعارض پژوهشهای تربیتی وعلوم رفتاری نائل آمد. فلسفه تعلیم وتربیت را هنگامی دستوری( هنجاری) میخوانیم که بتواند هدفها ووسایل نیل به آنها را مشخص کرده وراهنمای عمل در زمینه های مختلف آموزش وپرورش باشد زیرا کلیه فعالیتهای جزئی متوجه هدف کلی یعنی وحدت بخشیدن به جزییات است. بالاخره، فلسفه تربیتی را تحلیلی میخوانیم که روشنگر فلسفه های نظری و-دستوری باشد (همان منبع، ۲۸-۲۹).
فلسفه نظری: این فلسفه با بهره گرفتن از دستاوردهای علوم مختلف وترکیب آنها می کوشد یک دید کلی ارائه دهد، فلسفه ای وحدتنگر است که میتوان از آن نتایج عملی گرفت (نصیری ،۱۳۸۳).
فلسفه هنجاری: این فلسفه به بررسی ونقد ارزشها می پردازد وبراساس این یک هنجار ارزشی، باید ونبایدها را مشخص می کند، هدفهای تربیت واصول آن را مشخص می کند وتوصیه هایی درباره وسایل دستیابی به هدفها را عرضه مینماید. برخی آن را قلب فلسفه تعلیم وتربیت میدانند که همه باید ونبایدها در این فلسفه تعیین می شود(همان منبع، ۱۱۳) .
فلسفه تحلیلی تعلیم وتربیت: این فلسفه در دهه۱۹۶۰ متولد شد. در دهه ۱۹۵۰ فیلسوفان تعلیم وتربیت دریافتند که بیشتر تلاششان در جهت تبیین دیدگاه های فلسفی بوده وکمتر به فعالیتهای پژوهشی پرداخته اند. سخن اصلی این فلسفه این است که فلسفه باید به جای ایفای نقش سنتی خود به ایضاح قضایا، واژه ها، گزاره ها وپالایش معنی شناختی واژه ها ومفاهیم تربیتی بپردازد (همان منبع، ۱۱۴).
۲-۱-۶ مبانی فلسفی آموزش وپرورش
بطور کلی نمیتوان فلسفه و آموزش وپرورش را از یکدیگر جدا نمود اما این سوال همواره مطرح بوده است که آیا آموزش وپروش دارای مبانی فلسفی است یا خیر؟ (جعفریان یسار ۱۳۸۷)
«هدف فلسفه عبارت است از ارائه شناخت وادارک مطلوب وکافی از زندگی آدمی پس فلسفه تعلیم وتربیت در واقع کوشش های انسان است برای درک و شناخت بیشتر. فلسفیدن در آموزش و پرورش، در حقیقت کشف ارزش ها وآرمان های مطلوب است برای واقعیت بخشیدن به آرمان ها وارزشها، در زندگی وشخصیت آدمی. به بیان دیگر، فلسفه و آموزش وپرورش و فلسفه آموزش وپرورش، همگی هدف یکسانی را دنبال می کنند وآن دستیابی به آرمانها وارزشهای متعالی انسانی است»(جعفریان یسار،۱۳۸۷: ۱۶). از سویی آموزش وپرورش از اصولی تشکیل یافته که در واقع تشکل آموزشی وپرورشی را بنیان می نهد که این اصول کشف کردنی است. کشف کردن یک فعالیت ذهنی است وجز از طریق تفکر واندیشه امکان ندارد. تفکر واندیشه هم، معنی ومفهوم فلسفه است. بنابراین آموزش وپرورش به لحاظ نیاز به تفکر واندیشه انسان دارای مبانی فلسفی است. فلسفیدنی که به وسیله آن، اصول آموزش وپرورش کشف شده وبه کار گرفته می شوند وبه طور کلی مبانی فلسفی آموزش وپرورش همان تفکر وفلسفیدن اندیشمندان در مورد مسائل تعلیم وتربیت است (جعفریان یسار، ۱۳۸۶).
مبانی فلسفی تعلیم وتربیت در پنج حوزه به ترتیب قرار میگیرند: معرفتشناسی، وجودشناسی، خداشناسی، روانشناسی وارزششناسی. در این زمینه، چهار نکته قابل ذکر است: اولاً مبانی دوم تا پنجم بر مبنای اول، ابتنا وترتیب منطقی دارند. این از آن رو است که هر دیدگاه فلسفی در ارتباط با هستی، واجب الوجود، انسان واخلاق، ریشه در چگونگی راه شناخت ونوع ابزار معرفتی صاحب آن دیدگاه دارد؛ برای مثال، اگر پیروان یک مکتب فلسفی، شناخت را به شناختهای حسی وتجربی محدود کنند ومنکر امکان وصحت شناختهای فرا تجربی وعقلانی در عرصههای تصورات و تصدیقات شوند، ناچار در عرصه متافیزیک نیز دایره موجودات را به محسوسات ومجرّبات فروخواهند کاست. ثانیاً ترتیب مبانی دوم، سوم وچهارم از ترتیب سفرهای اول، دوم وسوم در حکمت متعالیه صدرایی اخذ شده است. ثالثاً هر چند مبانی معرفتشناختی وروان شناختی، همپوشیهایی دارند؛ برای مثال، اثبات تجرد معرفت عقلانی (طبق مبانی فلسفه مشایی) یا خیالی وحسی (طبق مبانی حکمت متعالیه) با اثبات تجرّد نفس اما موضوعاً از یکدیگر تفکیک میشوند. رابعاً دیدگاههای ارزششناختی نیز به لحاظ هنجاری ودستوری بودن، قابل تأویل وارجاع به دیدگاههای نظری وتوصیفی معرفتشناختی ووجود شناختیاند (بهشتی ،۱۳۸۵).
۲-۱-۷ نقش فلسفه آموزش وپرورش
فلسفه، آموزش وپرورش و فلسفه آموزش وپرورش همگی هدف یکسانی را دنبال می کنند وآن هدف کشف آرمان زندگی وپس از آن واقعیت بخشیدن به آن در حد امکان است بنابراین نقش فلسفه آموزش وپرورش تجزیه وتحلیل وتوضیح هر گونه فعالیت تربیتی است که نظام اجتماعی معین انتخاب کرده است وبررسی انتقادی هدف ها وروش هایی است که در فعالیتهای تربیتی مورد استفاده قرار گیرند لذا فقط جنبه نظری ندارد که دور از عمل تربیت باشد ونقش موثری در کیفیت آن ایفا نکند بلکه ارزشها، هدفها وروش های آموزش وپرورش را با توجه به فرهنگ ونیازمندیهای فرد وجامعه مورد تحلیل قرار می دهد وبراساس یافته های روان شناسی و آموزش وپرورش جدید، معلمان را در عمل تربیتی راهنمایی می کند(بنی سی و دوایی، ۱۳۸۷).
نقش اساسی فلسفه تعلیم وتربیت در تعیین اهداف وجهت دهی به آنهاست که نقش وکارکرد هدفهای تعلیم وتربیت از طرف اندیشمندان تعلیم وتربیت اینگونه بیان شده است:
-
- هدفهای تربیت جهت تجربیات، فعالیتها، مطالعات، مبحثهای معلم وشاگرد را تعیین میکند.
۲.هدفهای تربیتی نقطهای را که کلیه فعالیتهای آموزشی وپرورشی به آن توجه دارند، مشخص میسازند.
۳.هدفهای تربیتی موجب پیشرفت دائمی هستند ودر جنبه های مختلف رشد توافق وسازگاری ایجاد مینمایند.
-
- هدفهای تربیتی کوششهای افراد وگروهی شاگردان ومعلمان را هم آهنگ میسازند.
-
- هدفهای تربیتی معلمان وشاگردان را برای شرکت در فعالیتهای متنوع تربیتی تحریک میکنند.
-
- هدفهای تربیتی راهنمای خوبی در انتخاب وسازمان دادن تجربیات مدرسه هستند.
۷.هدفهای تربیتی اساس ارزشسنجی پیشرفت شاگردان را تشکیل میدهند(شریعتمداری، ۱۳۸۷).
در معرفی جایگاه فلسفه تعلیم وتربیت باید گفت که این فلسفه زمینهای است برای برانگیختن اندیشیدن، گشودن افقهای نو ورها شدن آدمی از پیش داوریها وتنگناها. بدین سبب است که پرداختن به فلسفه تعلیم وتربیت می تواند راهگشای بسیاری از مشکلات بشر شود وچون فلسفه تعلیم وتربیت، پایه واساس، ارکان، ماهیت، هدف، روش ومحتوای آنچه که تربیت خوانده میشود را روشن میسازد (شریعتمداری، ۱۳۸۷).
۲-۱-۸ پیوند فلسفه با آموزش وپرورش
«این نظریه که فلسفه و تعلیم وتربیت با یکدیگر ارتباط دارند، یقیناً نظریهی جدیدی نیست، دست کم از زمان افلاطون، بسیاری از فیلسوفان برجسته به مسائل تربیتی پرداختهاند. از آنجا که فلسفه بطور سنتی، ماهیت واقعیت، معرفت وارزش را تحت بررسی قرار داده است، پس با تعلیم وتربیت روابط آشکاری دارد» (فرمهینی فراهانی،۱۳۸۴: ۶۷).
در مورد چگونگی رابطه بین فلسفه با آموزش وپرورش سه نظر وجود دارد:
فلسفه هدفهای نهایی تربیت انسان وروشها را مشخص می کند: تربیت همان طور که از علومی نظیر انسان شناسی، زیست شناسی و… کمک می گیرد، از فلسفه هم کمک می گیرد.
ارتباطی بین فلسفه وتربیت نیست؛ زیرا فیلسوفی ممکن است به عقاید تربیتی علاقهای نداشته باشد (ضمیری ، ۱۳۷۸).
اندیشه های بزرگ فلسفی و نتایج آن در تربیت به کار برده می شود: دانشمندانی بودهاند که سعی کردهاند تا نظریههای اساسی فلسفی را در یک مکتب فلسفی به صورت تربیت عملی در مدارس شکل بگیرد.
ارتباط نزدیکی بین فلسفه و آموزش وپرورش براساس اهداف، رشد عقلی انسان، پرورش اخلاقی وارزشهای مشترک در این دو رشته وجود دارد. یعنی فلسفه راهنمای عمل تربیتی وارائه دهنده دیدگاه می باشد وتربیت نیز با تحقیقات خود، اطلاعات اساسی برای داوریهای فلسفی را فراهم می سازد(ضمیری ،۱۳۷۴).
۲-۱-۹ ارزشهای فلسفه تعلیم وتربیت
شناخت بهتر فرایند آموزش وپرورش
مشاهده کلیت امر آموزش وپرورش و رابطه با آن با سایر جنبه ها ومحورهای زندگی
شناخت واز بین بردن تعارضات وتناقضات بین تئوری وعمل آموزش وپرورش
پیشنهاد خطوط جدید برای رشد وگسترش آموزش وپرورش، تحقیق وفعالیت
طرح پرسش در زمینه آموزش وپرورش(بنی سی و دوایی،۱۳۸۷).
فلسفه آموزش وپرورش، نظام فکری به خصوصی ندارد که به جامعه تحمیل کند، بلکه از بطن جامعه ارتزاق میکند وخود نتیجه مسائل ومشکلات گوناگون است که از نظام ووضع تربیتی یک جامعه نشأت میگیرد. در حقیقت موضوع فلسفه آموزش وپرورش، بررسی یافته های علوم مختلف در میدان وسیع تربیت است وبه خود علم، کاری ندارد زیرا فلسفه گامی فراتر از دید علمی است (جعفریان یسار، ۱۳۸۷).
پس فلسفه آموزش وپرورش به گروه معینی که فیلسوفان تربیتی نامیده می شوند، اختصاص ندارد و خود را به یک سری اصول علمی مطلق، مقید نمیکند چون هرفردی که بتواند اعمال خود را بسنجد وارزیابی کند فیلسوف «به معنای اعم» نامیده میشود. بنابراین مسئولان مدارس اعم از مدیران ومعلمان، غالباً با یک سری مسائل تربیتی مواجه هستند که ناگزیرند آنها را دقیق وآگاهانه تجزیه وتحلیل کنند وتصمیم های لازم را گرفته و به کار برند، در این صورت آنها عمل «فلسفیدن» را انجام دادهاند ونتایجی که از این تصمیمها یا حکمها میگیرند، پایه فلسفه تربیتی ایشان را تشکیل میدهد(جعفریان یسار، ۱۳۸۷) .
۲-۱-۱۰ ویژگی فلسفه های جدید تعلیم وتربیت
فعالیت تربیتی باید بر شناخت ومعرفت مبتنی باشد وارزش های اجتماعی را در نظر بگیرد.
فعالیت تربیتی باید راهی باشد برای کشف حقایق وافکار تازه نه اینکه به تکرار حقایق کشف شده اکتفا کند (خلعتبری ونصیری ، ۱۳۸۵).
۲-۱-۱۱ معرفی چند مکتب فلسفی تربیتی
اصولاً فلسفه حاکم بر نظام آموزش وپرورش هر کشور بر مبنای مکاتب فلسفی ومبنای مکاتب فلسفی ومبانی عقیدتی آن پایه گذاری می شود. در برسی مکاتب مختلف فلسفی می توان به این نتیجه رسید که مکاتب مختلف «آموختن» را مبنای دستیابی به توسعه منابع انسانی دانسته اند وهریک با بهره گیری از روش خود سعی دارند که جهت تحقق دانایی بشر فعالیت نمایند (عمانی ،۱۳۸۴).
«تنوع وگستردگی مکاتب فلسفه آموزش وپرورش، با تنوع وگستردگی فلسفه محض در ارتباط است. نمایندگان وبه عبارتی بنیانگذاران هر مکتب فلسفی، درباره آموزش وپرورش به اظهار نظر پرداخته اند»(بهشتی ،۱۳۷۷: ۱۵). از سویی هر مکتب فلسفی، طرز نگرش ونوع دید فیلسوف نسبت به اجزاء وعناصر جهان کائنات، طبعاً در روشها واهداف آموزشی پیشنهادی او تأثیر میگذارد (اسمیت ، ۱۳۷۷).
۲-۱-۱۱-۱ مکتب ایدهآلیسم:
یکی از مکاتب عمده فلسفی که عمری به درازای تاریخ فلسفه دارد، «ایدهآلیسم»است. این مکتب در طول تاریخ فلسفه شکلها ووجوه گوناگون و متفاوتی به خود گرفته است که بازشناسی آنها دقت نظر فراوانی را میطلبد (تلخابی، ۱۳۸۱:۶۲). ایدهآلیسم با واژههایی همچون پندارگرایی، تصورگرایی، آرمانگرایی، اصالت تصور، انگارگرایی، نیز بیان شده است (فراهانی،۱۳۸۴). پدیده ها را براساس آنچه به روح و تصور نسبت داده می شود تفسیر می نماید و «عقل یا ذهن» یا «روح» را مقدم بر ماده میداند. هسته مرکزی این فلسفه، آگاهی شخصی از خود است که پیوسته رو به کمال است. عقل یا ذهن را ثابت نمیداند بلکه معتقد است که در واقع یک جریان وفرایند است (شعاری نژاد، ۱۳۶۵). فلاسفه وصاحب نظران ایده آلیستی: سقراط، افلاطون، برکلی، فیخته، شلینگ، هگل، کانت، دکارت، آگوستین، فروبل، برادلی، کروچه، ریس، هاریس، هرن، هاکینگ، جنتیل، باتلر، برگسن(علوی، ۱۳۸۶). انواع ایدهآلیسم: ۱- ایده آلیسم کلاسیک(افلاطون) ۲- ایدهآلیسم دینی(اگوستین) ۳- ایدهآلیسم جدید(دکارت، برکلی، کانت، هگل)( علم الهدی،۱۳۸۶).