هیچ چیزم در این عالم نباشد افتخار
راه من راهی به عرض کبریاست
قهرمانم، قهرمانم، من ز نسل آرشم
مهربانم، دین من دین نبی است
خاک تو یعنی تمام غیرتم ایران من
خاک پاکت سجدهگاهم ای وطن
جز به اینکه نام من ایرانی است
شیوه و تدبیر من انسانی است
پیش چشم دشمنان چون آتشم
پهلوانم چون که مولایم علی است
پیش تو با آسمان هم وسعتم ایران من
جان من باشد فدایت ای وطن
(بخش آواها tebyan.net)
در شعر مذکور، واژهها و مفاهیمی همچون «ایران»، «آرش»، «علی»، «نبی»، «دین»، «سجدهگاه» و «وطن» به کار برده شده است که نشان از سازگاری و همسویی عرق دینی و ملی دارد. در مواقعی مانند پررنگشدن پرونده هستهای یا برگزاری انتخابات مختلف یا مراسم ملی ـ اسلامی همانند سالروز پیروزی انقلاب اسلامی، برخی سرودهها به صورت مکرر از رسانه ملی پخش میشود که در وحدت ملی و بسیج عمومی نقش قابل توجهی دارد. برای مثال:
نام جاوید وطن، صبح امید وطن، جلوه کن در آسمان، همچو مهر جاودان وطنم ای هستی من، شور و سرمستی من، جلوه کن در آسمان، همچو مهر جاودان، بشنو سوز سخنم، که همه آواز تو منم، همه جان و تنم، وطنم، وطنم، وطنم (سالار عقیلی)
یا سروده «سفر برای وطن» مرحوم محمد نوری که در مسئله خلیج فارس، انرژی هستهای، دفاع مقدس و … توجه مخاطبان زیادی را به خود جلب کرد، نمونهای از حس وطندوستی و عشق به میهن است:
ما برای بوسیدن خاکستر قلهها
ما برای آنکه ایران خانه خوبان شود
ما برای آنکه ایران گوهری تابان شود
ما برای بوییدن بوی گل نسترن
ما برای نوشیدن شورابههای کویر
ما برای خواندن این قصه عشق به خاک
ما برای جاودانه ماندن این ارث پاک
چه خطرها کردهایم
رنج دوران بردهایم
خون دلها خوردهایم
چه سفرها کردهایم
چه خطرها کردهایم
رنج دوران بردهایم
خون دلها خوردهایم
(محمد نوری، tebyan.net)
حجم سرودههای ملی در کنار اشعار مذهبی نشان میدهد که وضعیت سیاسی ـ اجتماعی ایران در نسبت با منازعات بینالمللی و بحرانسازی دشمنان، وضعیت ویژهای است و در نیاز به انسجام ملی و وحدت ملی به امری دائمی تبدیل شده است؛ بنابراین جمهوری اسلامی هم از منظر مصلحت و تدبیر و تیزبینی و هم ازمنظر همافزایی و آمادگی عمومی، از همه ظرفیتهای غیرمغایر با اسلام بهره میگیرد. همانگونه که سطح تضادهای سیاسی و معرفتی با غرب، تهدید نظامی را به عنوان یک احتمال همیشگی بالای سر ایران نگه داشته و ایران توانسته با دو نیروی نظامی موازی در دریا و هوا و زمین، قدرت بازدارندگی خود را گسترش دهد، در حوزه بسیج اجتماعی نیز با بهرهگیری از دو ایدئولوژی اسلام و ناسیونالیسم به قویترین کشور جهان در قدرت بسیجگری تبدیل شده است و بسیاری از مسائل ملی و بینالمللی خود را در سایه حمایت مردمی حل نموده است. اصولاً ایران در نسبت با کشورهای معارض در بعد نظامی، اقتصادی و جغرافیایی برتری خاصی ندارند، آنچه جسارت و شجاعت امام و رهبران و مسئولین کشور در مقابل دشمنان را ارتقا داده است، پشتوانه مردمی است. غیرت ملی و غیرت دینی هر دو در پیوند با یکدیگر در صحنههای مهم انقلاب اسلامی به عنوان شاخصهای بسیجگر عمل میکنند. غائله ۱۸ تیرماه ۱۳۷۸ در ۲۳ تیرماه همان سال با حضور مردمی به پایان رسید، غائله بعد از انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ نیز با حضور پررنگ مردمی در ۹ دی ماه ۱۳۸۸ به پایان رسید.
۴ـ۶ـ گرامیداشت شخصیتهای ملی ـ مذهبی
اگرچه جمهوری اسلامی ایران به برتریطلبی ناسیونالیست باستانگرا اعتقادی ندارد اما برای مفاخر ملی و خوشنام تاریخ ایران احترام ویژه قائل است و در مناسبتهای مختلف آنان را گرامی میدارد. علاوه بر شخصیتهای سدههای میانی همچون حافظ، سعدی، مولوی، بوعلیسینا، غزالی، خیام، فارابی، خواجهنصیرالدین طوسی و دهها شخصیت دیگر تاریخی، در تاریخ معاصر نیز از حرکتها و شخصیتهای غیروابسته حمایت کرده است و برای برجستهکردن برخی شخصیتهای ملی معاصر هزینههای زیادی را صرف ساخت فیلم یا سریال نموده است. گرامیداشت شخصیتهایی مثل عباس میرزا (در سریال تبریز در مه) امیرکبیر، ستارخان، باقرخان، رئیس علی دلواری، محمدتقی خان پسیان و میرزاکوچک خان جنگلی در کنار شخصیتهای مذهبی همچون مدرس، نواب صفوی، علامه امینی، شیخ فضلاله نوری و فرماندهان شهید جنگ تحمیلی، نشانگر این همسویی و توجه مشترک است. شخصیتهای غیرمذهبی و ملی که از دو خصیصه دور بودهاند، همیشه مورد تکریم جمهوری اسلامی بودهاند؛ اول اینکه در رفتار و منش آنان وابستگی به اجانب نبوده باشد و دوم اینکه به ستیز با اسلام برنخاسته باشند. برای مثال، ستارخان و باقرخان به همراه سردار اسعد بختیاری و محمدولی خان تنکابنی به صورت مشترک رهبران فاتح تهران بعد از استبداد صغیر بودند اما به دلیل نزدیکی سردار اسعد و محمدولیخان تنکابنی به انگلستان، نام آنان را در کنار ستارخان و باقرخان نمیبینیم. خیابانهایی در کشور به نام آن دو سردار ملی هست اما نام دو نفر اخیر را در هیچ جای ایران نمیبینیم. نمیتوان گفت که ستارخان و باقرخان افراد مذهبی بودند بلکه عرق وطنگرایی و آزادگی و مستقل بودن آنها بدون توجه به گرایشات مذهبی مورد توجه است.
۵ـ۶ـ انرژی هستهای
بومی بودن چرخه تولید انرژی هستهای، یکی از عرصههای غرورآفرین ایرانیان شدهاند. دستیابی به این انرژی که جنبه راهبردی دارد، در حس اعتماد به نفس و عزت نفس ایرانیان تأثیر بسزایی داشته است. عقده عقبماندگی تاریخی در مقابل غرب باعث گردیده است تا این مهم به جهت ذهنی ـ روانی بخشی از عقده حقارت را جبران نماید و از آنجا که تمدن غرب دارای دو رویه است که هم صاحب تمدن و پیشرفت است و هم در سایه این پیشرفت سلطهطلبی را دنبال میکند. ایرانیان، مخالفت غرب با روند هستهای کشور را در امتداد عقب نگه داشته شدن توجیه میکنند. از آنجا که این مسئله از مصادیق قطعی منافع ملی است، به زودی در سطح مطالبه ملی طرح شد و مردم بارها در میدانهای مختلف حمایت خود را از آن اعلام کردند. به صورتی که اکنون برای حاکمیت نیز دشوار است که از مطالبات اولیه خود (حتی به صورت تاکتیکی) عدول نماید.
بسیاری در ایران این دستاورد را با ملیشدن صنعت نفت مقایسه میکنند که نباید بر سر فشارهای مربوط کوتاه آمد و باید هزینههای آن را پرداخت. در ملی شدن صنعت نفت تحریمهای نفتی مشکلات عدیدهای را برای درآمد کشور ایجاد کرد که مشابه تحریمهای امروز است. اما سطح اهمیت این مسئله در مقایسه با ملی شدن نفت چارچوب مفهومی و ذهنی مردم را معنا میبخشد تا در استقامت هستهای که برخی رسانههای غربی از آن با عنوان «ناسیونالیسم هستهای» نام میبرند، مقاومت بیشتری از خود نشان دهند. بسیاری از مردم هرگونه عقبنشینی از این دستاورد را با عهدنامه تلخ ترکمنچای مقایسه میکنند که بدون هیچ دستاوردی بخش وسیعی از کشور تحویل بیگانگان شد و از آنجا که فهم عهدنامه ترکمنچای و ایضاً عهدنامه گلستان برای مردم به عنوان تحقیرآمیزترین مسئله ایرانیان جلوهگر شده است؛ اهمیت ایستادگی ملی را دو چندان نموده است. غرب تلاش می کند با تشدید تحریمهای اقتصادی، مسئله فروپاشی از درون را برای ایران رقم بزند اما با وجود تلاشهای سخت برای ناهماهنگی سیاسی، اجتماعی داخلی، «ناسیونالیست هستهای» عاملی است که این ملت را متحد میکند و جدایی سیاسی و اجتماعی را به حداقل میرساند و به ویژه قدرت برون مرزی ایران را تقویت میکند (خبرگزاری مهر به نقل از مؤسسه مطالعاتی pinr).
شعار «انرژی هستهای حق مسلم ماست» نشان از «مایی» دارد که دارای عقبه و پیشینه کهنی است که این استحقاق را دو چندان میکند. مطالبه هستهای را میتوان از تأثیرات فرهنگ بر هویت ملی نیز بررسی نمود. معرفتشناسی فرهنگی یا جامعهشناسی معرفت نیز برای تحلیل نگرش ایرانیان در این باره مهم است؛ بنابراین شاید ایرانیان به دستاوردهای اقتصادی این مهم چندان توجهی نداشته باشند یا برای آنان عینیت یافته نباشد. اما فرهنگ، پایه و اساس انتخاب و گزینش سایر ترجیحات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است. در جریان پررنگ شدن گفتمان انرژی هستهای و تأکید بر آن به عنوان حق مسلم جامعه ایرانی میتوان به ریشهها و پیشینههای فرهنگی جامعه ایران و نیز ارزشها و اعتقادات آنان در مصمم بودن ایشان به دفاع از این امر و همیاری با دولت توجه نمود. رفتار سیاسی افراد یک جامعه به شدت از پیشینه فرهنگی و هویتی آنان ناشی میشود (نقیبزاده، ۱۳۸۰، ص۲۵). به طور مثال، ایرانیان قبل از اسلام به نبرد خیر و شر و تسلیمنشدن در مقابل ظلم و زور و توانایی دیو و اژدها اعتقاد زیادی داشتند و نیز ایرانیان پس از اسلام به تضاد نور و ظلمت و پیروزی نور اعتقاد داشتند و نیز عدالت را به عنوان عاملی ارزشی در شکلگیری جامعه محترم میشمردند و همچنین بر ارزشهای قرآنی که آنان را دعوت می کند تا خود را چنان مجهز نمایند تا در دل کافران ترس و رعب ایجاد شود و نیز بر اساس این ارزش که در هیچ صورتی سلطه کافران بر مؤمنان امکانپذیر نیست، دولت ایران در زمان کنونی با یادآوری این ارزشها به ملت از طریق نهادهای فرهنگی مختلف اعم از رسانهها، مدارس و… آنان را به دفاع از این امر که نمادی از تمامی ارزشهای بیان شده آنان است، دعوت می کند. اقشار مختلف جامعه ایران اعم از قومیتها و مذاهب مختلف نیز با دفاع از این امر به عنوان مسئله مشترک خود در راستای تقویت هویت ملی و وسیعتر شدن مفهوم «مای ایرانی» میپردازند.
نکته حائز اهمیت دیگر اینکه انرژی هستهای بومی به دو صورت تأثیرات بینالمللی ملت ایران را رقم میزند و بر روابط بینالملل مؤثر است و این خود واجد ارتقای قدرت ملی، غرور ملی و جایگاه جهانی است؛ اول همکاری هستهای با کشورهای ناهمسو با امریکا که برخورد ناعادلانه با ایران را نمیپسندند و این همکاری میتواند به انسجام جبههای آنان کمک نماید. دوم اینکه سطح تعاملات علمی ایران را با کشورهای پیشرفته ارتقا میبخشد. سطح ارتباطات علمی از حالت یک جانبه بودن خارج میشود و به تبادل دو طرفه علمی تبدیل میشود. قرار گرفتن اسرائیل در نوک پیکان مقابله با انرژی هستهای ایران، حساسیت ایرانیان و اصرار بر تولید آن را دو چندان نموده است و عجین شدن مسئله شهادت با انرژی هستهای (ترور دانشمندان هستهای کشور در سالهای ۱۳۸۹ و ۱۳۹۰) باعث گردید که عرصه علمی کشور رنگ و بوی معنویت و جهادگونه بگیرد و به عنوان دریچهای از جبهه جنگ مستقیم دشمنان جلوه نماید.
شهادت دانشمندان هستهای ارزشگذاری فرهنگی و سیاسی ایرانیان بر انرژی هستهای را برجستهتر کرد و عزم ملی را برای استمرار این مهم دو چندان کرد. ترور دانشمندان به عنوان یک اصل بیمنطق، مسئله عدالتخواهی فرهنگی ایرانیان را برجستهتر نمود. در عین حال هرگونه مسامحه حاکمیت در اینباره را دشوار نموده است. به تعبیر دیگر، ملت ایران در مسئله هستهای از دولت مصممتر شدهاند. علاوه بر حمایتهای میدانی و راهپیماییهای ملی از اقدامات هستهای دولت، سنجشهای اجتماعی نیز نشان میدهد که مطالبه انرژی هستهای به یک مسئله ملی تبدیل شده است. طبق نظرسنجی مرکز ملی سنجش افکار عمومی ایران در سال ۱۳۸۴ که در بین دبیران و دانشآموزان انجام شده است بیش از ۳/۹۰ درصد دبیران و ۶/۸۸ درصد از دانشآموزان ایرانی با رد ادعای قدرتهای خارجی مبنی بر دست برداشتن ایران از فناوری هستهای به دلیل بهرهمندی از منابع انرژی، بر حق استفاده صلحآمیز از انرژی هستهای تأکید کردهاند. حتی ۲/۶۸ درصد دبیران و ۲/۵۷ درصد دانشآموزان دبیرستانی همکاری ایران با آژانس انرژی اتمی را فراتر از معاهدهی NPT داشتهاند. ۱/۶۵ درصد دبیران با این موضوع که ایران در صورت تهدید کشورمان به ارجاع پروندهاش به شورای امنیت با شرایط کشورهای اروپایی موافقت کند، مخالفت کردهاند و ۵/۶۳ درصد از ایشان نیز همین پاسخ را حتی در صورت تهدید ایران به تحریم اقتصادی و سیاسی تکرار کردهاند.در عین حال ۹/۶۴ درصد و همچنین ۲/۶۹ درصد از دانشآموزان نیز به ترتیب همیننظر دبیران را تأیید کردهاند و ۵/۸۱ درصد دبیران و ۲/۷۸ درصد دانشآموزان رفتار کشورهای اروپایی با انرژی صلحآمیز هستهای ایران را تبعیضآمیز و متأثر از امریکا دانستهاند. همچنین ۶/۷۴ درصد از دبیران و ۸/۶۰ درصد دانشآموزان رفتار آژانس بینالمللی انرژی هستهای را با ایران تبعیضآمیز و سیاسی دانستهاند. در این سنجش فقط ۵/۵ درصد دبیران و ۱/۶ درصد دانشآموزان با تعطیلی مراکز غنیسازی هستهای در صورت به نتیجه نرسیدن مذاکرات و ارجاع پرونده هستهای به شورای امنیت، موافقت کردهاند که درصد بسیار ناچیزی را به خود اختصاص میدهد و نشان از اجماع ملی بین جوانان و فرهنگیان کشور در مسئله هستهای دارد. ۵/۷۸ درصد دبیران استفاده صلحآمیز از انرژی هستهای را حیثیتی و اقتصادی خواندهاند که این میزان در دانشآموزان ۱/۷۷ درصد بوده است در خصوص تأثیر مخالفت امریکا و کشورهای اروپایی با ادامه تحقیقات هستهای ایران، حدود ۲/۶۷ درصد از پرسششوندگان دبیر و ۹/۵۸ درصد از دانش آموزان به این نکته تأکید کردهاند که مخالفتهای غرب با برنامه هستهای ایران موجب افزایش همبستگی ملی در داخل خواهد شد و ۵/۱ درصد از دبیران و ۵/۷ درصد دانشآموزان روند مذکور را موجب ایجاد مشکلات اقتصادی دانستهاند. میانگین سنی دبیران در این سنجش ۳۹ سال و دانشآموزان ۲/۱۷ سال بوده است (کیهان، شماره ۱۸۴۸۰، ۲۷/۱۲/۸۴، ص۱۴). علاوه بر این، حمایتهای دانشجویان از این مسئله بارها با ایجاد حلقههای انسانی در اطراف مرکز هستهای نطنز و تهران و بوشهر اتفاق افتاده است. در پاییز ۱۳۸۴ بیش از بیست هزار دانشجو مرکز هستهای نطنز را با حلقه انسانی به محاصره درآوردند (۱/۷/۱۳۸۴،www.snn.ir).
ثبت «روز ملی فناوری هستهای» در تقویم سالانه در روز بیستم فروردین هر سال و طراحی برنامهها و افتتاحیههای جدید در این روز و برگزاری جشن نمادین اقوام مختلف در این روز باعث گردیده است که همبستگی حداکثری ملی در این مسئله اتفاق بیفتد؛ چرا که در بعد علمی ملت ایران را در تراز کشورهای مهم جهان قرار میدهد و ارتقای جایگاه ملی و فراملی را به دنبال دارد. بنابراین مسئله انرژی هستهای ایران قبل از آنکه ایدئولوژیک و دینی باشد امری ملی است. اینجا کفه ملی، برتر از هویت دینی است اما با ارزشهای دینی و ملی آمیختگی دارد که به غرور و هویت تاریخی و فرهنگی ایرانِ قبل و بعد از اسلام ارجاع شده است.
۶ـ۶ـ خلیجفارس
مسئله ایران هراسی که پس از وقوع انقلاب اسلامی در ایران، توسط رسانههای غربی برجسته شده، باعث گردید که حاکمان موروثی کشورهای عربی حاشیه خلیجفارس از گسترش انقلاب اسلامی احساس خطر نمایند؛ بنابراین تلاش کردند با ایجاد شورای همکاری خلیج فارس، انسجام خود را حفظ و برای آنچه برنامه بلند پروازانه ایران برای گسترش انقلاب اسلامی میخواندند، مقابله کنند. اخذ تصمیمات جمعی، خریدهای تسلیحاتی کلان از غرب، در اختیارقراردادن پایگاه نظامی به امریکا و متحدان و تبلیغات رسانهای، بخشی از تدابیر آنان میباشد. بخشی از اقدامات آنان مربوط به «شیعه هراسی» و بخشی نیز به «ایران هراسی» اختصاص دارد؛ بنابراین در یک عکسالعملسازی، مسئله را به تقابل ناسیونالیسم «عربی» در مقابل «فارس» ارجاع دادند و تلاش نمودند، ایران را کشوری توسعهطلب که جزایری را در خلیجفارس اشغال کرده است معرفی نمایند، غرب نیز در این مسئله برای حضور بیشتر در خلیجفارس و اشراف بر منابع آن از یک سو و فروش تسلیحات به کشورهای عربی از سوی دیگر وارد شد. از جمله مسائل تقابلی آنان که با هویت ملی ایرانیان ارتباط مستقیم دارد، تغییر نام خلیج فارس به نام مجعول «خلیج» یا «خلیج عربی» بود تا بدین وسیله مسئله را فارسی ـ عربی کرده و ناسیونالیست عرب را علیه ایران تحریک نمایند و برای خود هویتی جدید دست و پا نمایند.
واکنش دولت و ملت ایران به این مسئله از ضریب اهمیت خاصی برخوردار است، به صورتی که برنامههای مختلفی را برای حفظ این هویت ملی ـ تاریخی طراحی نمودند. «جشنواره شعر خلیج فارس»، «روز ملی خلیجفارس» و نامگذاری بسیاری از خیابانها و نهادهای کشور به این مهم از جمله این اقدامات است. نوشتن نام خلیجفارس به صورت برجسته در درون نقشه ایران در ملاقاتهای خارجی و حک آن در پشت سر محل ملاقاتها و کنکاشهای تاریخی در عمق تاریخ در این خصوص، بررسی اسناد قرنهای گذشته در موزههای قدیمی جهان و واکنشهای شدید به هر کشور و مجموعهای که از واژهای غیر از خلیجفارس استفاده میکند، نمونههایی از این حساسیتهاست. علیرغم اینکه نام خلیجفارس برگرفته شده از نام یکی از اقوام ایران است نه «خلیج ایران» اما همه اقوام ایرانی به صورت متحد، آن را به هویت ملی ارجاع میدهند و از آن حمایت کردهاند. مذهبیون کشور نیز به این مسئله بسیار حساس هستند. در محافل غیررسمی و رسانهای بعضاً پیشنهاداتی ارائه شد که: چون کشورهای حاشیه خلیجفارس اسلامی هستند، نام مشترکی با عنوان «خلیج اسلام» انتخاب شود که هیچ موقع مورد توجه نظام و ملت قرار نگرفت؛ چرا که قدمت تاریخی خلیجفارس، خود هویتبخش و نشانگر پیشینه و ریشه تاریخی مردم این سرزمین است. پرداختن به اسناد تاریخی، حقانیت و پیشینه این نام و تعلق آن به فارسها در این پژوهش مدنظر نیست اما همانگونه که تحریف نام آن حس ملیگرایی را تحریک میکند، خاستگاه تحریف آن هم در ناسیونالیست رقیب است. کشورهای عربی از دهه ۱۹۶۰ میلادی با گسترش اندیشههای عربی توسط جمال عبدالناصر از نام خلیج عربی استفاده میکنند. این مطلب طی بخشنامهای از طرف اتحادیه عرب به همه کشورهای عربی رسماً ابلاغ شده است. اما سایر کشورهای جهان و سازمانهای بینالمللی همچنان از نام تاریخی و کهن خلیجفارس به صورت رسمی استفاده میکنند و گاهی اوقات ممکن است در مکاتبات غیررسمی تحت نفوذ مالی عربها، عبارت خلیج را به کار ببرند (وبگاه مؤسسه جغرافیایی، کارتوگرافی سحاب، ۲۸/۳/۱۳۹۰).
فهمی هویدی، نویسنده معروف عرب به کنایه به کثرت ساکنان غیرعرب در کشورهای عربی خلیجفارس اشاره میکند و اعلام کرده است که در چند سال آینده عربها میان انبوه جمعیت غیربومی گم خواهند شد. هندیهای مقیم قطر، امارات، کویت، بحرین و عمان از بومیان عرب بیشتر است. بومیان قطر ۱۵ درصد ساکنان آن را تشکیل میدهند، چگونه چنین هویت ملی میتواند به عنوان کشور ملت و هویت ملی قومی تعبیر شود (روزنامه همشهری، بحران هویت در حاشیه جنوبی خلیجفارس، ۲۹ دسامبر ۲۰۰۶). اندیشمندان دیگر جهان عرب همچون سیدقطب، حسن البناء، شیخ شلتوک، یوسف قرضاوی، عبدالهادی التازی، احمد الصراف، محمدعابد الجابری و عبداله بنکیران نخستوزیر مراکش از لفظ خلیج فارس استفاده کردهاند (همان). در قاهره خیابانی با نام خلیج فارس وجود داشته است که تصویر آن نیز موجود است.کشورهای عربی در راستای تخفیف هویت ملی ایرانیان و تقویت ریشههای تاریخی خود تلاش نمودند نام خلیج عربی را جهانی کنند. چند مؤسسه امریکایی و اروپایی نیز با سناریویی از قبل طراحی شده، جعل نام این دریای تاریخی را به شکل وسیعتری ادامه دادند، به طوری که در سال ۱۳۸۳ مؤسسه امریکایی نشنال جئوگرافی در اطلس جغرافیایی خود در کنار نام خلیجفارس از واژه خلیج عربی نیز استفاده کرد. چند سال بعد از آن، یعنی در سال ۱۳۸۵ مسئولان موزه «لوور» پاریس واژه خلیج عربی را به جای خلیج فارس به کار بردند و پس از اعتراض شدید ایرانیان داخل و خارج از کشور مجبور به عذرخواهی شدند. نام خلیج فارس توسط گوگل و نیروی دریایی ارتش امریکا نیز مورد تحریف واقع شد (۱/۲/۱۳۸۵، www.asreiran.ir).