” فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً"(سوره فصلت، آیه ۱۱)؛یعنی به آسمان و زمین گفت: باید بیائید چه به رغبت و چه به زور.
و اما اینکه چرا جنگیدن و قتال بر مؤمنین کره و گران بوده؟ یا از این جهت است که در جنگ جانها در خطر قرار مىگیرد، و حداقل خستگى و کوفتگى دارد و ضررهاى مالى به بار مىآورد، و امنیت و ارزانى ارزاق و آسایش را سلب مىکند، و از این قبیل ناراحتىها که مورد کراهت انسان در زندگى اجتماعى است به دنبال دارد. لذا خداوند در آخر آیه فرمود: این حکم یعنى حکم قتال که شما از آن کراهت دارید، حکمى است که خداى داناى به حقایق امور تشریع کرده، و آنچه شما آگاهى دارید و مىبینید مستند به نفس شما است، که بجز آنچه خدا تعلیمش داده علمى ندارد، و از حقایق بیشترى آگاه نیست. پس ناگزیر باید در برابر دستورش تسلیم شوید.”[۲۴۸]
روشن است قبول یک مکتب و فرمانهاى آن در مواردى که به سود انسان تمام مىشود، دلیل بر ایمان به آن مکتب نیست؛ بلکه آنجا که ظاهرا به زیان انسان است اما در واقع مطابق با حق و عدالت است اگر پذیرفته شود، نشانه ایمان است؛ خداوند در قرآن می فرماید:
“فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیماً"(سوره نساء، آیه ۶۵)؛ به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اینکه در اختلافات خود، تو را به داورى طلبند و سپس از داورى تو، در دل خود احساس ناراحتى نکنند و کاملا تسلیم باشند.
“زبیر بن عوام” که از مهاجران بود با یکى از انصار (مسلمانان مدینه) بر سر آبیارى نخلستانهاى خود که در کنار هم قرار داشتند، اختلافى پیدا کرده بودند، هر دو براى حل اختلاف خدمت پیامبر ص رسیدند، از آنجا که باغستان زبیر در قسمت بالاى نهر و باغستان انصارى در قسمت پائین نهر قرار داشت پیامبر ص به زبیر دستور داد که اول او باغهایش را آبیارى کند و بعد مسلمان انصارى (و این مطابق همان سنتى بود که در باغهاى مجاور هم جریان داشت) اما این مرد انصارى به ظاهر مسلمان از داورى عادلانه پیامبر ص ناراحت شد و گفت: آیا این قضاوت به خاطر آن بود که زبیر، عمهزاده تو است؟! پیامبر ص از این سخن بسیار ناراحت شد به حدى که رنگ رخسار او دگرگون گردید، در این موقع آیه فوق نازل شد و به مسلمانان هشدار داد.[۲۴۹]
آیت الله مکارم در تفسیر آیه می فرمایند: “گرچه شان نزول خاصى براى آیه فوق نقل شده است ولى همانطور که بارها گفتهایم شان نزولهاى خاص، هیچگاه با عمومیت مفهوم آیه منافات ندارد، و به همین دلیل این آیه مىتواند مکمل بحث آیات قبل نیز بوده باشد. در این آیه خداوند سوگند یاد کرده که افراد، ایمان واقعى در صورتى خواهند داشت که پیامبر (ص) را در اختلافات خود به داورى بطلبند و به بیگانگان مراجعه ننمایند (فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ) سپس مىفرماید:” نه فقط به داورى را به نزد تو آورند بلکه هنگامى که تو در میان آنها حکمى کردى، خواه به سود آنها باشد یا به زیان آنها، علاوه بر اینکه اعتراض نکنند در دل خود نیز احساس ناراحتى ننمایند و کاملا تسلیم باشند"(ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً).
گرچه ناراحتى درونى از قضاوتهایى که احیانا به زیان انسان است غالبا اختیارى نیست، ولى با تربیتهاى اخلاقى و پرورش روح تسلیم در برابر حق و عدالت و توجه به موقعیت واقعى پیامبر ص حالتى در انسان پیدا مىشود که هیچگاه از داورى پیامبر ص و حتى دانشمندانى که جانشینان او هستند هرگز ناراحت نخواهد شد، و به هر حال مسلمانان واقعى موظفند روح تسلیم در برابر حق را در خود پرورش دهند.[۲۵۰] امام صادق (صلى اللّه علیه و آله) در روایتی می فرماید: “آن کسى، خدا را دوست دارد که نسبت به هوا و هوس خود مخالف و نسبت به أمر خداى خود مطیع باشد.”[۲۵۱]
۳-۱-۴-۲-۲٫ دیدگاه رفتاری قرآن نسبت به شخصیت مومنان مبنی بر عدم مطابقت امور با خواسته و تمایل فرد؛ نهراسیدن مومنان از شکست در امور(واقعیات)
استمداد از نیروى ایمان و الطاف الهى، عامل مهمی در پیروزى امتحان خداوندی است؛ زیرا کسانى هستند که هر وقت دستخوش حوادث مىگردند، اعتدال خود را از دست داده، گرفتار اضطراب مىشوند؛ اما دوستان خدا چون برنامه و هدف روشنى دارند، بدون حیرت و سرگردانى، مطمئن و آرام به راه خود ادامه مىدهند؛[۲۵۲] قرآن کریم در آیه ۱۵۴ سوره بقره می فرماید:
“الَّذینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصیبَهٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون"(سوره بقره، آیه ۱۵۶)؛ آنها که هر گاه مصیبتى به ایشان مىرسد، مىگویند: «ما از آنِ خدائیم و به سوى او بازمىگردیم.
مومنان از دیدگاه قرآن، باید روحیّهى قوى داشته باشند و شکستهاى موردى آنان را سست نکند و از مشکلات نهراسند؛[۲۵۳] : قرآن کریم در آیه ۱۳۹ سوره آل عمران بیان می فرماید:
“وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ"(سوره آل عمران، آیه ۱۳۹)؛ و سست نشوید! و غمگین نگردید! و شما برترید اگر ایمان داشته باشید!
در باره شان نزول و تفسیر این آیه، آیه الله مکارم می فرمایند: “درباره شان نزول این آیه و چند آیه بعد از آن، روایات متعددى وارد شده است که از مجموع آنها استفاده مىشود که این آیات دنباله آیاتى است که قبلا در باره جنگ احد نازل شده بود، و در حقیقت این آیات تجزیه و تحلیلى است روى نتائج جنگ احد و عوامل پیدایش آن به عنوان یک سرمشق بزرگ براى مسلمانان، و در ضمن وسیلهاى است براى تسلى و دلدارى و تقویت روحى آنها. لذا در این آیه به مسلمانان هشدار داده شده که مبادا از باختن یک جنگ، سستى به خود راه دهند و غمگین گردند و از پیروزى نهایى مایوس شوند؛ زیرا افراد بیدار همان طور که از پیروزی ها استفاده مىکنند از شکست ها نیز درس مىآموزند و در پرتو آن نقاط ضعفى را که سرچشمه شکست شده، پیدا مىکنند و با بر طرف ساختن آن براى پیروزى نهایى آماده مىشوند.”[۲۵۴]
در آیه ۱۰۴ سوره نساء، خداوند خطاب به مومنان در مواجه با دشمنان و عدم سستی مومنان و امیدواری آنان به فضل و رحمت الهی می فرماید:
“وَ لا تَهِنُوا فِی ابْتِغاءِ الْقَوْمِ إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَما تَأْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ ما لا یَرْجُونَ وَ کانَ اللَّهُ عَلیماً حَکیماً"(سوره نساء،آیه ۱۰۴)؛ و در راه تعقیب دشمن، (هرگز) سست نشوید! (زیرا) اگر شما درد و رنج مىبینید، آنها نیز همانند شما درد و رنج مىبینند ولى شما امیدى از خدا دارید که آنها ندارند و خداوند، دانا و حکیم است.
علامه طباطبایی"در بیان آیه می فرمایند:"کلمه” وهن” به معناى ضعف است. و کلمه” ابتغاء” به معناى طلب، و کلمه” الم” به معناى درد و ناراحتى و به تعبیر کوتاه، مقابل لذت است. و جمله:"وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ ما لا یَرْجُونَ” حال از ضمیر جمع غائبى است که در کلمه” تهنوا” نهفته است. و معناى جمله این است که، حال دو طایفه یعنى شما مسلمانان و طایفه کفار، از نظر ناراحتى یکسان است. همانطور که شما ناراحت مىشوید آنها نیز مىشوند، و شما حال بدترى از حال دشمنان خود ندارید، بلکه شما مرفهتر و خوشبختتر از کفارید. براى اینکه شما از ناحیه خدایتان امید فتح و ظفر و امید مغفرت دارید. براى اینکه او ولى مؤمنین است. وشما نیز از مؤمنین هستید. و اما دشمنان شما مولایى ندارند و امیدى که دلگرمشان کند از هیچ ناحیهاى ندارند. و در نتیجه در عمل خود نشاط ندارند و کسى نیست که رسیدن آنان به هدف را ضمانت بکند، و خداى تعالى داناى به مصالح است. و در امر و نهیى که مىکند حکیم است.”[۲۵۵] بنابراین، آیه به امید مومنان به الطاف الهی اشاره دارد.[۲۵۶]
۳-۱-۴-۲-۳٫ دیدگاه شناختی-رفتاری قرآن نسبت به شخصیت مشرکان و منافقان مبنی بر عدم مطابقت امور با خواسته و تمایلشان؛ اضطراب، نگرانی و عکس العمل لجوجانه آنان
خداوند متعال در آیاتی، از شدت ناراحتی و نگرانی مشرکان به هنگام نزول آیات الهی و ذکر خداوند به یگانگی، یاد می کند:[۲۵۷]
“وَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ وَ إِذا ذُکِرَ الَّذینَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ “(سوره زمر،آیه۴۵)؛ هنگامى که خداوند به یگانگى یاد مىشود، دلهاى کسانى که به آخرت ایمان ندارند مشمئزّ (و متنفّر) مىگردد امّا هنگامى که از معبودهاى دیگر یاد مىشود، آنان خوشحال مىشوند.
علامه طباطبایی” در بیان آیه (وَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ ) می فرمایند: “یعنی این که وقتى خدا را یاد مىکنند و نامى از خدایان ایشان نمىبرند، که مصداق روشن آن کلمه"لا اله الا اللَّه” است. و کلمه"اشمازت” از مصدر"اشمئزاز” است که به معناى انقباض و نفرت از چیزى است. و اگر از اوصاف مشرکین تنها مساله بىایمانى به آخرت را نام برد، بدین جهت است که ریشه و اساس نفرت آنان از شنیدن نام خدا، همین بىایمانى به آخرت بوده است، چون اگر به آخرت ایمان مىداشتند و باور داشتند که روزى به سوى خدا برمىگردند و جزاى کردههاى خود را مىبینند، قطعا خدا را پرستش مىکردند، نه اولیاى خود را و هرگز از شنیدن نام خدا به تنهایى نفرت نمىکردند.”[۲۵۸]
قرآن کریم، در آیه ۱۲۷ سوره توبه، از شدت ناراحتی و اضطراب منافقان به هنگام نزول آیات الهی یاد می کند:
“وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَهٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ هَلْ یَراکُمْ مِنْ أَحَدٍ ثُمَّ انْصَرَفُوا صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ"(سوره توبه،آیه۱۲۷)؛ و هنگامى که سورهاى نازل مىشود، بعضى از آنها [منافقان] به یکدیگر نگاه مىکنند و مىگویند: «آیا کسى شما را مىبیند؟ (اگر از حضور پیامبر بیرون رویم، کسى متوجّه ما نمىشود!)» سپس منصرف مىشوند (و بیرون مىروند) خداوند دلهایشان را (از حق) منصرف ساخته چرا که آنها، گروهى هستند که نمىفهمند (و بىدانشند)!
علامه طباطبایی در بیان آیه می فرمایند: “نظر بعضهم” نظر قلق مضطرب است، یعنى بعضى به بعضى نگاه مىکنند، نگاه کردن کسى که مضطرب باشد و بترسد از اینکه اسرارش فاش شده باشد؛ زیرا یکی از خصایص منافقین این است که وقتى سورهاى از سورههاى قرآن نازل مىشد، منافقان به یکدیگر نگاهى مىکردند که معناى نگاه کردنشان این بود که آیا کسى شما را مىبیند؟ و این حرف، حرف کسى است که مطلبى را بشنود که طاقت شنیدنش را نداشته، و نتواند قیافه خود را از ناراحتى حفظ کند، و از قلق و اضطراب درونى، رنگش هم عوض شود و بترسد که دیگران از برگشتن رنگ رویش، آنچه را که در دل او است بخوانند و از سر درونش آگاه شوند، لا جرم به کسى که از حال وى و باطنش خبر دارد رو می کند و از او می پرسد آیا کسى از اطرافیان از وضع وى خبردار شده یا نه. و از ظاهر سیاق برمىآید که معناى” ثُمَّ انْصَرَفُوا صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ” این است که از حضور پیغمبر برمىگردند در حالى که خدا دلهایشان را از فرا گرفتن و دریافتن آیات الهى و ایمان به آن برگردانیده است، به جهت آنکه مردمى هستند که حرف حق به گوششان نمىرود".[۲۵۹]
آری، ریشه تمام انحرافات مشرکان و منکران معاد، تکبر و خود برتربینى، زیر بار حق نرفتن و بر سر سنتهاى غلط و تقالید باطل، اصرار و لجاجت ورزیدن و به همه چیز غیر از آن (آنچه که آنان می پسندند) با دیده تحقیر نگریستن می باشد. در بعضى از آیات قرآن، عذاب الهى مستقیما در ارتباط با استکبار معرفى شده، چنان که در آیه ۲۰ سوره احقاف مىخوانیم:” فَالْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ"؛ امروز عذاب خوارکننده جزاى شما است به خاطر آنکه در زمین به ناحق استکبار مىکردید.[۲۶۰]
نتیجه بررسی تطبیقی: با توجه به آیات قرآن، اعتقاد فرد مبنی بر وحشتناک بودن و فاجعه دانستن امور به خاطر عدم مطابقت با خواسته و میل او، اعتقاد قابل قبولی نیست؛ زیرا در بینش توحیدی، رضا و خشنودی خدا در هر کاری حتی اگر مطابق با خواسته و تمایل فرد نباشد، مقدم است و او تسلیم به قضا و قدر الهی می باشد. در دیدگاه شناختی قرآن، خیر و شرّ واقعی انسان در کراهت و محبّت نفسانى او نمی باشد؛ چه بسا او چیزى را ناخوشایند دارد، ولى خداوند خیر زیاد در آن قرار داده باشد؛ و این به خاطر آن است که انسان به همهى مصالح خویش آگاه نیست. در دیدگاه رفتاری قرآن، مومنان از مواجه با مشکلات و واقعیات نمی هراسند و امیدوار به الطاف الهی می باشند. اما مشرکان و منافقان به خاطر عدم ایمان به خدا، زمانی که اوضاع و امور آنان بر طبق میل و خواسته آنها پیش نرود، پیوسته در نگرانی و اضطراب به سر می برند.
با توجه به آموزه های قرآن، این باور غیر عقلانی که “آلبرت الیس” مطرح می کند، با آموزه های قرآن منطبق می باشد. اما از آن جا که الیس در درمان این باور غیر عقلانی، معتقد به معقول اندیشی فقط به صرف این که فرد بتواند خود را با واقعیات وفق دهد، می باشد؛ این با آموزه های اسلام تا حدودی منطبق می باشد؛(زیرا همان طور که گفته شد زیر مبنای فکری الیس با آموزه های دین اسلام، قابل انطباق نیست). در آموزه های دین اسلام، فرد، مشیت و اراده خدا را در هر کاری مقدم می بیند و تسلیم به قضاء و قدر الهی است؛ و خداوند متعال هم در آیات متعددی، همراهی خویش را به انسان ها اعلام کرده است تا آنان خود را از قلمرو حمایتی خداوند خارج ندانند؛[۲۶۱] که البته، این اعتقاد الهی با بهداشت روانی فرد سازگارتر است؛ زیرا فرد به تکیه گاهی، مطمئن است که شکست ناپذیر و مقتدر است. اما فرد غیر الهی در قبول عدم مطابقت امور با خواسته و میلش، فقط به صرف این که بتواند خود را با واقعیات وفق دهد، موافق است. لذا اگر فردی نتواند خود را با واقعیات وفق دهد، چه بسا به اختلالات روانی دچار می شود.
بنابراین، پس از بررسی این باور غیر عقلانی، و تطبیق آن با آموزه های قرآن کریم، می توان به این نتیجه رسید که این دیدگاه در قرآن، همانند نظریه الیس، دارای ابعاد شناختی- رفتاری است و آدمی می تواند از طریق آگاهی و شناخت نسبت به این که همیشه خیر و شرّ انسان ها همراه با تمایلات نفسانی آنان نمی باشد، به اصلاح رفتارهای خود(نهراسیدن از مواجه با واقعیت ها) به مبارزه با این باور غیر عقلانی بپردازد. با این تفاوت که در روان شناسی، مراجع و با کمک درمانگر، راهکارهای شناختی و رفتاری آن ها را تعیین می کنند(درمانگر به بیمار کمک می کند تا فرد، بتواند خود را با واقعیات وفق دهد و آن چه را فرد می تواند تغییر دهد، تغییر دهد؛ و آن چه را که نمی تواند تغییر دهد، موقرانه بپذیرد و فرق این دو را بداند).[۲۶۲] اما در قرآن، راهکارهای شناختی و رفتاری از قبل به طور کامل از سوی خداوند تعیین و تعریف گشته اند. زیرا که خداوند متعال بهترین درمانگر آدمی است که نفس و روان او را به طور کامل می داند.
۳-۱-۵٫ باور غیر عقلانی شماره پنج
اعتقاد فرد مبنی بر نداشتن توانایی در کنترل هیجانات به هنگام بروز مشکلات (به عبارت دیگر، زمانی که فرد با مشکلات زیادی مواجه می باشد، باید احساس بدبختی کند که نمی تواند ناراحتی های خود را کنترل کند و آنها را از بین ببرد.)[۲۶۳]
۳-۱-۵-۱٫ تبیین این باور در روان شناسی
الیس، فنونی را در درمان این باور غیر عقلانی ارائه می دهد؛ که یکی از آن فنون، در اختیار گرفتن سرنوشت هیجانی فرد در هنگام بروز مشکلات است. به این معنا که فرد لازم است در مواجهه با مشکلات، قاطعانه سعی خود را انجام دهد که آن مشکل را نادیده بگیرد و به فکر کنترل آن باشد.
۳-۱-۵-۲٫ نقد و بررسی تطبیقی
قرآن کریم در آیات بسیاری، بر کنترل هیجان و احساس فرد به هنگام بروز مشکلات، اشاره دارد،[۲۶۴] که در دیدگاه شناختی و رفتاری قرآن، بررسی می شود:
۳-۱-۵-۲-۱٫ دیدگاه شناختی قرآن مبنی بر عدم ناتوانایی فرد در کنترل هیجان و احساسش؛ اطاعت خدا، عامل افزایش استقامت
احساس ناتوانی با واقعیت تطبیق ندارد؛ زیرا قدرت و توانایی واقعی نزد خداست؛ و وصل به خدا، قدرتمندی و استقامت می آورد. خداوند در آیاتی به قدرت و توانایی خود اشاره کرده است؛ از جمله:
“….أَنَّ الْقُوَّهَ لِلَّهِ جَمیعاً …"(سوره بقره ،آیه۱۶۵)؛ تمامِ قدرت، از آنِ خداست.
قرآن کریم همچنین در آیه ۵۸ سوره ذاریات می فرماید: “إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّهِ الْمَتینُ"؛ خداوند روزىدهنده و صاحب قوّت و قدرت است!
آیه الله مکارم، در ذیل آیه در تفسیر “متین"می فرمایند: “متین” از ماده"متن” در اصل به معنى دو عضله نیرومند است که در دو طرف ستون فقرات قرار گرفته، پشت انسان را محکم مىسازد، و براى تحمل فشارهاى سنگین آماده مىکند و به همین مناسبت به معنى قدرت و قوت کامل آمده است، بنابراین ذکر آن بعد از کلمه"ذو القوه” به عنوان تاکید است، زیرا “ذو القوه” به اصل قدرت پروردگار اشاره مىکند، و"متین” به کمال قدرت او، و هنگامى که با واژه"رزاق” که آن نیز صیغه مبالغه است همراه گردد این حقیقت را ثابت مىکند که خداوند در دادن روزى به بندگان نهایت توانایى و تسلط را دارد.[۲۶۵]
قرآن کریم، اطاعت خدا را، قدرتمندی و تثبیت نفس انسان معرفی می کند؛ خداوند در آیه ۵۶ سوره مائده می فرماید:
“وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ"(سوره مائده ،آیه ۵۶)؛ و کسانى که ولایت خدا و پیامبر او و افراد باایمان را بپذیرند، پیروزند (زیرا) حزب و جمعیّت خدا پیروز است.
حجه الاسلام قرائتی در تفسیر آیه می فرماید: “این آیه، دلالت به لزوم پذیرش ولایت خدا و رسول و امامان دارد. و چون خداوند غالب است، «وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى أَمْرِهِ» (سوره یوسف، آیه ۲۱)، وابستگان به او هم غالبند. «حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ» و با وعدههاى الهى، حزب اللَّه به آیندهى خود مطمئن است.”[۲۶۶]
خداوند در آیه ۶۶ سوره نساء، عمل به احکام را سبب پایدارى ایمان معرفی می نماید:
“وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما یُوعَظُونَ بِهِ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ وَ أَشَدَّ تَثْبیتاً"(سوره نساء،آیه۶۶)؛ و اگر اندرزهایى را که به آنان داده مىشد انجام مىدادند، براى آنها بهتر بود و موجب تقویت ایمان آنها مىشد.
علامه طباطبایی در بیان"وَ أَشَدَّ تَثْبیتاً” می فرمایند: “یعنى عمل به این مواعظ، نفوس و دلهایشان را برایمان استوارتر مىکرد. و در آیه دیگری قرآن نیز فرموده که خداى تعالى ایمان کسانى که ایمان آوردهاند را استوار مىکند:"یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ …” (سوره ابراهیم ،آیه ۲۷) و لذا، اهل ایمان از نظر منطق، محکم و استوارند." [۲۶۷]
۳-۱-۵-۲-۲٫ دیدگاه رفتاری قرآن مبنی بر تسلط شخصیت مومنان بر کنترل هیجانات و احساساتشان
مومنان در سایه ایمان، نه از گذشته در هراس هستند و تأسف می خورند و نه به آن چه دارند، دلبسته و شاد می شوند؛[۲۶۸] خداوند در قرآن می فرماید:
“لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ …"(سوره حدید،آیه ۲۳)؛ این بخاطر آن است که براى آنچه از دست دادهاید تأسف نخورید، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشید.
آیه الله مکارم در تفسیر آیه می فرمایند: “این دو جمله کوتاه، در حقیقت یکى از مسائل پیچیده فلسفه آفرینش را حل مىکند، زیرا که انسان همیشه در جهان هستى با مشکلات و گرفتاری ها و حوادث ناگوارى روبرو است، و حتى پیشرفتهاى عظیم علم هم نتوانسته و نخواهد توانست جلو حوادث دردناکى همچون زلزلهها، طوفانها، سیلها و بیماریها و امثال آن را بگیرد. قرآن مىگوید: هدف این بوده که شما دلبسته و اسیر زرق و برق این جهان نباشید. و لذا موقعیت این گذرگاه و پلى که نامش دنیا است، و همچنین موقعیت خودتان را در این جهان گم نکنید، دلباخته و دلداده آن نشوید، و آن را جاودانه نپندارید که این دلبستگى، فوق العاده بزرگترین دشمن سعادت شما است، شما را از یاد خدا غافل مىکند و از مسیر تکامل باز مىدارد. و البته این بدان معنى نیست که انسان به مواهب الهى در این جهان پشت پا بزند، و یا از آنها بهره نگیرد، مهم این است که اسیر آن نگردد، و آن را هدف و بهره اصلى خود نشمرد.”[۲۶۹]
حضرت علی(ع) در توصیف شخص زاهد می فرمایند: “ان الناس ثلاثه: زاهد و صابر و راغب، فأما الزاهد فقد خرجت الأحزان و الا فراح من قلبه، فلا یفرح بشیء من الدنیا و لا یأسى على شیء منها فانه فهو مستریح"….؛[۲۷۰]همانا مردم بر سه دسته هستند: زاهد و صابر و راغب؛ اما شخص زاهد،پس غمها و شادی ها از دلش خارج شده، پس به چیزی از دنیا خشنود نمی شود و به فقدان چیزی از آن ناراحت نمی گردد؛ پس او در آسایش است.
بنابراین، انسان مومن در برابر مشکلات، احساس بدبختی نمی کند؛ زیرا معتقد است که صبر در برابر مصیبتها، نتیجه ایمان به مالکیت مطلق خداوند بر تمام هستى است؛ قرآن در این باره می فرماید:
طرح های پژوهشی دانشگاه ها با موضوع بررسی تحریف های شناختی و باورهای غیر منطقی در ...