۱-۱٫ تعریف لغوی
امام، واژهای عربی و به معنای پیشوا، سرپرست و مقتدا است.[۶] راغب اصفهانی در این خصوص مینویسد: «امام کسی است که به او اقتدا میشود، چه شیء مورد اقتدا انسان باشد که به گفتار و کردارش اقتدا شود، یا کتابی باشد یا شیء دیگری، چه این اقتدا حق و صواب باشد و چه باطل و ناصواب».[۷]
برخی متکلمان در خصوص معنای این واژه نوشتهاند: «معنای لغوی واژه امامت آن است که دیگری مورد تبعیت و پیروی قرارگیرد؛ یعنی رئیس باشد و امام کسی است که مورد تبعیت و اقتدا قرار میگیرد. از آن جهت که در مفهوم امامت، تبعیت و اقتدا نهفته است؛ به کسی که نماز جماعت برگزار میکند، امام گویند؛ زیرا مردم در قیام و رکوع و سجده و تشهد به وی اقتدا کرده و از او تبعیت میکنند، بنابراین او مورد تبعیت است».[۸]
لذا میتوان دریافت که واژه امامت، از یک سو «پیشوایی و راهبری» و از سوی دیگر «تبعیت و پیروی» را میرساند، و از معنای لغوی این واژه استفاده نمیشود که امامت و پشوایی در حوزه و قلمرو دینی مردم است یا در حوزه دنیایی آنها. واژهی امام، در قرآن ۱۲ بار به صورت مفرد یا جمع به کار رفته است.[۹] در این استعمالها، امامت به همان معنای لغوی است؛ یعنی به معنای مطلق رهبری و پیشوایی به کار رفته و چیزی بر مبنای آن اضافه نشده است. مثلاً در آیهی ۷۳ سورهی انبیاء میفرماید: «وَ جَعَلْناهُمْ اَئِمَهً یهْدُونَ بِاَمْرِنا» (و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت میکنند). از «یهدون بأمرنا» میفهمیم که امامت مطرح شده در این آیه، امامت حق است. همچنین از بررسی موارد متعددی که واژهی امامت در گفتار معصومینb به کار رفته است، در مییابیم که این واژه در اصل به معنای مطلق پیشوایی و رهبری است. در روایات اسلامی، واژههای امام و امامت از جایگاه بسیار برجستهای برخوردار بوده، از آن به عنوان مقامی الهی یاد شده است که دست اختیار و انتخاب بشر به آن نمیرسد.
۲-۱٫ تعریف اصطلاحی امام در کلام متکلمین شیعه و سنی
این واژه از نظر اصطلاحی معنای خاصی دارد که شیعه و سنی آن را بیان کردهاند. با این تفاوت که در معنای کلی آن اتفاق نظر دارند؛ اما اختلافشان در برخی جزئیات، مصداق، نوع برگزیده شدن و شئون امامت و اختیارات امام است.
۳-۱٫ تعریف علمای بزرگ اهل سنت
سعدالدین تفتازانی و میر سید شریف جرجانی و سیف الدین آمدی گفتهاند:
«الامامه رئاسه عامه لشخص من الاشخاص» (امامت، ریاست عمومی است برای شخصی از اشخاص).[۱۰]
قاضی عضدالدین ایجی گفته است: «الامامه خلافه الرسول فی اقامه الدین بحیث یجب اتباعه علی کافه الامه» (امامت، خلافت (جانشینی) رسول است در اقامهی دین؛ به گونهای که واجب است تبعیت از او برای همهی امت).[۱۱]
سیف الدین آمدی در تعریف دیگری گفته است: «ان الامامه عباره عن خلافه شخص من الاشخاص للرسول فی اقامه الشرع و حفظ حوزه المله علی وجه یجب اتباعه علی کافه الامه» (همانا امامت عبارت است از خلافت شخصی از اشخاص برای رسول در اقامهی شرع و حفظ حوزهی مله (دین) به نحوی که تبعیت از او واجب میشود بر همهی امت).[۱۲]
ابن خلدون نیز نوشته است:
«الامامه خلافه عن صاحب الشرع فی حراسه الدین و سیاسه الدنیا» (امامت خلافت (جانشینی) صاحب شریعت است در حراست از دین و سیاست و مدیریت دنیا).[۱۳]
۴-۱٫ تعریف علمای بزرگ شیعه
شیخ مفید گفته است: «الامام هو الذی له الرئاسه العامه فی امور الدین و الدنیا نیابهً عن النبیk» (امام کسی است که دارای رهبری عمومی در امور دین و دنیا به صورت نیابت از پیامبرk باشد.)[۱۴]
سید مرتضی گفته است: «الامامه رئاسه عامه فی الدین بالاصاله لا عمن هو فی دار التکلیف» (امامت، رهبری عمومی در زمینهی دین به صورت بالاصاله است؛ نه به صورت نیابت از کسی که در سرای تکلیف میباشد.)[۱۵]
علامه حلی گفته است: «الامامه رئاسه عامه فی الدین و الدنیا لشخص من الاشخاص نیابه عن النبیk» (امامت، رهبری عمومی در زمینهی دین و دنیا برای شخصی خاص به عنوان نیابت از پیامبرk است.)[۱۶]
جناب فاضل مقداد نیز همین تعریف را ارائه کرده، ولی به جای «نیابه عن النبی» گفته است: «خلافه عن النبی»[۱۷]
از تعاریف گفته شده استفاده میشود که: اولاً متکلمین شیعه و سنی بر سر تعریف امامت، اختلاف نظر عمدهای نداشته در محورهای اصلی اتفاق نظر دارند. ثانیاً امامت اصطلاحی متکلمین دارای مشخصات زیر میباشد.
۱ـ امامت، ریاست عمومی بر جمیع امت میباشد، نه بر محدودهی جغرافیایی خاص.
۲ـ متعلق امامت امام، امور دین و دنیا بوده، منحصر به دین تنها یا دنیای تنها نیست.
۳ـ امام، خلیفه و جانشین رسول اللهk میباشد، هم در امور دینی هم در امور دنیوی.
همانطور که در روایتی امام رضاg فرمودند: «همانا امامت، قدرش والاتر، شأنش بزرگتر، منزلتش عالیتر، جایگاهش بلندتر و ژرفایش بیشتر از آن است که مردم با خردهای خود به آن برسند یا با آرائشان آن را دریابند یا با انتخاب خود، امامی منصوب کنند. همانا امامت، مقامی است که خدای عزوجل پس از نبوت در مرتبهی سوم به ابراهیم خلیلg اختصاص داده است…. همانا امامت، مقام پیامبران و میراث اوصیا است. همانا امامت، خلافت خدا و خلافت رسول خداk است».[۱۸]
۴ـ اطاعت و تبعیت از امام بر همهی امت واجب و ضروری است.
۵ـ مقام امامت، در هر عصری، تنها برای یک شخص ثابت است و طبق دیدگاه امامیه، این شخص را خداوند معین کرده است.
۶ـ مقام امامت برای امام، اصاله و ابتداءً از جانب خداوند است.
لذا امام در اصطلاح متکلمین، نه مثل سلطان و رئیس جمهور است، نه مثل یک عالم دینی و مفتی صرف؛ بلکه تمام مسئولیتهای حاکمیتی رسول اللهk را دارا میباشد.
به عبارت دیگر، آقای ربانی گلپایگانی مینویسد: از تعریفهای متکلمان اسلامی به دست آمده که «امامت» از دیدگاه آنان هم امور دنیوی را شامل میشود و هم امور دینی را. به عبارت دیگر، از جنبهی غائی، امامت اسلامی صبغهی سکولاریستی ندارد، به گونهای که امور معنوی و دینی خارج از حوزه امامت و رهبری اسلامیباشد و امامت فقط در برقراری عدالت، امنیت و تحقق بخشیدن به نیازهای معیشتی مردم خلاصه شود. بلکه حفظ، اجرای دین و ارزشهای دینی نیز از اهداف امامت میباشد. در مورد رسالت دینی امامت، میان شیعه و اهل سنت این تفاوت وجود دارد که اهل سنت فقط مسئولیت حفظ دین در مقابل دشمنان و فتنه انگیزان و نیزاجرای احکام اسلامی را، به عهدهی امام میدانند ولی شیعه علاوه بر این مسئولیت تفسیر و تبیین درست کتاب و سنت را نیز از وظایف امام میشمرد.[۱۹]
بدین جهت، عصمت را از شرایط لازم امامت میداند. ازجنبهی مشروعیت امامت نیز اعتقاد متکلمان اسلامی برآن است که مشروعیت امامت ناشی از خلافت و نیابت از پیامبر اسلامیk است نه وکالت از جانب مردم. این مطلب بر مبنای انتصاب که مورد قبول شیعه است آشکار است و بر مبنای انتخاب نیز چنان که در کلمات متکلمان اهل سنت گذشت انتخاب و بیعت مردم با امام، موضوعیت ندارد و منشأ مشروعیت امامت به شمار نمیرود. بلکه بعنوان راهی برای کشف رضایت شارع میباشد. حاصل آن که امامت اسلامی، نه از نظر خاستگاه مشروعیت و نه از نظر اغراض و وظایف امامت، به دیدگاههای سکولاریستی ربطی ندارد و در اصل این مسئله، میان شیعه و اهل سنت اختلافی وجود ندارد، اگرچه در جزئیات و تفاصیل آن اختلاف نظرهایی دیده میشود.
-
- ولایت
فرهنگنامه نویسان، نزدیک به ۲۰ معنای متفاوت برای واژه «ولی» و «مولی» بر شمردهاندکه عبارت است از:
۱- القریب (=نزدیک) ۲- المحب (=دوست و دوستار) ۳- الناصر (=یارو یاور) ۴- ابن العم (=پسر عمو) ۵- الصهر(=داماد) ۶- الحلیف (=هم پیمان) ۷- المتولی و المالک للامر (=سرپرست و دارنده و اداره کننده کار) ۸- الصدیق (=دوست) ۹- المعتق (=آزاد کننده برگان) ۱۰- المُعتُق (=برده آزاده شده) ۱۱- الجار (=همسایه) ۱۲- المنعم علیه (=نعمت داده شده) ۱۳- اصحاب (=همراه) ۱۴- ابن الاخت (=پسر خواهر) ۱۵- العم (=عمو)[۲۰] و….
در اینجا برای نمونه به برخی از عبارات لغت نویسان در بیان معنای لفظ «ولی» اشاره میشود. جوهری (۳۹۳هـ.ق.)، از قدیمیترین لغت نویسان نوشته است؛ «ولی به معنای نزدیکی و ما را سرپرستی کرده است؛ یعنی کار ما را او انجام داد و چیزی را سرپرستی کرد. یعنی کارفروختن آن را انجام داد و مولا به معنای سرپرست، بنده، و پسر عمو و داماد آمده است و ولایت به معنای نصرت است و به -کسرآن- به معنای سلطنت است.
سیبویه میگوید: ولایت -به فتح واو- به معنای «نصرت» و به – کسرآن – به معنای سلطنت است و ولایت به معنای قرابت نیز یادشده است و مولا به هم پیمان گفته شده است و کسی که مسئولیت و سرپرستی کاری را برعهده گرفت، به وی «ولی» میگویند و ولایت به – فتح وکسر واو- همانند «امارت» است زیرا اسم برای کسی است که مسئولیت کاری را پذیرفته و به انجام آن اقدام میورزد.[۲۱] ابن منظور(۷۱۱هـ.ق.) علاوه بر معانی یادشده مینویسد: «ولی الشی وعلیه ولایه»[۲۲]، «برآن چیز دست یافت و در آن تصرف کرد» راغب اصفهانی (۵) ۲هـ.ق.) علاوه برمعانی یادشده نوشته است: «ولاه و توالی» به این معناست که دوچیز یا بیشتر به هم برسند به گونهای که میان آن دوفاصله نباشد و ازهم جدا نشوند. این معنا در تعبیر کنایی به مفهوم نزدیکی مکانی، نسبی، دینی، خویشاوندی ویاوری واعتقادی به کاربرده شده است. ولایت به کسر واو به معنای نصرت وبه فتح آن به مفهوم سرپرستی و اداره کردن کاری است.[۲۳] ایشان در ادامه نوشته است ولایت به فتح و کسر واو همچون دلالت است و معنای حقیقی آن اداره کردن و سرپرستی کار دیگران است و «ولی و مولا» در این معنا به کار برده شدهاند. فیومی (۷۷۰هـ.ق.) نیز ضمن یادآوری معانی یادشده نوشته است: «و فلان اولی بکذا ای احق به»[۲۴] «وفلان کس به آن کارشایستهتر است. به معنای آن است که آن کار به او واگذار شود. از ابوالعباس محمد بن یزید مبرد (۲۵۶هـ.ق.)، ادیب و لغت شناس معروف، تعریف «ولی» نقل شده که گفته است: «اصل تأویل الولی الذی هو اولی ای احق و مثله المولی»[۲۵] ریشه معنای حقیقی ولی آن است که به کسی بگویند که شایستهتر و برتر باشد و مولی همانند معنای ولی میباشد. در انتها باید گفت که اگرتمام آن چه گفتیم را به دقت مد نظر قرار دهیم، میتوانیم به طور قطع و یقیین بگوییم که واژه ولی یک معنا بیشترندارد وآن سرپرست و متصدی و مالک امرچیزی یا کسی بودن است و تمامی معانی دیگرکه برای این واژه ذکرکردهاند یا از مصادیق کلی این معنا هستند و یا جزو لوازم و مستلزمات آنند. پس شما از تمام معانی موجود در فرهنگهای کوچک و بزرگ لغت همچون؛ ناصر، نصیر، حبیب، محبوب، معتِق، معتَق، ابن العم، صدیق، خلیل، صهر، وارث، جار، حلیف، در کتابهای تفسیرو فقهه و کلام و غیره… نیز منعکس گردیده است را میتوان به یکی از دو مبنا تفسیر نمود.
سید حسن مصطفوی (م ۱۴۲۸هـ.ق.) از پژوهشگران و زبان شناسان معاصر بعد از یاد کرد دیده گاه لغت نویسان دربارهی واژه «ولی» نوشته است:
«همانا ریشه معنای بنیادین» «ولی» عبارت از: «قرار گرفتن یک چیز پیش دیگری با بودن رابطهای میان آن دو چیز«و مراد از» «وراء) (=پیش) جلو دار و پست گام و از«شیئین» (=دوچیز) دو امر مختلف به لحاظ وجود یا محل و اعتبار است. ومقصود از رابطه میان آن دوچیز آن است که ارتباط و اتصال آن دو به خوبی و نیکی یا زشتی و بدی باشد، بنابراین معنا از «ولی» مفاهیم دیگر آن مانند: «قرب» «نزدیکی» «دوست» «یاری کردن» «پیروی نمودن» از آثار و لوازم معنای یاد شده از «ولی» به شمار میآید. واز برپایی و به اجرا درآوردن امور زندگی (مردم) است. و باز از همین معنا واژه «مولی» است و آن اسم مکان به معنای محل ولایت است بدین مفهوم که سرپرستی کارمردم در آن مکان (چارهاندیشی) و به اجرا در میآید وهمچنین از مصادیق معنای یاد شده از واژه «ولی» مفهوم «ولایت» و شایسته بودن کسی است که پیش از دیگران قرار دارد… و وقتی گفته میشود. «النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم» مفهوم این سخن الهی آن است که پیامبر درمقام و جایگاه رأی دادن و تمییز و جدا سازی «صلاح» و «فلاح» (از گمراهی وکج روی) شایستهتر از خود مؤمنان است. بنابراین معانی لفظ «ولی» مانند«معتِق» (=آزاده کننده بوده)، «معتَق» (=برده آزاد شده) «ناصر» (=یارویاور)، «عم» (=عمو)، «حلیف» (=هم سوگند) «عصبه» (=جماعتی از مردان) «صاحب» (=همراه، هم صحبت)، «جار» (=همسایه).
درهمه این معانی«قرار گرفتن یک چیز پیش از دیگران» لحاظ و تصور میشود.[۲۶] اکنون از مجموع کاربردهای مختلف واژهی «ولی» و دیدگاه لغت دانان در این باره میتوان گفت: «ولی» و «ولایت» یک نوع نزدیکی و ارتباط دادن میان دوچیز با فاصله است که این ارتباط سبب نوعی حق تصرف و مالکیت در تدبیر و اداره کردن کاردیگری است. ارتباط مورد بحث میتواند به لحاظ دوستی و محبت پدید آید یا به لحاظ تصرف کردن و اداره نمودن کاردیگران. به بیان دیگر کسی که از دیگر مردم برتر وشایستهتر در اداره زندگی آنان است و بتواند نظاممند کار مردم را سرپرستی و رهبری کند یک نوع ولایت برای آن فرد به وجود میآید و در واقع «ولی» وسرپرست آنان میگردد.
-
- خلافت
خلیفه از مادهی خلف میباشد و جمع آن «خلفا» و«خلافت» است. که به معنای پشت سرآمدن،[۲۷] نائب شدن،[۲۸] جانشین و خلیفهی چیزی،[۲۹] کسی،[۳۰] یا خانواده[۳۱] است. ابی حاتم آورده است: خلیفه از لغات فصیح عرب است[۳۲] و در آن معنای فاعلی و مفعولی وجود دارد.[۳۳]
خلیفه درلغت، به معنای کسی است که به دنبال دیگری آمده به جای او مینشیند و بر مسند او تکیه میکند.[۳۴] فراهیدی و ابن منظور نیز میگویند: خلیفه کسی است که جانشین فرد قبل از خود میشود.[۳۵] در معجم مقاییس اللغه آمده:
«الخاء والام و الفاء أصول ثلاثه: أحدها أن یجیء شیء بعد شیء یقوم مقامه.»[۳۶] ماده (خ ل ف) سه معنای اصلی دارد: یکی از آنها، آمدن چیزی بعد از چیز دیگر و قرار گرفتن در مقام و جایگاه اوست. جوهری کسی را که دارای سلطنت و فرمان روایی باشد، خلیفه میداند.[۳۷] به این دلیل، به کسی که از سوی خدای تعالی دارای حق امرو نهی و سلطنت الهی میگردد، خلیفه الله اطلاق میشود. خلیفه در اصطلاح به رئیس عالی کشور و به زبان عربی، الامامه العامه[۳۸] گفته میشود. در حکومت پادشاهی به آن پادشاه و در حکومت اسلامی به او رهبر، پیامبر، خلیفه و امام میگویند.[۳۹]
ازاین رو به جانشین، خلیفه و وزیر، پیامبر اسلام خلیفه رسول الله گفته میشود.[۴۰]
خلیفه به معنای جانشینی ریشه در قرآن دارد خداوند در ابتدای آفرینش خلافت روی زمین را به بشر در رأس آنان حضرت آدم محمول نموده است «واذ قال ربک للملائکه انی جاعل فی الارض خلیفه» پس از آفرینش این خلافت تا داود پیامبر دست به دست شده و خداوند فرموده است «یا داود انا جعلناک خلیفه فی الارض». دستاورد تحقیق در واژه خلیفه این است که کلام پیامبرk که دربارهی علیg فرمود؛ «ان هذا اخی و وصیی و خلیفتی فیکم»[۴۱] مواد جانیشینی و خلافت در حکومت است.
این نکته باید یادآوری شود که خلافت و امامت دو مصداق جداگانه ندارند، بلکه دو عنوان منطبق بربک مصداق میباشند. آن کسی که پس از پیامبرk رهبری است اسلامی را برعهده دارد از این جهت که رهبری او به عنوان جانشینی پیامبرk است مصداق خلافت میباشد واز این جهت که پیشوای امت اسلامی است مصداق امامت میباشد. از این رو، هم در روایات و هم در عبارتهای متکلمان اسلامی، هر دو مفهوم خلافت و امامت به کار رفته است. پیامبرk در حدیث یوم الانذار علیg را برادر و وحی و خلیفهی خود معرفی کرد.
«إِنَ هَذَا أَخِی وَ وَصِیی وَ خَلِیفَتِی فِیکمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَأَطِیعُوا»[۴۲] حدیث دوازده خلیفه نیز که از احادیث نبوی مشهور است از امام با عنوان خلیفه یاد کرده است.