با توجه به جدول بالا در تعریف غم و غصه در میان زنان سرپرست خانوار، میزان فکر کردن به ناتوانی در پاسخ به نیازهای فرزندان نسبت به مابقی عوامل اصلی، بیشتر زمینه ساز افسردگی بوده و پس از آن فکر کردن به ازدواج اجباری و ناموفق بیشترین فراوانی را داشته است. سومین عامل، فکر کردن به فقر و تنگدستی دوران کودکی و در نهایت فکر کردن به ارضا نشدن نیازهای عاطفی در دوران کودکی بوده است.
۴-۱-۵. استرس و نگرانی برای آیندهی فرزندان و احساس راکد بودن: زمینه ساز نداشتن احساس شادمانی
یکی از مهمترین عوامل استرسزا و نگرانکننده در زنان سرپرست خانواده، نگرانی نسبت به آینده فرزندان است؛ بهطوری که در میان مصاحبه های انجام گرفته بیشتر آنها در پاسخ به این پرسش که “در حال حاضر چه چیزی باعث افزایش شادمانی شما می شود؟” به تضمین از تأمین نیازهای زندگی آتی فرزندانشان اشاره داشتند. در مجموع آنچه موجب شادمانی آنها میشد، اطمینان از خوشبختی فرزندانشان بود. البته تعداد زیادی هم بعد از موفقیت فرزندانشان، پیشرفت و تحرک خودشان را در افزایش شادمانیشان مؤثر میدیدند و از اینکه به دیگران نشان دهند که میتوانند در تمام زمینه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و … پیشرفت کنند، شاد شده و اعتماد به نفسشان بیشتر میشد. در نتیجه طبق مصاحبه ها عامل اصلی افزایش احساس شادمانی زنان سرپرست خانوار در دو مقوله زیر قابل بیان است:
-
- اطمینان از آیندهی فرزندان
-
- احساس پویا بودن
زنان سرپرست خانوار به حدی نگران آینده فرزندان و وضعیت تحصیلی و کاری آنها بودندکه شادمانی را در زندگیشان احساس نمیکردند و دچار استرس شدید شده بودند. ۹۴ درصد آنها، در وضعیت کنونی خود، اطمینان از آیندهی فرزندانشان را عامل اصلی افزایش شادمانیشان بیان کردند.
«وقتی شاد میشوم که بچههایم سروسامان بگیرند. عروسی دختر و پسرم را ببینم یا دانشگاه قبول شوند، خیلی به آیندهشان فکر میکنم. حتی تا حالا یک شب هم با خیال راحت نخوابیدهام، خیلی نگرانم. به هیچ عنوان برای خودم چیزی نمیخواهم، فقط پیشرفت بچههایم مرا شاد می کند» (زن ۴۸ ساله، علت سرپرستی: فوت همسر).
«بهحدی درفکر بچههایم هستم که مثل پدرشان نشوند و یک زندگی سالم نصیبشان شود که استرس تمام وجودم را گرفته است. در این شرایط چه چیزی شادم میکند، جز خوشبختی بچههایم!» (زن ۴۶ ساله، علت سرپرستی: زندانی بودن همسر).
«در حال حاضر چیزی که خیلی شادم می کند، بچههایم هستند. وقتی بدانم بچههای من مثل بچههای مردم بین در و همسایه سرشان را بالا میگیرند و برای خودشان کسی شدهاند، شاد میشوم. تمام ذهن و فکر من به آیندهی آنها درگیر است؛ تا صبح از ترس آیندهی این دوتا بچه خواب ندارم. فقط خوشبختی بچههایم شادم می کند» (زن ۴۳ ساله، علت سرپرستی: رها کردن همسر).
«در حال حاضر فقط بچهام شادم می کند. اگر بتوانم او را به جایی برسانم که مثل خودم نشود و مطمئن بشوم که آیندهی خوبی در انتظارش است، خیلی خوشحال میشوم. از اینکه با چه کسی ازدواج می کند، زندگیاش چطور میشود، خیلی میترسم ذهنم همیشه درگیر آیندهی اوست» (زن ۳۷ ساله، علت سرپرستی: طلاق).
«از اینکه پسرم به هدفش برسد و آنچه میخواهد بدون مانع بهدست بیاورد، احساس شادمانی میکنم. اما وقتی بفهمم برای هر کدام از بچههایم مشکلی پیش آمده ناراحت میشوم. در کل شادمانی من وقتی افزایش پیدا می کند که بچههایم در همهی زمینهها موفق شوند و دیگر خیالم از آنها راحت باشد. اگر از لحاظ اقتصادی از من مستقل شوند، خیلی خوشحال میشوم» (زن ۵۵ ساله، علت سرپرستی: متواری شدن همسر).
«وقتی ببینم بچههایم دستشان در جیب خودشان رفته و برایم کادو خریدهاند، زیارتگاه رفتهاند یا گردش رفتهاند خیلی شاد میشوم و از اینکه بچههایم مثل بچههای مردم نمی توانند گردش یا مسافرت بروند ناراحت میشوم» (زن ۵۴ ساله، علت سرپرستی: اعتیاد همسر).
همانطور که گفته شد هر نوع پیشرفتی در زندگی زنان سرپرست خانوار بهنحوی که اثربخشی آنان و احساس موثر بودنشان را اثبات کند، باعث افزایش شادمانی در آنان می شود. طبق مصاحبه ها هر پیشرفتی که موجب احساس استقلال آنها شود از تحصیلات گرفته تا خرید لوازم منزل در افزایش شادمانیشان مؤثربوده است. بهطوری که حدود ۷۴ درصد آنها معتقد بودند که احساس پویایی و تأثیرگذار بودن اعتماد به نفس بیشتری به آنها میدهد و شادشان می کند. البته آنها این موضوع را بعد از ذکر موفقیت و پیشرفت فرزندانشان عامل اصلی شادمانی میدیدند.
«وقتی که دخترم چیزی از من میخواهد و من برایش برآورده میکنم، وقتی بدانم آیندهی خوبی در انتظارش است، شاد میشوم و با شادی او شادتر میشوم. موضوع دیگری که مرا شاد می کند، پیشرفت خودم است. وقتی که بتوانم تحرکی در زندگی ایجاد کنم و نسبت به دیگران برتری پیدا کنم و خودم را اثبات کنم، شاد میشوم» (زن ۳۹ ساله، علت سرپرستی: فوت همسر).
«اول با بچههایم شاد میشوم؛ با دیدن موفقیت و تحصیلاتشان. من همه چیزم را برای بچههایم گذاشتهام. شادی آنها شادم می کند و دوم اینکه اگر خودم پیشرفتی داشته باشم؛ مثلاً وقتی یخچالم خراب شد و توانستم یخچال بخرم، احساس پیشرفت به من دست داده بود و این حرکت که از خودم باشد، شادم میکند» (زن ۵۳ ساله، علت سرپرستی: طلاق).
«بچههایم سروسامان بگیرند و سالم باشند، شاد میشوم. یک موقعهایی اگر بتوانم چیزی برای خانهام بخرم، روحیهام عوض می شود و شاد میشوم» (زن ۵۱ ساله، علت سرپرستی: متواری شدن همسر).
«اگر بتوانم پیشرفت کنم و روزی خیاط بزرگی بشوم، حدقل طوری باشد که بتوانم ۱۰ چرخ خیاطی بخرم، خیلی شاد میشوم. اگه پول داشتم الان جزء بهترین خیاطها بودم. شرکت در کلاسهای هنری پول میخواهد. خیلی کلاسهای دیگر هم دوست دارم بروم اما دستم خالی، گرفتن هر مدرکی پول میخواهد.» (زن ۳۴ ساله، علت سرپرستی: طلاق).
«وقتی که به هدف و برنامهام برسم، شاد میشوم. مثلاً بچههایم در درسشان موفق باشند یا خودم بتوانم موفقیتی در زندگیم بهدست بیاورم. وقتی سیکلم را به دیپلم و بعد به فوقدیپلم تبدیل کردم، خیلی خوشحال شدم. بهطور کلی از اینکه در چیزی که هستم نمانم، از اینکه پویا باشم خوشحال میشوم و از اینکه دیگران محض رضای خدا برایم کاری کنند، ناراحت میشوم؛ ولی وقتی خودم برای خودم کاری کنم، خوشحال میشوم. در واقع اگر بتوانم به اطرافیانم نشان بدهم که شخصی پویا هستم و به خودم متکی هستم، شاد میشوم» (زن۳۸ ساله، علت سرپرستی: طلاق).
جدول شماره(۴-۴): عامل اصلی افزایش شادمانی
عامل اصلی افزایش احساس شادمانی | درصد |
اطمینان از آیندهی فرزندان | ۹۴٪ |
احساس پویا بودن | ۷۴٪ |
بنابراین بنا به مصاحبه های انجام شده میزان اطمینان از آیندهی فرزندان و در مرتبهی بعدی احساس پویا بودن عامل اصلی افزایش احساس شادمانی در وضعیت کنونی زنان سرپرست خانوار است.
۴-۱-۶. احساس نابرابری: زمینه ساز نداشتن احساس شادمانی
در مصاحبه ها از زنان سرپرست خانوار پرسش شد “وقتی خودتان را با اطرافیانتان مقایسه میکنید به چه چیزی میرسید؟” در پاسخ میزان بالایی از احساس نابرابری مشاهده شد که بر احساس شادمانی آنها تأثیرگذار بوده و باعث شده که از زندگی خود راضی نباشند. نابرابریهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی از انواع نابرابریهایی است که این گروه از آن رنج میبردند.
حدود ۸۰ درصد از زنان سرپرست خانوار احساس نابرابری اجتماعی میکردند. آنها با مشکلاتی مثل احساس تنهایی، انزوا، طردشدگی و عدم درک از سوی دیگران و فشارهای منفی اجتماعی همچون نگرش منفی نسبت به زنان بیوه و مطلقه مواجهندکه آنها را به سمت انواع بیماریهای روحی و روانی که برجستهترین آنها افسردگی است، سوق میدهند و در نتیجه گمان میکردند، هیچوقت زندگی شادی نخواهند داشت.
«بیشتر مواقع میگویم خدایا مگر من گناهکارم که اینگونه با من برخورد می کنند؟! در و همسایهها یک جور بدی به من نگاه می کنند. احترامی که زنهای دیگر دارند، من ندارم. همه دوست دارند در خوشبختی و راحتی زندگی کنند، حالا که من بدبختم و وضعیت زندگیام اینطور است. گناه که نکردهام، طلاق گرفتهام» (زن ۵۳ ساله، علت سرپرستی: طلاق).
«وقتی بین همکارانم میبینم که یک سرماخوردگی ساده گرفتهاند و دو روز نمیآیند سرکار و بعد همه به او زنگ میزنند، بقیه حواسشان به او است؛ ولی من در موقعیتی بدتر از او قرار گرفتهام و به خاطر موقعیتم مجبورم تحمل کنم و کسی را ندارم که به او بگویم و وقتی حمایتی نمیبینم، ناراحت میشوم از اینکه کسی را ندارم که با او رفت و آمد کنم و بتوانم به او تکیه کنم، احساس تنهایی میکنم و همیشه گریه میکنم» (زن ۳۸ ساله، علت سرپرستی: طلاق).
«وقتی در مقایسه با دیگران به خودم نگاه میکنم، میگویم خدایا من چقدر تنها هستم، چرا هیچ کس دوست ندارد با من و بچههایم رفت وآمد کند. زندگی بقیه چقدر شاد است، مگر من با دیگران چه فرقی دارم که کسی دوست ندارد برای من و بچههایم وقت بگذارد و به خانهام بیاید؟!» (زن ۵۵ ساله، علت سرپرستی: متواری شدن همسر).
حدود ۷۴ درصد از زنان سرپرست خانوار احساس نابرابری اقتصادی میکردند. این گروه از زنان چون به تنهایی، یعنی بدون فرد شاغل در خانواده، تأمین معاش را برعهده داشتند؛ از وضعیت اقتصادی مناسبی برخوردار نبودند و در نتیجه از نابرابری اقتصادی رنج میبردند. آنها در نهایت احساس افسردگی و غم داشتند.
«بیشتر مواقع میگویم چرا فلانی خانه دارد و من ندارم؟! من که تلاش میکنم! چرا کسی که تلاش نمیکند خوشبختتر است؟! چرا من در طبقهای قرار گرفتهام که فقر را تحمل کنم؛ ولی فلان کس از اول مرفه بوده و هست و خواهد بود. خوشبختی مال اوست، خیلی این فکرها آزارم میدهد، اگر من وضعیت مالیام خوب بود مجبور نبودم در خانههای مردم کار کنم و هزاران حرف را به جان بخرم» (زن ۳۷ ساله، علت سرپرستی: طلاق).
«بیشتر مواقع میگویم خوشا به حال آنهایی که نشستهاند در خانههایشان و یک شوهر ثروتمند دارند و مجبور نیستند کار کنند. چرا زندگی بعضیها آن اندازه شاد است و من باید در نهایت بدشانسی و بداقبالی این طور در بیپولی زندگی بچهام را بچرخانم» (زن ۳۹ ساله، علت سرپرستی فوت همسر).
با توجه به اینکه اکثر این زنان، سواد کمتری نسبت به کل جمعیت دارند ۶۰ درصد آنها احساس نابرابری فرهنگی میکردند. پایین بودن سطح سواد، شرایط نابرابر در بازار کار، نداشتن مهارت و تخصص از جمله علل این احساس بوده است. در واقع چون برخی از زنان سرپرست خانوار به لحاظ جایگاه فرهنگی و سطح تحصیلات در مرتبه پایینتری از زنان در خانوادههای مردسرپرست قرار دارند و در موقعیتی نیستند که بتوانند از لحاظ فرهنگی جایگاهی در اجتماع بهدست بیاورند، احساس نابرابری و نارضایتی از زندگی خود میکردند.