بنابراین برای قرار گرفتن در مسیر اصول اعتقادی صحیح که هدف دعوت تمامی انبیا بوده است، شناخت مراحل اعتقادی لازم و ضروری است، زیرا سعادت همگان در گرو اعتقادات ایشان می باشد. امام رضا(علیه السلام) فرموده است:
الْإِیمَانُ فَوْقَ الْإِسْلَامِ بِدَرَجَهٍ وَ التَّقْوَى فَوْقَ الْإِیمَانِ بِدَرَجَهٍ وَ الْیَقِینُ فَوْقَ التَّقْوَى بِدَرَجَهٍ وَ مَا قُسِمَ فِی النَّاسِ شَیْءٌ أَقَلُّ مِنَ الْیَقِینِ.
ایمان یک درجه ازاسلام آوردن بالاتر است. تقوا یک درجه از ایمان بالاتر ویقین بالاتر از ایمان است و هیچ چیز مانند یقین در میان مردم کم تقسیم نشده است.
مراحل اعتقاد
در این دنیا انسانهایی بوده و هستند که کفر می ورزند و در برابر آفریدگار خود گردن گشی میکنند و وجود او را انکار مینمایند . طبق آیه ۲۴ سوره مبارکه طه: هرکس از یاد خداوند اعراض کند در این دنیا زندگی تنگ و سختی خواهد داشت؛ چرا که تردید، سرگردانی و نگرانی در وجود آنان ریشه دوانده است. در کنار آنان گروهی هستند که با عقل و درک خود به خدا ایمان میآورند و باور آنان به وجود خداوند مانند باورشان به وجود حیات در سیاره مریخ است. این گروه از لحاظ علمی و منطقی به خداوند ایمان دارند، اما از لحاظ عاطفی و احساسی او را باور ندارند و وجود مقدس او را لمس نکردهاند.
گروهی دیگر از مرحله فهم (عقلی) گذشتهاند و به مرحله بینش رسیدهاند. ایمان از روی بینش آن است که انسان خدا را در آیینه مخلوقات و نعمتهایش مشاهده کند و او را از لحاظ عاطفی فراموش نکند، بلکه همواره با او زندگی کند و او را همه جا حاضر و ناظر ببیند. اما گروه چهارمی هستند که از مرحله بینش نیز گذشته و به مرحله احساس و یقین رسیدهاند . آنان [دراشتیاق به سوی بهشت] مانند کسانی هستند که بهشت را دیده اند و از نعمت های آن بهرهمند شدهاند و [در هراس از جهنّم] مانند کسانی هستند که جهنّم را دیدهاند و به عذاب آن مبتلا شدهاند.
بر این اساس، باور و اعتقاد آنگونه که از امام صادق (ع) نقل شده است سه مرحله دارد:
إنَّ الایمانَ أفضَلُ مِنَ الإسلامِ وَ إنَّ الیَقینَ أفضَلُ مِنَ الایمانِ وَ ما مِن شَیءٍ أعَزَّ مِنَ الیَقینِ
ایمان برتر از اسلام است و یقین برتر از ایمان و هیچ چیزمانند یقین استوار و پایدار نیست.
اسلام آوردن
اسلام آوردن به این معنا که انسان باعقل و درک خودگواهی میدهد که خدایی جز «الله» نیست و محمّد (صلی الله علیه و آله) رسول خداست. در این مرحله فرد باید وجود خداوند وکمال و یکتایی او و نیز نبوّت حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله) و شریعتی را که آورده است بپذیرد، البته در همان حدّی که مثلاً نظریههای علمی را میپذیرد، بی آن که این اعتقاد را در زندگی خویش به کار گیرد. امام صادق (علیه السلام) درباره این مرحله فرمودهاند:
الاسلامُ شَهادهَ أن لا إله الّا اللهُ وَ التَّصدیقُ بِرَسولِ اللهِ بِهِ حُقِنَتِ الدِماءُ وَ عَلَیهِ جَرَتِ المَناکِحُ وَ المَواریثُ وَ عَلی ظاهِرِهِ جَماعَه النّاس
اسلام آوردن به این است که فرد به یکتایی خداوند گواهی دهد و پیامبر خدا را تصدیق کند. حرمت خون انسان و [احکام] ازدواج و ارث در گرو اسلام آوردن است و بسیاری از مردم از این جنبه ظاهری بهره مند هستند.
ایمان آوردن
ایمان آوردن بدین معنی که حقایق دینی را از روی بینش و آگاهی باور کند. انسان در این مرحله از برخورد عقلی با مسئله وجود خدا، روز قیامت وارتباط مخلوقات با آفریدگار فراتر میرود وباور به این امور وارد قلب او میشود و روح او با این باور زندگی میکند و در پرتو آن احساس اطمینان و آرامش می کند و راه هدایت را حس میکند:
قالَتِ الأعرابُ ءَامَنّا قُل لَّم تُؤمِنُوا وَلکِن قُولوُا أَسلَمنا وَلَمّا یَدخُلِ الإیمانُ فِی قُلوبِکُم
[برخی از] بادیه نشینان گفتند ایمان آوردیم، بگو ایمان نیاوردهاید، لیکن بگویید اسلام آوردیم و هنوز ایمان در دلهای شما داخل نشده است.
در روایتی از سماعه آمده است که امام صادق (علیه السلام) فرمود:
…وَالإیمانُ الهُدَی وَمَا یَثبُتُ فِی قُلُوبِ مِن صِفَهِ الإسلامِ وَما ظَهَرَ مِنَ العَمَلِ بِهِ وَ الإیمانُ أَرفَعُ مِنَ الإِسلامِ بِدَرَجَه
ایمان هدایت حقیقی ونقش بستن اسلام و صفات اسلامی بر قلب مؤمن است، و در ظاهر، عمل (واقعی) به دستورات اسلام است، ایمان مرحله ای فراتر از اسلام است.
فضیل بن یسار نیز از امام صادق (ع) نقل کرده است:
إنَّ الإیمانَ ما وَقَرَ فِی القُلُب
ایمان آن چیزی است که در دلها جا میگیرد.
باید توجه داشت عمل به شریعت نتیجه ایمان است نه از عناصر تشکیل دهنده آن و بدین وسیله میتوان بین روایاتی که عمل را داخل در محدوده ایمان میدانند و روایاتی که عمل را بیرون از قلمرو ایمان میدانند جمع کرد.
همچنین باید توجه داشت در مرحله ایمان ممکن است انسان دچار وسوسهش [ذهنی] گردد، اما این نوع وسوسه آسیبی به ایمان نمیرساند، زیرا ایمان نور هدایت است که وجود انسان را فرا میگیرد و مایه یآرامش میگردد و خطور کردن یک فکر شیطانی به ذهن نمیتواند آن را بی اثر کند. در حدیث صحیحی از امام صادق (علیه السلام) آمده است:
جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِیِّ ص فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ هَلَکْتُ فَقَالَ لَهُ ع أَتَاکَ الْخَبِیثُ فَقَالَ لَکَ مَنْ خَلَقَکَ فَقُلْتَ اللَّهُ فَقَالَ لَکَ اللَّهُ مَنْ خَلَقَهُ فَقَالَ إِی وَ الَّذِی بَعَثَکَ بِالْحَقِّ لَکَانَ کَذَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص ذَاکَ وَ اللَّهِ مَحْضُ الْإِیمَانِ.
مردی نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمد و گفت:
ای رسول خدا هلاک شدم. پیامبر به او فرمود [می دانم چه شده است] شیطان نزد تو آمده و از تو پرسیده است: چه کسی تو را آفریده است؟ تو در پاسخ گفتی: خدا، و او دوباره پرسید: چه کسی خدا را آفریده است؟ آن مرد گفت: سوگند به خدایی که تو را به پیامبری برانگیخت همین گونه است. پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: به خدا سوگند این ایمان محض است.
و روایات بسیاری که میگویند وسوسه با ایمان منافات ندارد.
مرحله سوم: یقین، این مرحله برترین و بالاترین و استوار ترین مرحله است. در این مرحله پرده ها کنار میرود و غیب برای انسان آشکار میشود به گونه ای که میتواند آن را احساس کند؛ از این رو دیگر جایی برای وسوسه یا خلأ فکری نمیماند، هرچه هست حقایق ایمانی است که در حسّ و عاطفه ی انسان نفوذ کرده است.
بسیاری از مؤمنان با باورهای ایمانی زندگی میکنند و ایمان در قلب آنان نفوذ کرده و نور هدایت هدایت دل هایشان را فرا گرفته است ، اما یقین گوهر کمیابی است که تنها اندکی از مردم به آن دست مییابند.
در روایتی از امام صادق (ع) آمده است:
إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص صَلَّى النَّاسَ الصُّبْحَ فَنَظَرَ إِلَى شَابٍّ مِنَ الْأَنْصَارِ وَ هُوَ فِی الْمَسْجِدِ یَخْفِقُ وَ یَهْوِی بِرَأْسِهِ مُصْفَرٌّ لَوْنُهُ نَحِیفٌ جِسْمُهُ وَ غَارَتْ عَیْنَاهُ فِی رَأْسِهِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص کَیْفَ أَصْبَحْتَ یَا فُلَانُ فَقَالَ أَصْبَحْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مُوقِناً فَقَالَ فَعَجِبَ رَسُولُ اللَّهِ ص مِنْ قَوْلِهِ وَ قَالَ لَهُ إِنَّ لِکُلِّ شَیْءٍ حَقِیقَهً فَمَا حَقِیقَهُ یَقِینِکَ قَالَ إِنَّ یَقِینِی یَا رَسُولَ اللَّهِ هُوَ أَحْزَنَنِی وَ أَسْهَرَ لَیْلِی وَ أَظْمَأَ هَوَاجِرِی فَعَزَفَتْ نَفْسِی عَنِ الدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا حَتَّى کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى عَرْشِ رَبِّی وَ قَد نُصِبَ لِلْحِسَابِ وَ حُشِرَ الْخَلَائِقُ لِذَلِکَ وَ أَنَا فِیهِمْ وَ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى أَهْلِ الْجَنَّهِ یَتَنَعَّمُونَ فِیهَا وَ یَتَعَارَفُونَ عَلَى الْأَرَائِکِ مُتَّکِئِینَ وَ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى أَهْلِ النَّارِ فِیهَا مُعَذَّبِینَ یَصْطَرِخُونَ وَ کَأَنِّی أَسْمَعُ الْآنَ زَفِیرَ النَّارِ یَنْقُرُونَ فِی مَسَامِعِی قَالَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِأَصْحَابِهِ هَذَا عَبْدٌ نَوَّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ ثُمَّ قَالَ الْزَمْ مَا أَنْتَ عَلَیْهِ قَالَ فَقَالَ لَهُ الشَّابُّ یَا رَسُولَ اللَّهِ ادْعُ اللَّهَ لِی أَنْ أُرْزَقَ الشَّهَادَهَ مَعَکَ فَدَعَا لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص بِذَلِکَ فَلَمْ یَلْبَثْ أَنْ خَرَجَ فِی بَعْضِ غَزَوَاتِ النَّبِیِّ فَاسْتُشْهِدَ بَعْدَ تِسْعَهِ نَفَرٍ وَ کَانَ هُوَ الْعَاشِر
رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله به همراه مردم نماز صبح را خواند، سپس به جوانى که در مسجد بود و چرت مىزد و سر به زیر داشت نگاهى کرد، رنگش زرد و بدنى لاغر و چشمانى فرو رفته در گودى سر داشت و پوست بدنش به استخوانش چسبیده بود. رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله به او فرمود: چگونه شب را به صبح رساندى اى حارث! (کنایه از اینکه در چه حالى یا حالت چطور است)؟ عرض کرد: اى رسول خدا! در حال یقین شب را به روز آوردم. پیغمبر خدا صلّى اللَّه علیه و آله از حرف او تعجب نموده و فرمود: براى هر یقینى نشانهاى است، نشانه حقیقى یقین تو چیست؟ گفت: اى رسول خدا! نشانه یقین من همانست که مرا غمناک ساخته و شبم را به بىخوابى کشیده، و مرا به تحمل تشنگى وسط روز وادار کرده، و نفسم از دنیا و آنچه در آن است روى گردان شده، به درجهاى که گویا عرش پروردگارم را براى حسابرسى برپا مىبینم، و تمامى مردم براى حساب محشور شدهاند، و من در میان آنها هستم، و گویا به اهل بهشت مىنگرم که غرق در نعمت هستند، و در حالى که بر پشتی ها تکیه زدهاند با همدیگر آشنایى پیدا مىکنند، و گویا اهل دوزخ را مىبینم که در آتش شکنجه مىشوند و فریاد مىزنند، و گویا من هم اکنون صداى نعره آتش دوزخ را که در گوشم مىپیچد مىشنوم. رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله به اطرافیان فرمود: این بندهاى است که خداوند دلش را به نور ایمان روشن ساخته است، سپس [رو به آن جوان نمود] فرمود: به آنچه بر آن هستى ثابت باش. جوان عرض کرد: اى رسول خدا! از خدا براى من بخواه که شهادت با تو و در رکاب تو را نصیبم گرداند.رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله برایش چنین دعایى کرد، و طولى نکشید که در یکى از جنگها با پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله به جبهه جهاد شتافت، و پس از نه نفر به شهادت نایل شد، و او نفر دهم بود.
ایمان که پایین ترین مرحله در شخصیت اسلامی بشمار میآید و بسیاری از مؤمنان از آن بهره مندند دارای دو عنصر است:
عدم شک و تردید در وجود خداوند و هر حقیقت دینی دیگر
یکی از مسائلی که در علم کلام مطرح شده، این است که آیا گمان و احتمال راجح (قوی) برای مسلمان شدن کافی است؟ این مسئله در مباحث کلامی در خور توجه است، اما در مباحث تربیتی روشن است که وجود هر گونه تردید و احتمال خلاف در هر یک از حقایق دینی تنها در مراتب نخست شخصیت اسلامی قابل پذیرش است:
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی سَبیلِ اللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُون
در حقیقت مؤمنان کسانی هستند که به خدا و پیامبر او گرویده و [دیگر] شک نیاورده و با مال و جانشان در راه خدا جهاد کرده اند، اینان اند که راست کردارند.